وبگاه رسمی حجة الاسلام علی صبوحی
خطبه فدکیه منشور امت بعد از پیامبر

جلوه های مدرن شرک (تدبر در خطبه فدکیه – بخش دوم)

جلوه های مدرن شرک عنوان بخش دوم سخنرانی با محور تدبر در خطبۀ فدکیه است که به مناسبت ایام فاطمیه در مسجد قمر بنی‌هاشم علیه السلام در تهران و در تاریخ ۸ و ۹ بهمن ماه ۱۳۹۸ که توسط حجت الاسلام علی صبوحی ایراد شد.

پیش از این، بخش اول این سخنرانی با عنوان «خطبه فدکیه منشور امت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم» در همین وبگاه منتشر شده بود.

در ادامه فیلم، صوت و متن بخش دوم این سخنرانی را مشاهده می‌کنید:

أَعُوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ، بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحِیم، اَلحَمدُلِلَّهِ عَلي ما اَنعَمَ، وَلَهُ الشُّكرُ عَلي ما اَلهَمَ، وَالثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِن عُمُومِ نِعمِ اِبتَدَاَها، وَسُبُوغِ الاءٍ اَسداها، وَتَمامِ مِنَنٍ اَولاها، جَمَّ عَنِ الاِحصاءِ عَدَدُها، وَنَأى عَنِ الجَزاءِ اَمَدُها، وَتَفاوَتَ عَنِ الاِدراكِ اَبَدُها، وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِیِّنَا حَبیبِ إِلهِ العالَمین أَبوالقاسِمِ مُصطَفی مُحَمَّد وَعَلَی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَلَعنَةُ الله عَلَی أَعدائِهِم أَجمَعِینَ مِنَ الآنَ إِلَی قِیَامِ یَومِ الدِّین.

مرور جلسۀ قبل

در خطبۀ نورانی فدکیه حضرت فاطمه زهرا «سلام‌الله‌علیها» خطاب برای امت مسلمان بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، چهار مسئولیت مهم را مطرح می‌کنند:

  • اولین این مسئولیت‌ها عمل است، باید به آنچه خدا به‌واسطۀ پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم برای امت مسلمان وحی کرده است، عمل کنند، امرش را انجام بدهند، نهی‌اش را ترک کنند، هر چه فرمان داده است، اطاعت کنند، و هر چه را باز داشته است، ترک کنند.
  • دومین آن حمل است؛ یعنی باید بار دین را به مقصد برسانند و نسبت به آن احساس مسئولیت کنند، نگویند که فقط من خودم دین‌دار باشم و تمام! نه. دین یک امری است که پایه‌های آن فردی است، ولی ابعاد آن در مسائل فردی خلاصه نمی‌شود، باید به مقصد رسانده شود. مقصد دین با توجه به آیات قرآن «برپایی قسط و عدل در جهان به‌دست اولیاءالله» است. لذا باید دین را امانت‌دارانه منتقل کنند، سرقت نکنند، دین را برای خودشان قاپ نزنند.
  • سومین مسئولیت، امانت‌داری نسبت به یکدیگر است. امت مسلمان هرکدام، بقیه افراد امت را امانت خدا در دست خودشان بدانند؛ که ثمرۀ نگاه امانت‌دارانه به یکدیگر یعنی در درد هم شریک بودن، به مسائل یکدیگر توجه داشتن، توجه به مسائل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در جامعه، به‌طورکلی انسان خودش را تنها نبیند؛ من و برادران دینی‌ام، من و خواهران دینی‌ام…؛ نسبت به همه احساس مسئولیت کند.
  • چهارمین آن تبلیغ توسط امت مسلمان است، که دین اسلام را باید برای سایر امت‌های جهان تبلیغ کنند: «بُلَغاؤُهُ اِلَى الاُمَمِ».

 این چهار فراز را به‌عنوان مسئولیت‌های خودمان باید به خاطر بسپاریم و آن را به‌عنوان تابلو کنیم در منزل، در محل کار و در مساجد نصب کنیم.

معرفت باید به اندازۀ مسئولیت انسان رشد کند

اما لازم است بدانیم که اگر بخواهیم این چهار مسئولیت را انجام بدهیم، مسئولیت‌های خطیر احتیاج دارد به منابع غنی معرفتی، هیچ‌گاه نمی‌شود انسان بدون معرفت، مسئولیت‌های خطیر را انجام بدهد. معرفت اگر به اندازۀ مسئولیت انسان رشد نکند، انسان در انجام مسئولیت کم می‌آورد، عقب می‌ماند، جا می‌ماند. می‌خواهم برای شما یک مثال بزنم، واقعاً سؤال است:

