خطبه فدکیه منشور امت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم، عنوان سخنرانی حجت الاسلام علی صبوحی است که به مناسبت ایام فاطمیه در مسجد قمر بنیهاشم علیه السلام در تهران و در تاریخ ۸ و ۹ بهمن ماه ۱۳۹۸ ایراد شد.
در ادامه، فیلم قسمت اول این سخنرانی را مشاهده میکنید. قسمت دوم نیز با عنوان «جلوههای مدرن شرک» در این صفحه قرار دارد.
فهرست مطالب
اَعُوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ، بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحِیم، الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِیِّنَا حَبیبِ اِلهِ العالَمین اَبوالقاسِمِ مُصطَفی مُحَمَّد وَعَلَی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَلَعنَتُ الله عَلَی اَعدائِهِم اَجمَعِینَ مِنَ الآنَ اِلَی قِیَامِ یَومِ الدِّین.
مقدمه
پیشبردِ اهدافِ دینِ مبین اسلام، مستلزمِ داشتنِ علم و معرفت و آگاهی از اهداف وحی و قرآن و رسالت است. بعد از پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآلهوسلم، بهطور حتم و بهطور یقین و بدون هیچ شک و شبههای، در هیچیک از مسلمین، هیچ مذهبی، هیچ گروهی، هیچ فرقهای، حتی یک نفر از مسلمین در طول تاریخ، از زمانی که پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم مبعوث شدند تا امروز، یک نفر پیدا نشده است که بگوید بعد از ایشان کسی عالمتر، آگاهتر نسبت به وحی و اهداف رسالت، داناتر و سزاوارتر از مولای متقیان امیرالمؤمنین علیبنابیطالب علیهالسلام بوده است، تمام کسانی که امامت آن بزرگوار را قبول کردند و همه آن کسانی که امامت و خلافت آن بزرگوار را قبول نکردند، در آن زمانی که پیامبر گرامی اسلام از دنیا رفتند تا امروز، همه اقرار دارند که بعد از پیامبر خدا اعلم مردم، آگاهترین انسانها به وحی، به رسالت، به قرآن کریم و سزاوارترین انسانها از نظر شرافت و نجابت دینی، علیبنابیطالب علیهالسلام است، این مطلب را همه اقرار کردند.
بحث سر حکومت است؛ نه اعلم بودن
پس بحث سر این است که ادارۀ حکومت اسلامی و راه پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم تا به نتیجه رساندن اهداف عالیه ایشان ادامه یابد و یکی از اهداف آن حضرت که در طول هدف خداست، این بود که قرآن کریم میفرماید: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» (فتح: ۲۸) بله یکی از اهداف رسالت آن حضرت این است که تمام زمین در سیطرۀ کلمه حق و تحت لوای پرچم اسلام و پرچم عدالت باشد، حتی یک وجب از خاک و آب روی زمین تحت حکومت غیر خدا نباشد، این یکی از اهداف است. آیا صحبت سر این بود که به نتیجه رساندن این هدف را و اهدافی از این قبیل را بسپارند بهدست اعلم و اَتقای امت، یعنی علی علیهالسلام، یا بر اساس امیال قومی قبیلهای، حزبی، جناحی، گروهی و غیره و تحت تأثیر توطئههای یهود و کفر، زمام پیشبرد اهداف دین را بهدست کسی بدهند که نه در علم، نه در فضیلت و نه در تقوا به گرد پای علی هم نمیرسد. صحبت سر این بوده و کسی ادعا نکرده است -نه در میان شیعه و نه در میان اهل سنت- که اگر ما خلافت را از علی گرفتیم و به فلانی دادیم، به این دلیل بود که فلانی عالمتر بود؛ هیچ کسی این را نگفته است؛ نه خودشان گفتهاند و نه دیگران. یا نگفتهاند اگر ما خلافت را از علی گرفتیم و دادیم به دومی، به این دلیل بود که او باتقواتر بود؛ هیچ کسی این را نگفته است. پس ببینید چه کلاهی سر مسلمین رفته است؛ که همۀ مسلمین اقرار دارند به اینکه علی علیهالسلام از همه سزاوارتر بوده، اما چه گفتند؟ گفتند شما الحمدلله علم دارید، معرفت دارید، خاندان وحی و عصمت و نبوت و طهارت هستید، احترام شما بر ما واجب است، شما هادیان ما باشید، برای ما سخنرانی کنید؛ زیرا از شما بهتر سخنرانی در جایی سراغ نداریم! شما سخنرانهای خوبی هستید، مفسرهای خوبی هستید، ما جلسه که گرفتیم، شما را صدا میکنیم، شما قرآن را تفسیر کنید. باتقوا هستید؛ مردم مسائلشان را بیایند از شما سؤال کنند، خود ما هم مسائلمان را از شما سؤال میکنیم. این نکته جالب است: نقل شده است که حدود هفتاد مرتبه اعتراف کردهاند که «لَوْلا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَر»؛ این مطلب در منابع اهل سنت موجود که اگر علی نبود من هم هلاک میشدم (برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: اینجا).