مثال: وقت‌نشناسی کسانی که امام حسین علیه‌السلام را دعوت کردند

آیا مردم کوفه وقتی دعوت کردند از اباعبدالله الحسین علیه‌السلام، که شما بیا، ما می‌خواهیم در رکاب شما با ظلم بجنگیم و عدالت را برپا کنیم، آیا آن زمانی که نامه می‌نوشتند و هنگامی که دعوت می‌کردند، قصد خدعه و نیرنگ و فریب داشتند؟ آیا واقعاً نامه می‌نوشتند که حضرت بیاید و راهش ندهند و بروند در حوالی کوفه، در کربلا محاصره‌اش کنند؟ قطعاً چنین قصدی نداشتند، شاید افراد اندکی پیدا می‌شدند که قصد خدعه و نیرنگ داشتند، ولی عموم این مردمی که نامه می‌نوشتند، قصد خدعه و نیرنگ نداشتند. اما چه شد که نتوانستد پای این عهد خودشان بایستند؟ به اندازه کافی معرفت، شناخت، بصیرت و آگاهی از نقشه راه نداشتند. و همین بی‌معرفتی حب دنیا هم می‌آورد، همین نشناختن نقشه راه، انسان را اسیر بی‌راهه‌ها هم می‌کند، کسی که نقش راه را نشناسد، در بیراهه‌ها و کوره‌راه‌ها و امثال این‌ها اسیر می‌شود، گم می‌شود، گرفتار می‌شود، دنیا مشغولش می‌کند، اگر آدم نداند قرار است چه‌کار بکند، دنیا مشغولش می‌کند. معرفت سهم مهمی دارد. این‌ها فکر می‌کردند امام حسین علیه‌السلام می‌آید مستقیم به چشم‌های این‌ها زل می‌زند و می‌فرماید: «من آمدم؛ کمکم کنید»! همین‌طور منتظر بودند. امام نماینده فرستاد؛ با نماینده امام بیعت کردند، بعد دیدند ابن زیاد لعنت الله علیه وارد کوفه شد، گفتند: «حالا چه کنیم؟ نمی‌شود که به سرکردگی و فرماندهی یک جوانی -هرچند که نماینده امام هم باشد- این‌همه لشکر را به کشتن بدهیم. حالا ما فعلاً صبر کنیم تا ببینیم خود امام بیاید، تکلیف ما را مشخص کند». مسلم بن عقیل را تنها گذاشتند، بیعت را شکستند، هجده هزار نفر بیعت کرده بودند که در یک صبح تا غروب گروه‌گروه رفتند، مسلم تنها ماند، به‌تنهایی جنگ کرد و به شهادت رسید، متأثر بودند از شهادت مسلم، ولی با خودشان می‌گفتند توجیه دارد، بالأخره این‌همه آدم را نمی‌شد به‌خاطر تصمیم‌های نسنجیده مسلم به کشتن داد، با خودشان این‌گونه فکر می‌کردند، منتظر بودند و شاهد شدند که بله امام آمد، اما رأس بر روی نی! کاروان آمد مردان به‌شهادت‌رسیده، زنان به‌اسارت‌رفته، دست بر سر می‌کوبیدند. شاهد عرض من اینکه این‌ها خدعه نکرده بودند این است: با رؤیت این حادثه عظیم، پنج هزار نفر قیام توابین را شکل دادند. قیام توابین با پنج هزار نفر رفتند به میدان، کشتند و همه کشته شدند، پنج هزار نفر کفن‌به‌تن، با یقین به اینکه کشته خواهند شد، رفتند به میدان و کشته شدند، خون همه آن پنج هزار، به اندازه خون یک شش‌ماهه اباعبدالله علیه‌السلام در کربلا کار نکرده است؛ چون معرفت و بصیرت نبوده، در باتلاق گرفتار شدند. ان‌شاءالله که خدا از آن‌ها گذشته و آن‌ها را بخشیده و ان‌شاءالله که ملحق شدند به آقا؛ اما ببینید تاریخ چگونه ورق خورد و ببینید خودشان چه خسارتی کردند.

مثال: فروکش کردن موج مطالبۀ انتقام سخت شهادت حاج قاسم

 مثال معاصر بزنم، سردار رشید اسلام، حاج قاسم سلیمانی، به شهادت رسید. الحمدلله شاهد بودیم که خداوند در قلوب مؤمنین تصرف کرد، انسان‌هایی که شاید فکر نمی‌کردند که عشق به مقاومت، عشق به حاج قاسم، عشق به جبهه‌های حق علیه باطل داشته باشند آن‌ها هم در قلب خودشان تلاطمی دیدند، همه ریختند به خیابان‌ها، میلیون‌ها نفر آمدند و گفتند که باید از دشمن انتقام گرفته شود و باید به دشمن سیلی‌های محکم زده شود. میلیون‌ها نفر که شاید تا قبل از این اتفاق، یکی می‌گفت که باید با آمریکا رابطه برقرار کرد، یکی می‌گفت نباید رابطه برقرار کرد، یکی می‌گفت باید مذاکره کرد، یکی می‌گفت نباید مذاکره کرد، همه یک‌صدا، یک‌دل، هرکس از هر طیف و گروهی یک حرف داشتند. اما می‌بینید؟ آزمایش‌های الهی عجیب است، به فاصله چند ساعت، خداوند امتحانی پدید آورد که در این امتحان همه باید محک بخورند؛ کجاست دیگر موج انتقام سخت؟! باز هم سروصدای مذاکره از گوشه و کنار بلند است. چرا؟ چون معرفت و بصیرت به نقشۀ راه کم است.

دوست داریم کاری کنیم برای دین، دوست داریم علم دین را بلند کنیم، دوست داریم هدف انبیا علیهم‌السلام، یعنی برپایی قسط و عدل، به‌دست ما اتفاق بیفتد، دوست داریم به این مسئولیت‌های چهارگانه که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها اشاره فرمودند، پایبند باشیم؛ ولی به اندازۀ آنچه دوست داریم (به شکل کلی عرض می‌کنم)، شناخت، معرفت و بصیرت و آگاهی از نقشۀ راه نداریم. به همین خاطر است که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بعد از اشاره به این چهار مسئولیت خطیر، این سخنان را بر زبان جاری فرمودند:

ادامۀ خطبه

معرفی قرآن  کریم به مردم

ای مردم، شما برای انجام مسئولیت‌های خطیرتان منبع غنی شناخت، معرفت و بصیرت دارید:

«زَعیمُ حَقٍّ لَهُ فیكُم»: خدای بزرگ از جانب خودش یک راهنمای روشنی در بین شما گذاشت که شما را زعامت کند: «عَهدٍ قَدَّمَهُ اِلَیكُم»؛ خدای بزرگ به‌واسطه کتابش از شما عهد ستاند.

«وَبَقِیةٍ اِستَخلَفَها عَلَیكُم»؛ خدای بزرگ این کتاب را به‌عنوان ثمره دوران رسالت و دوران نبوت، ثمره زحمات صد و بیست‌وچهار هزار پیامبر و اولیاءشان و اوصیاءشان، عصارۀ حقیقت و عصارۀ غیب را به‌واسطه این کتاب در بین شما قرار داد.

«كِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَالقُرانُ الصَّادِقُ»؛ کتاب ناطق خدا، قرآن صادق، «وَالنُّورُ السَّاطِعُ وَالضِّیاءُ اللاَّمِعُ»؛ نور درخشان، چراغ همیشه روشن، برای شما وجود دارد.

«بَینَةً بَصائِرُهُ»: بصیرت می‌خواهید؟ بصیرت‌های این کتاب روشن است.

«مُنكَشِفَةً سَرائِرُهُ»: حقایق عالم را می‌خواهید بدانید؟ حقایق عالم در این کتاب هویدا و آشکار است.

«مُنجَلِیةً ظَواهِرُهُ»: اگر به این کتاب رجوع کنید، درک و فهم و شناخت این کتاب برای شما میسر است، ظواهر کتاب معلوم است.

«مُغتَبِطَةً بِهِ اَشیاعُهُ»: کسانی که از این کتاب تبعیت کنند، روز قیامت همگان به آن‌ها غبطه خواهند خورد.

«قائِداً اِلَی الرِّضوانِ اِتِّباعُهُ»: کسانی که تابع این کتاب باشند، این کتاب آن‌ها را به‌سوی رضایت الهی سوق خواهد داد.

«مُؤَدٍّ اِلَی النَّجاةِ استِماعُهُ»: کسانی که پای حرف این کتاب بنشینند، گوش کنند، بفهمند، این شنیدن، این فهمیدن، آن‌ها را به نجات خواهد رساند.

در بین شما گنجی است ای مردم، که با این گنج چیزهایی به‌دست می‌آید، ثمراتی از این گنج حاصل می‌شود، برای شما می‌شمارم:

«بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ المُنَوَّرَةُ»؛ به‌واسطه این کتاب به حجت‌های مبرهن خدا می‌رسید؛

«وَعَزائِمُهُ المُفَسَّرَةُ»؛ به‌واسطه این کتاب، امر و نهی خدا را درک می‌کنید، هرچه را که واجب است می‌فهمید، «وَمَحارِمُهُ المُحَذَّرَةُ»؛ هر چه را که حرام است می‌شناسید؛

«وَبَیّناتُهُ الجالِیةُ»؛ به‌واسطه این کتاب حقایق روزگارتان را تشخیص می‌دهید؛

«وَبَراهینُهُ الكافِیةُ»؛ به‌واسطه این کتاب در اعتقاداتتان مستحکم می‌شوید؛

«وَفَضائِلُهُ المَندُوبَةُ» به‌واسطه این کتاب به فضیلت‌های اخلاقی راه پیدا می‌کنید؛

«وَرُخَصُهُ المَوهُوبَةُ»؛ به‌واسطه این کتاب فرصت‌های تصمیم‌گیری را برای خودتان می‌شناسید؛

«وَشَرائِعُهُ المَكتُوبَةُ»؛ و به‌واسطه این کتاب قوانین مکتوب خدا برای شما روشن می‌شود.

اگر چهار مسئولیت مهم دارید، یک کتاب غنی هم دارید، باید برای انجام این چهار مسئولیت، به این کتاب رجوع کنید.

مگر می‌شود مسلمانی بدون کتاب؟ اسلام دین عِلم است، دین دانش است، دین فرهیختگی و فرزانگی است، دین آگاهی و معرفت و بصیرت و تشخیص است. مگر می‌شود دینی که ذاتش علم است، ذات این دین شش‌صد صفحه کتاب است (که محتاج آموزش دادن است و آموزش گرفتن است) بدون کتاب؟ قرار باشد علمای این دین به کتاب بی‌توجهی کنند، مردم متدین، به این کتاب بی‌توجهی کنند، علما در پی یاد دادن کتاب به مردم نباشند، مردم مطالبه یاد گرفتن کتاب از علما نکنند، می‌خواهیم این دین را با چهارتا شعار نگه داریم؟!