در خطبه فدکیه بیان شده که شخص اولی که به جای پیامبر خدا نشست، خطاب به حضرت صدیقه اطهر، فاطمه زهرا سلاماللهعلیها، از تمجید، تعظیم و تفخیم چیزی کم نمیگذارد. میگوید: «شما دختر پیامبر ما هستید، شما قولت صدق است؛ احترام شما بر ما واجب است…»؛ اینها آخر حرفشان این بود: «علی جان، فاطمه جان، نوههای پیامبر، بچههای پیامبر، خاندان پیامبر، علم و وحی و رسالت و معرفت و تقوا، دانش، بینش و آگاهی از اهداف رسالت، برای شما، شما سخنرانی کنید، ما را هدایت کنید، ما را نصیحت کنید؛ اما قدرت برای ما، حکومت برای ما». حکومت یعنی چه؟ حکومت یعنی قدرت اجرای حکم خدا، خدا در قرآن حکم دارد یا ندارد؟ دارد؛ قرآن پر از حکم خدا است، اجرای حکم خدا قدرت میخواهد یا نمیخواهد؟ قطعاً میخواهد، این قدرت یعنی حکومت. اینها گفتند حکم برای شما، حکومت برای ما، علم برای شما، قدرتش برای ما، ما اجرا میکنیم. درحالیکه اگر کسی سزاوار به حکم نیست، سزاوار به حکومت هم نیست، اگر کسی حکم نمیداند و قدرت استنباط حکم را در درجه عالی ندارد، این باید حکومت را هم بدهد بهدست کسی که حکم میداند.
به کسب قدرت حاکمیت اکتفا نشد
آیا فقط به قدرت اکتفا کردند؟ خوب دقت کنید؛ میخواهم مسئله فدک را بگویم، خیر. گفتند: «قدرت هم برای ما، ثروت هم برای ما. شما خاندان علم هستید، قدرت میخواهید چهکار کنید؟ شما خاندان علم هستید، ثروت میخواهید چهکار کنید؟» و ثروت خاندان وحی و رسالت عبارت بود از فدک.
منطقۀ فدک بسیار مهم بود
فدک را نباید دستکم گرفت، فدک یک محیط و منطقه استراتژیکی است که حکومت وقت به آن طمع دارد، فکر نکنید فدک یک باغ معمولی بود، گرفتند و تمام شد! نه. درباره همین خطبه فدکیه بیان شده است که وقتی میخواهند درباره مسئله فدک با حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» احتجاج کنند اینگونه به ایشان عرضه میدارند، میگویند: خانم شما دست از فدک بردارید، ما فدک را برای فتوحات اسلام لازم داریم، تعبیرشان این است، ما فدک را برای تهیه سلاح لشکر اسلام، برای تهیه زره لشکر اسلام، برای تأمین آذوقه لشکریان اسلام احتیاج داریم، ما میخواهیم اهداف پدر شما را در جهان گسترش بدهیم و این نیاز به ثروت دارد، این نیاز را فدک تأمین میکند. اینها با غصب خلافت، قدرت مشروع و قانونی خاندان وحی و رسالت را از آنها گرفتند، مانده بود ثروت؛ هنوز امیدی بود که خاندان وحی و رسالت بتوانند با ثروت بهدستآمده از فدک، این آسیب جامعه اسلامی را بهتدریج ترمیم کنند، مشکلات را برطرف کنند، امیدی بود.
اگر کسی قدرت ندارد برای انجام یک کاری (مثلاً در مناصب حکومتی نیست) اما یک ثروتی دارد، میتواند با این ثروت اقداماتی انجام بدهد، برنامهریزیهایی بکند، تدابیری بیندیشد، فضا را بهتدریج تغییر بدهد. اینها این ثروت باقیمانده را هم از دست خاندان وحی و رسالت گرفتند. تعبیر من این است: خاندان وحی و رسالت را اگر تشبیه کنیم به یک انسانی که سری دارد و دو دست، اگر علم و معرفت سر این انسان است، دو دستش یکی قدرت است یکی ثروت، که با این قدرت و ثروت بتواند اهداف اسلام را جلو ببرد، اجرایی کند. اینها هر دو دست را قطع کردند، دست قدرت را با غصب خلافت قطع کردند و دست ثروت را با غصب فدک. به شکل کامل خاندان وحی و رسالت و نبوت و عصمت و طهارت علیهمالسلام را خلع سلاح کردند، به شکل کامل.