بدون قرآن، در بزنگاه‌های تصمیم‌گیری درمی‌مانیم

 برجام آری یا نه؟ این حزب می‌گوید آری، آن حزب می‌گوید نه، یک دعوای سلیقه‌ای و اختلاف‌نظر سیاسی؛ همین! درس روابط خارجی در کتاب الله نیست؟ حجاب اجباری آری یا نه؟ یکی می‌گوید بله، یکی دیگر می‌گوید نه، آیا این، درسی در کتاب ندارد؟ این کتاب جدا است و زندگی ما هم جدا؟ گاهی یک سری به آن می‌زنیم، یک ثوابی از آن می‌بریم، یک دست روی آن می‌کشیم، گردوخاک آن را پاک می‌کنیم، چند جزء آن ‌را می‌خوانیم، ثوابش را کاسبی می‌کنیم و کنار می‌گذاریم! آیا این دین‌داری می‌شود؟ عاشق قرآن هستیم، عاشق اهل‌بیت علیهم‌السلام هستیم، در صحنه هستیم، ولی معلوم نیست که بتوانیم سر بزنگاه و در آن پیچ‌های حساس، بتوانیم وظیفه‌مان را درست تشخیص بدهیم. انتخابات که می‌رسد، این می‌گوید به این رأی بدهیم، آن می‌گوید به آن رأی بدهیم؛ فقط دعوا دعوای سیاسی است. فردی صاف و روشن به چشم مردم نگاه کرد، صریح و شفاف، گفت: «راه‌حل مشکلات مملکت، در باج‌سبیل دادن است؛ در معامله کردن است؛ و من بلد هستم معامله برد-برد کنم. دنیا کدخدا دارد، من دم کدخدا را می‌بینم، مشکلاتتان را حل می‌کنم»! مردمی که کتاب بلد نباشند، باور می‌کنند، چون کتاب بلد نیستند. یعنی خدا در این مورد حرفی نداشت؟ نظری نداشت؟ حجتی، بصیرتی، بینه‌ای نبود که بفهمیم این اختلاف‌نظر سیاسی یا سلیقه‌ای یا بنیادی است؟

تصمیم‌هایی که ما مردم در مواقع حساس، برای خودمان، برای خانواده‌مان، برای جامعه‌مان می‌گیریم، ضمانت درست بودنش، معرفت و شناخت است؛ و معرفت و شناخت در کتاب قرآن موجود است. ما وقتی مسلمان می‌شویم، در حقیقت در دانشگاه اسلام ثبت‌نام می‌کنیم. اسلام یک دانشگاه است که درسش با دیپلم و فوق‌دیپلم و لیسانس و فوق‌لیسانس و دکترا و فوق‌دکترا هم تمام نمی‌شود؛ یک دانشگاه همیشگی است، «خَيرُكُم مَن تَعَلَّمَ القُرآنَ وَعَلَّمَهُ» (عوالی اللئالی، ج۱، ص۹۹)؛ بهترین شما آن‌هایی هستند که در این دانشگاه از همه فعال‌تر هستند، بیشتر از همه درس این دانشگاه را می‌خوانند و تلاش می‌کنند درسش را بدهند. ما در دانشگاه اسلام ثبت‌نام می‌کنیم، کتاب هم تهیه می‌کنیم، چون دانشجو که بدون کتاب نمی‌شود، کتابش را هم می‌خریم، آن‌هم نه یکی؛ چند تا می‌خریم و در خانه‌هایمان می‌گذاریم؛ اما یا نمی‌خوانیم، یا می‌خوانیم و یاد نمی‌گیریم، برای ما هم مهم نیست که یاد بگیریم. می‌پرسیم: «چند صفحه قرآن را بلدی؟» می‌گوید: «نمی‌دانم!» قرآن کریم می‌فرماید واعجبا از آن مردمی که مدعی هستند که کتاب دارند؛ اما یک‌دهم آن را بلد نیستند: «وَمَا بَلَغُوا مِعشَارَ مَا آتَينَاهُم» (سبأ: ۵۴) یک‌دهم قرآن را بلد هستید؟ «نه! خواندنش را شاید بلد باشم، بعضی از آن را حفظ هستم و در نماز می‌خوانم، اما اینکه چه می‌فرماید خیلی در جریان نیستم»!

 بعد از اینکه حضرت فاطمۀ زهرا سلام‌الله‌علیها مسئولیت‌ها را بیان کردند، کتاب خدا را معرفی می‌فرمایند. دارند به ما آدرس می‌دهند: می‌خواهید مسئولیت‌شناسانه دین را جلو ببرید؟ می‌خواهید مسئولیت‌شناسانه پرچم دین را بلند کنید؟ می‌خواهید مسئولیت‌شناسانه در این برهۀ حساس تاریخ نقش ایفا کنید؟ می‌خواهید مسئولیت‌شناسانه درباره خانواده‌ات تصمیم بگیری؟ درباره خودت تصمیم بگیری؟! «عباد الله»، بندگان خدا، کتاب الله را دریابید.

مردم، راضی نشوید به اینکه منِ روحانی روی منبر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بنشینم و قرآن به شما یاد ندهم؛ راضی نشوید به اینکه عمرتان بگذرد و قرآن را یاد نگیرید؛ راضی نشوید. والله کمال مسلمانی به علم است، و علم به قرآن. البته علم کفایت نمی‌کند؛ اما ضروری است؛ کافی نیست؛ اما لازم است. مسئله بسیار مهمی است.

اگر ما بصیرت داشته باشیم، با یک امتحان کوچک، میدان انتقام سخت را خالی نمی‌کنیم، با یک امتحان کوچک، پای صندوق‌های رأی، با تصمیم غلط نمی‌رویم، محصول آرای ما مجلس مردۀ بی‌خاصیتِ بی‌ثمر نمی‌شود. مجلسی که نه الفبای غیرت بداند، نه الفبای سیاست بداند، محصول آراء ما نمی‌شود. مجلسی که امنیت اقتصادی ما به هم بخورد، آب از آب در آن مجلس تکان نخورد، امنیت سیاسی ما به هم بخورد، ذره‌ای احساس خطر نکند، امنیت اعتقادی، اخلاقی در جامعۀ ما به مخاطره بیفتد، هیچ از خودش واکنش نشان ندهد! این مجلس آیا می‌خواهد مجلسی باشد که نظام ما را به مقصد برساند؟ قطعاً نه.

برویم به سمت شناخت کتاب، مبانی را بفهمیم، مبانی را بدانیم، اصول را بدانیم، ضوابط را بدانیم، حکومت اسلام می‌خواهیم تا ضامن مسلمانی ما باشد. قید اسلامی برای چه بود؟ وگرنه می‌رفتیم از مدل‌های غربی و شرقی وام می‌گرفتیم، یک کاری می‌کردیم برای خودمان.

ما اگر دنیا می‌خواهیم، دنیایی می‌خواهیم که ما را به آخرت بهتر برساند. اگر دنیا را آباد می‌خواهیم، به شرطی می‌خواهیم که آخرت آبادتر باشد، نه اینکه دنیا آباد باشد و آخرت ویران، نه اینکه راست و چپ را نگاه کنیم، مظاهر غرب‌زدگی را هرروز در جامعه خودمان برجسته‌تر ببینیم، نه اینکه چهل سال از انقلاب ما بگذرد، هنوز در مدارس ما بچه‌های ما قرآن هم یاد نگیرند. بعد از چهل سال سند ۲۰۳۰ برای ما بخواهد تصمیم بگیرد! بچه‌های ما وارد مدرسه بشوند، بی‌سواد قرآنی، از مدرسه بیرون بیایند بی‌سواد قرآنی. در دانشگاه بروند بی‌سواد قرآنی، از دانشگاه فارغ‌التحصیل بشوند بی‌سواد قرآنی. آماج شبهات، خوراک گرگ‌ها قرار بگیرند؛ ما به‌دنبال این نبودیم.

مطالبه من و شما هم مهم است، وظیفه‌شناسی علما هم مهم است، وظیفه‌شناسی مسئولین مهم است، هدایت‌های رهبر عظیم‌الشأن مهم است، خواست من و شما هم مهم است، خواست من و شما هم شاید از همه مهم‌تر است و باید بدانیم که خواست من و شما با معرفت و بصیرت به وجود می‌آید، معرفت و بصیرت نقل‌ونبات نیست که من در خیابان بخرم، معرفت و بصیرت از جنس دانش است، احتیاج به تحصیل، تعلیم و تعلم دارد.

ثمرات مراجعه به قرآن کریم

بعد از این‌ها حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها شروع می‌کنند به ارائۀ یک فهرست روشن. حضرت می‌فرمایند قرار شد به مسئولیت‌های خودتان در قبال دین بعد از پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم پایبند باشید، درواقع قرار شد به منبع غنی معرفت و بصیرت، یعنی کتاب الله توجه کنید، عنایت ویژه کنید. حال ثمراتی، گزینشی و کوتاه (و البته جامع) از مراجعه به کتاب الله:

اول: ایمان، موجب پاکی از شرک

«فَجَعَلَ اللَّهُ الایمانَ تَطهیراً لَكُم مِنَ الشِّركِ»: مردم خداوند ایمان را مایه طهارت شما از شرک قرارداد.

آن‌قدر که امروز در جامعه مسلمین، مواظبت طهارت خودمان از نجاسات ظاهری هستیم، خیلی بیش از این باید مواظب طهارت خودمان از شرک باشیم، بزرگ‌ترین نجاست؛ که اگر عارض انسان شد هیچ‌چیز آن را تطهیر نمی‌کند، نه آب، نه آفتاب، نه نمک هیچ‌کدام از مطهرات به درد‌ انسان نمی‌خورد، الّا ایمان، آن نجاست شرک است، شرک یعنی چه؟ شرک یعنی گمان کنیم که کسی به‌جز خدا کار دستش است، گمان کنیم که یک مقدار خدا کار می‌کند یک مقدار هم پول؛ گمان کنیم یک مقدار خدا کار می‌کند، یک مقدار هم زور، یک مقدار خدا یک مقدار هم منیت. جامعه‌ات را، خانواده‌ات را، زندگی‌ات را، بین خدا و غیر خدا تقسیم کنی، این می‌شود شرک. نمازم و روزه‌ام با خدا، سیاستم و اقتصادم لیبرال، این یعنی شرک. ماه رمضان برای خدا، عرصه‌های هنری برای غرب، این یعنی شرک. قرآن برای خدا، میدان‌های تصمیم‌سازیِ برای اداره مملکت، برای الگوهای بشری، این یعنی شرک. در زندگی فردی: کسی که رشوه می‌دهد، چرا رشوه می‌دهد؟ شرک است. می‌گوید: «اینجا دیگر کار خدا نیست، دست خدا بسته است! اینجا دیگر از دست خدا کاری برنمی‌آید! خودم باید دست‌به‌جیب شوم و ده سبیل را چرب کنم تا مشکل حل شود»، این شرک است، از شرک زاییده شده است. کسی که دروغ می‌گوید، چرا دروغ می‌گوید؟ زاییده شرک است، می‌گوید: «راستی که از خداست، اینجا دیگر راستی به درد نمی‌خورد، از دست خدا کاری برنمی‌آید، خودم باید یک دروغ درست کنم، حل کنم»؛ می‌شود شرک.