حضرت صدیقه اطهر فاطمه زهرا سلاماللهعلیها وقتی که شاهد بودند، دیدند در مقابل دیدگان ایشان در مسئله خلافت چه اتفاق بدی در امت افتاد، چگونه آمدند آن کسی را که از هر لحاظ سزاوار بود (هم به لحاظ علم، تقوا، عصمت) کنار زدند و شخصی را که به گرد پای او نمیرسید، به جای ایشان نشاندند. حضرت که این داغ را به دل داشتند، به شکل طبیعی با خودشان میگفتند حالا انشاءالله خدا کمک خواهد کرد، ما هم تلاش خودمان را خواهیم کرد، با استفاده از این سرمایهای که پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای خاندان وحی و رسالت به ارث گذاشته است، ما اهداف را دنبال خواهیم کرد، ما از پا نخواهیم نشست، ما جامعه اسلامی را بازسازی خواهیم کرد. این امید در وجود حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» بود و در بستر بیماری بودند در منزلشان، بهخاطر حوادث غصب خلافت (که شما میدانید و روضههای این شبهای ما است)؛ که خبر به ایشان رسید که فدک بهطور کامل تصاحب شد و این بهمنزله مأیوس کردن این خاندان بود، از اینکه به این زودی بتوانند این آسیب به وجود آمده در جامعه اسلامی را جبران کنند، یعنی داغی به دل حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» ایجاد شد، بعضی ممکن است گمان کنند بهغلط تصور کنند داغ بهخاطر این بود که یک باغی از دست رفت، خیر! تنها دستِ باقیمانده برای حمایت از دین حق نیز قطع شد، خلع سلاح اتفاق افتاد، خلع سلاح بهطور کامل رقم خورد.
حضرت زهرا سلاماللهعلیها دیگر سکوت را روا ندانستند
لذا حضرت با همان حال نزار و با همان اوضاع سختی که در بستر بیماری بودند، دیگر سکوت را روا ندانستند و تشخیص دادند که باید با امت مسلمان اتمامحجت کنند، حرف آخر را بزنند و بگویند که شما جنایت کردید، و لازم است بدانید که چه زخمی بر پیکر اسلام وارد کردید، که برای این زخم دیگر التیامی نیست.
برادران و خواهران هزار و چهارصد سال است این زخم التیام پیدا نکرده، هزار و چهارصد سال است این جنایت و این خیانت و این تشخیص غلط و این هواپرستی و این فسادی که در امت رسول خدا به وجود آمد، هزار و چهارصد سال است که دردش از بین نرفته، آتش آن خاموش نشده است. امروز ببینید مسلمانها در دنیا بهخاطر همین آتشافروزی به جای اینکه یک دست واحد در مقابل کفر باشند، یکدیگر را تضعیف میکنند، یکدیگر را میزنند، که ریشه در آن تفرقه دارد و آن تفرقه عظیمی بود.
حضرت به پا خاست، چادر به سر کرد، در کوچههای مدینه حرکت میکرد، زنانی از دوستانشان و نزدیکانشان همراه ایشان بودند، نقل شده در تاریخ بهقدری اوضاع حضرت به لحاظ جسمی و روحی آشفته بود، که چادر مبارک ایشان روی زمین کشیده میشد و به سمت مسجد میرفتند. وارد مسجد پیامبر خدا شدند، دیدند که ابوبکر نشسته است، مهاجر و انصار دور او را گرفتهاند، بهمحض ورود حضرت بین ایشان و بین جمعیتِ مردان، پردهای آویختند. قبل از هر چیز حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» آهی از نهادش برآمد، تمام مجلس به تلاطم افتاد و همه شروع کردند به گریه کردن، ساعتی گریستند آرام شدند، حضرت لب به سخن گشودند.
ببینید این بانوی دلشکسته داغدیده چگونه میخواهد با امت مسلمان، حرفهای آخر را بزند، سخنانی که حضرت زهرا سلاماللهعلیها در خطبه فدکیه ایراد فرمودند یک سند ماندگار و محکم و بیبدیل برای اسلام و مسلمین الیالابد است، سندی محکم. روشنگری میکند نسبت به تاریخ اسلام، روشنگری میکند نسبت به اهداف اسلام، مبانی اسلام، ابعاد اسلام و آینده اسلام. این سند در نوع خودش -من به ضرس قاطع عرض میکنم- نظیر ندارد. در تمام منابع دینی ما (غیر از قرآن) این سند مانند ندارد. ما سندهای باعظمت دیگری هم داریم، مثل سند غدیر خم، مثل بسیاری از خطبههای نهجالبلاغه، اما این سند در نوع خودش، به لحاظ راهبردی بودنش مانند ندارد.