از طرفی ایمان که امنیت است، ایمان امن است، امنیت از شرک است. ایمانی که حفاظت از شرک برای ما نیاورد، حقیقت ایمان نیست، خدا ایمان را برای طهارت شما از شرک قرار داد. توصیه این برادر حقیر این است، هرروز مقوله شرک و توحید را موردتوجه قرار بدهید، نگویید ما یک بار گفتیم «اَشهَدُ اَن لَا اِلهَ اِلَّا اللهُ» و تمام شد؛ تمام نشد. «الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَامُوا» (فصلت: ۳۰) ایستادگی می‌خواهد، در کم‌پولی‌ها، بیماری‌ها، مشکلات و معضلات، در دارایی‌ها، در قدرتمندی‌ها؛ وقتی می‌خواهيد رقابت کنید، وقتی به مسئولیت رسیدید، وقتی کار دستت است، وقتی کار دستت نیست، همیشه و همه‌جا مراقب ایمانمان باشیم، شاخص ایمان ما این است، دنیا را قبضۀ قدرت خدا ببینید، برای غیر خدا تره خرد نکنیم، برای غیر خدا پشیزی ارزش قائل نشویم، غیر خدا کار دستش نیست.

 مشرکان در ابتدا پیامبر اکرم، حضرت محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، را باور نمی‌کردند؛ بعد که خواستند کم‌کم باورش کنند، دیدند که ایشان اخباری از غیب می‌دهد که این اخبار معلوم است که دستش در کار است، چنین حسی کردند. آمدند گفتند: «تو لااقل امنیت ما را تضمین کن، سعادت ما را تضمین کن، تو تکیه‌گاه ما باش، تو پناه ما باش». آخرِ سوره جن را بخوانید، حضرت فرمود: من خودم تکیه‌گاهی جز خدا ندارم، من پناهی جز خدا ندارم، من مالک رشد شما نیستم، مالک ضرر شما هم نیستم، «لَا أَملِكُ لَكُم ضَرًّا وَلَا رَشَدًا» (جن: ۲۱) من هیچ‌کاره هستم، نه مرگتان دست من است، نه حیاتتان، نه ضررتان، نه رشدتان، نه پناهان، نه تکیه‌گاهتان، پس چه‌کاره هستی؟ «إِلَّا بَلَاغًا مِنَ اللَّهِ» (جن: ۲۳) من از جانب خدا مأمور هستم که به شما بگویم: «فِرُّوا إِلَى اللَّهِ» (ذاریات: ۵۰) من آمده‌ام شما را دنبال خودم ببرم در خانه خدا.

ما اگر به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به‌عنوان رسول اعتماد داریم، اعتقاد داریم، ایمان داریم، شهادتمان را به رسالت آن حضرت این‌گونه در نماز اقرار می‌کنیم: «اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا عَبدُهُ وَرَسُولُه»، مردم، «اللّهُ‏ اَکبَرُ»، خدا از همه‌کس برتر است، از همه‌کس بزرگ‌تر است، دنیای شما دست خداست، آخرت شما دست خداست، ایمان شما به خدا است، اطاعت شما از رسول خدا، اطاعت شما از اهل‌بیت علیهم‌السلام، جلوۀ یقین شما به خدا است، جلوه ایمان شما به خدا است، زیارت اهل‌بیت علیهم‌السلام جلوۀ باور به خدا است وگرنه آن هم کاری نخواهد کرد.

دوم: نماز، موجب پاکی از تکبر

«وَالصَّلاةَ تَنزیهاً لَكُم عَنِ الكِبرِ»: مردم، خدا نماز را قرار داد که شما را از کبر پاکتان کند. اولی شرک بود، دومی کبر است، برای دوری از شرک، راه درمان ایمان است، برای دوری از کبر راه درمان نماز است.

یک یادگاری می‌خواهم به شما بدهم، به‌خصوص جوان‌های عزیز هم گوش بدهند. برخی وقتی صحبت نماز می‌شود، می‌گویند نماز برای چیست؟

  • می‌گویند: «نماز برای ارتباط با خدا است»؛ او می‌گوید: «من نوع دیگری می‌خواهم با خدا ارتباط برقرار کنم».
  • می‌گویند: «نماز برای شکر است»؛ او می‌گوید: «من یک مدل دیگر خدا را شکر می‌کنم»؛
  • می‌گویند: «نماز برای راز و نیاز است»؛ او می‌گوید: «من راز و نیازم یک مدل دیگر باشد بهتر است، کیف می‌کنم، راحت‌تر با خدای خود نجوا می‌کنم»…

اما حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها می‌فرمایند: نماز تسلیم است، نماز نجات از کبر است، نماز نشان بندگی است.

می‌دانيد بندگی چرا باکلاس است؟ به جای «راء»، «نون» دارد؛ «بندگی» همان «بردگی» است، این مهم است که شما برده چه کسی هستید، بنده چه کسی هستید؟ یک نفر بنده خودش است؛ یک نفر بنده شیطان است؛ یک نفر بنده پول است؛ یک نفر بنده قدرت است؛ یک نفر بنده قدرت‌های دنیا است، یک نفر بنده طاغوت است، یک نفر بنده خدا است؛ فقط مسئله اینجاست که شما بنده چه کسی هستید؟ انسان خودش هم سزاوار خدایی برای خودش نیست، چون فقیر است.

من اگر بخواهم نماز را به چیزی تشبیه کنم، نماز قابل تشبیه به حرکاتی است که سربازها به اطاعت از فرمانده‌شان انجام می‌دهند. در پادگان وقتی سربازها را به خط می‌کنند، آن فرمانده می‌آید می‌گوید: «به جای خود»؛ همه باید به جای خود بایستند… «خبردار»؛ همه باید خبردار بایستند… «از جلو نظام»؛ همه باید از جلو نظام را انجام بدهند… آزاد… به راست راست… به چپ چپ… عقب‌گرد…؛ این‌ها نمایش چیست؟ این حرکاتی که در پادگان انجام می‌شود به فرماندهی آن فرمانده، نمایش چیست؟ چه چیزی را می‌خواهند سربازان نشان بدهند؟ می‌خواهند بگویند ما گوش‌به‌فرمان فرمانده هستیم، او بگوید بنشین می‌نشینیم، بگوید بلند شو، بلند می‌شویم، بگوید راست را نگاه کن راست را نگاه می‌کنیم، بگوید چپ را نگاه کن، چپ را نگاه می‌کنیم، هیچ‌کس هم نمی‌آید بگوید: «چرا بیهوده گوش‌به‌فرمان این‌ها هستید؟ در میدان جنگ گوش‌به‌فرمان باشید!» مگر می‌شود من اینجا گوش‌به‌فرمان نشوم؛ اما در میدان جنگ گوش‌به‌فرمان شوم؟ این مانور است، من اینجا باید نشان بدهم که گوش‌به‌فرمان هستم، که در میدان جنگ هم گوش‌به‌فرمان باشم، وگرنه او به من بگوید خبردار، من بگویم «برای چه خبردار؟ حالا من الآن دلم نمی‌خواهد خبردار بایستم، شما مشکلت جنگ است؟ خب من در جنگ شرکت می‌کنم، دیگر خبردار گفتنت برای چیست؟ از جلو نظام یعنی چه؟…»

اما ما این‌گونه هستیم: «برای چه نماز؟ چرا وضو؟ چرا صاف بایستم؟ چرا خم شوم؟ چرا سجده بروم؟ این چرا دو رکعت است؟ آن چرا چهار رکعت است؟…» شما بنده هستی یا نیستی؟ -«بله هستم»؛ -کبرت را کنار بگذار! نماز برای شکستن تو است، نماز برای این است که به خودت همیشه بفهمانی بنده‌ای، گوش‌به‌فرمان هستی، هرچه او بگوید همان است، این یعنی نماز؛ «تَنزیهاً لَكُم عَنِ الكِبرِ».

سوم: زکات، موجب تزکیۀ نفس

«وَالزَّكاةَ تَزكِیةً لِلنَّفسِ وَنِماءً فِی الرِّزقِ»: خدا زکات را تزکیه نفس شما قرار دارد.

این نفس علاقه دارد به اینکه آلوده دنیا شود، زکات نمی‌گذارد، صدقات نمی‌گذارد، انفاق نمی‌گذارد. عزیزان، برادران، خواهران، در فرهنگ دینی ما، زکات قبل از آنکه رحم به مستمندان و نیازمندان و فقرا باشد، رحم به خویشتن است، لذا امام علی علیه‌السلام به امام حسن علیه‌السلام می‌فرماید: «پسرم اگر کسی از تو صدقه پذیرفت، قرضی پذیرفت، انفاقی پذیرفت، به تو رحم شده است» (اشاره به این فراز از وصیت‌نامۀ امام علی  علیه‌السلام به امام حسن علیه‌السلام: «وَإِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ یحْمِلُ لَكَ زَادَکْ…»). اگر انسان در صدقه دادن گمان کند به دیگران رحم کرده است، کم‌کم «عُجب»، او را می‌گیرد، کم‌کم منت می‌آید، احساس خودبرتربینی به او دست می‌دهد، فکر می‌کند بقیه ریزه‌خوار سفره او هستند، درحالی‌که اگر انسان بفهمد اگر به دیگران کمکی کرده، به خودش کمک کرده است، نفس خودش را پاک کرده است، فرصت کم است.

سوره انسان را می‌خواهم به یادتان بیاورم؛ «هَل أَتَى عَلَى الإِنسَانِ»؛ سوره‌ای که در شأن خانوادۀ مطهر، مقدس و ملکوتی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نازل شده است. در سوره انسان خدا می‌فرماید: ریزه‌خوار خان و سفرۀ زهرا و علی و حسن و حسین علیهم‌السلام باشید، خط زندگی‌تان را از این بزرگواران بگیرید، این‌ها مگر چطور بودند خدایا؟ این‌ها «يُوفُونَ بِالنَّذرِ» نسبت به جامعه احساس مسئولیت داشتند، احساس مسئولیت تمام و کمال، «يُوفُونَ» یعنی تمام و کمال، نسبت به طبقات ضعیف احساس مسئولیت کاملی داشتند. «وَيَخَافُونَ يَومًا كَانَ شَرُّهُ مُستَطِيرًا» (انسان: ۷)؛ این‌ها می‌ترسیدند از روزی که شرش فراگیر است. عجب، این‌ها هم می‌ترسیدند؟ بله، «وَيُطعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا» (انسان: ۸)؛ این‌ها بااینکه خودشان گرسنه بودند، گرسنگان دیگر را بر خود مقدم می‌داشتند، غذایی را که خود به آن احتیاج داشتند و گرسنه بودند، مسکینی را که گرسنه بود، با آن غذا سیر کردند، یتیمی را که گرسنه بود، با آن غذا سیر کردند و اسیر گرسنه را سیر کردند؛ چنین گفتند: «إِنَّمَا نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللَّهِ» فقط برای رضای خدا شما را اطعام می‌کنیم، «لَا نُرِيدُ مِنكُم جَزَاءً وَلَا شُكُورًا» (انسان: ۹)؛ از شما عوض نمی‌خواهیم، تشکر نمی‌خواهیم؛ آخر چرا؟ «إِنَّا نَخَافُ مِن رَبِّنَا يَومًا عَبُوسًا قَمطَرِيرًا» (انسان: ۱۰)؛ ما می‌ترسیم از پروردگارمان، در آن روزِ چهره‌درهم‌کشیده و خشن.

این خانواده سردمداران جبهه زکات هستند، سردمداران جبهه انفاق هستند. این خانواده‌ای که خانواده کرم هستند، این عروسی که در روز عروسی لباس خودش را به مسکین هدیه می‌کند، لباس نو، لباس شب اول عروسی را هدیه به مسکین می‌کند، این عروسی که در اوج سادگی با چند قطعه حصیر و چند تکه ظرف سفال وارد خانه همسرش شده است، این عروسی که افتخارش سبک بودن مهریه او بوده است، مهریه او با محاسبه امروز، کمتر از حتی چهارده سکه‌ای است که امروز در جامعه ما کم شمرده می‌شود (پانصد سکه نقره است؛ یعنی قریب به یازده و خورده‌ای سکه طلا)، این عروسی که همواره ایتام، فقرا، مستمندان، خانه او را خانه امید خودشان می‌دانستند، می‌آمدند درب خانه او را می‌زدند، بدون اینکه ببیند او کیست، آنچه در خانه داشت، در طبق اخلاص به آن‌ها رد می‌کرد. ماجرای آن گردنبند بابرکت حضرت را شنیده‌اید (اینجا)، خانه کرم، خانه سخا، خانه ایمان، خانه نماز، خانه نجابت، خانه شرافت، خانه قرآن، خانه‌ای که محل رفت‌وآمد ملائکةالله است، خانه‌ای که وقتی ملائکه الله نازل می‌شوند بر این خانه، با کسب اجازه وارد می‌شوند، خانه‌ای که پیامبر اکرم هرروزی که از جلوی درب این خانه عبور می‌کند، روبه درب این خانه می‌ایستد و می‌فرماید: «السَّلامُ عَلَيكُم يا اَهلَ بَيتِ النُّبُوَّةِ»، سلام بر شما ای اهل بیت نبوت و رسالت. این خانه را زیر لگدهای ظلمت پایمال کردند، زمان زیادی از رحلت پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نگذاشته بود، نودوچند روز بعد از ایشان، پیکر یگانه دختر او، یگانه یادگار او، بضعۀ قلب او، پاره تن او، بر روی دست‌هایی شبانه از این خانه بیرون می‌آید، پیکری پر از نشانه‌ها، زهرای پهلوشکسته، زهرای سیلی‌خورده، با بازوان ورم‌کرده، با قلب شکسته، نیمه‌های شب، در اوج غربت و ظلمت و مظلومیت…، چه آمد بر سر علی علیه‌السلام؟ چه گذشت بر دل ایشان؟

پرستوی مهاجرم چرا ز لانه می‌روی؟ / اگر ز لانه می‌روی، چرا شبانه می‌روی؟
قرار من، شکیب من، مهاجر غریب من / فدای غربتت شوم که مخفیانه می‌روی
حیات جان، امید دل، علی بود ز تو خجل / که با کبودی بدن ز تازیانه می‌روی
کبوتر شکسته‌پر مرا به همرهت ببر / چرا بدون جفت خود، ز آشیانه می‌روی؟
چهار طفل خون‌جگر زنند در غمت به سر / تو بر زیارت پدر چه عاشقانه می‌روی
(شاعر: حاج غلام‌رضا سازگار)

صَلَّی اللهُ عَلَیکِ یا فاطمةُ الزَّهرَاءُ، صَلَّی اللهُ عَلَیکِ یا اُمّ اَبیهٰا، صَلَّی اللهُ عَلَیکِ يَا أُمَّ الحَسَنِ وَ الحُسَينِ  وَ رَحمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ.

دسته‌بندی: ‌
حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیهافیلممنبرها
برچسب: ‌ ایام فاطمیه، ‌تدبر در خطبه فدکیه، ‌خطبه فدکیه، ‌فاطمیه
ارسال برای دیگران
نظرات

۲ دیدگاه. جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت را پر کنید
این قسمت را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up