آغاز خطبه
حمد و ثنا، شهادت به توحید و نبوت
حضرت ابتدا حمد و ثنای خدا را به جا میآورد، اما حمد و ثنایی که آموزش میدهد، حمد و ثنای الهی را، یعنی یک تعلیم کامل (بنده فعلاً در این جلسه نمیخواهم فرازهای حمد و ثنای حضرت را اینجا باز کنم، چون خودش یک جلسهای است). حضرت اول حمد و ثنای خدا را به جا آوردند، درواقع حمد و ثنای الهی را آموزش دادند؛ سپس شهادت به توحید دادند، در شهادت به توحید هم، توحید را به معنای حقیقی کلمه یاد دادند، مفصل است، شهادت به توحید نهفقط یک «اَشهَدُ اَن لَا اِلهَ اِلَّا اللهُ» مفصل زوایای توحید را با بیانی متین باز کردند، بعد از آن، شهادت به نبوت و رسالت دادند، آن را هم مفصل باز میکنند. اهداف رسالت، مبانی رسالت، همه را بیان میکنند (متن خطبۀ فدکیه را در اینجا ببینید).
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم رحلت فرمود
سپس میفرمایند:
«ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَاخْتِیارٍ، وَرَغْبَةٍ وَایثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فی راحَةٍ»: خدا جان او را گرفت و پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله با کمال میل و با ایثار و با رغبت، جان خودش را تقدیم کرد، پس امروز پیامبر خدا از تعب این دنیا راحت شد.
«قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِكَةِ الْاَبْرارِ وَرِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَمُجاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبَّارِ»: امروز در جوار ملائکه الله و در پناه رضایت خدا و همسایه فرمانروای مقتدر عالم است. (رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ» (تحریم: ۱۱)).
سپس فرمود: «صَلَّی اللَّهُ عَلی أَبی نَبِیهِ وَاَمینِهِ وَخِیرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَصَفِیهِ، وَالسَّلامُ عَلَیهِ وَرَحْمَةُاللَّهِ وَبَرَكاتُهُ». پیامبر خدا از بین ما رفت، حالا جامعه مواجه است با یک آسیب بزرگ؛ شخصی که همه کائنات بهخاطر وجود او خلق شده است از بین ما رفت. [در حدیث قدسی خداوند به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ»؛ اگر تو نبودی، کائنات را خلق نمیکردم.]
به شکل طبیعی این جامعه با یک سؤال مهم روبرو است، آن سؤال مهم چیست؟ امروز چهکار باید کرد؟ قرآن کریم میفرماید «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ… إِن تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِينَ» (آلعمران: ۱۴۴-۱۴۹) مسلمانها آیا قرار است اگر پیامبر خدا مرد یا کشته شد، شما بر روی پاشنهها بگردید و خسارت کنید؟! میخواهید پشت کنید؟! قرار است اگر پیامبر خدا از بین شما رفت، اسلام از بین برود، توحید از بین برود، رسالت از بین برود؟ به شکل طبیعی هر کسی که اندکارادتی به پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم دارد، اندکمحبتی به قرآن دارد و به شکل طبیعی وقتی پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم رحلت کرده است، سؤالی برای او مطرح است و آن این است: امروز وظیفه من بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم چیست، من چهکار باید بکنم؟!
امروز این سؤال من و شما هم هست. خدا پیامبری را مبعوث کرد، و در قرآن کریم، وعده کرد که این پیامبر را مبعوث کردم تا سراسر جهان را، از عدل و داد پر کند، این پیامبر را مبعوث کردم تا تمام مردم جهان ذیل «کلمه توحید» زندگی کنند، پرچم توحید همهجا در اهتزاز باشد، کلمة الله همهجا حرف اول باشد، این پیامبر از دنیا رفته، قبل از اینکه هنوز این آرمان بزرگ محقق شود. هنوز دنیا در سیطره توحید و عدالت نبود و پیامبر رفت، آیا بر کسی که ارادت به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دارد، سؤال نمیشود که من باید چهکار کنم؟
اکنون وظیفۀ مردم چیست؟
لذا حضرت زهرا سلاماللهعلیها در اینجا «ثُمَّ التَفَّت اِلی اَهلِ المَجلِسِ وَقالَت»، رو به اهل مجلس کردند و فرمودند:
«اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ»: پیامبر خدا رفته است، اما شما ای بندگان خدا! (فقط خواهش میکنم همانگونه که گوش میدهید در ذهنتان، در دلتان در مسجد پیامبر خدا باشید، خانم را ببینید که دارد با ما حرف میزند، این دختر داغدیدۀ پیامبر را ببینید که دل شکسته، تن زخمی است، بازو ورم کرده است، پهلو شکسته است، حال نزار است، اما چگونه دارد با ما حرف میزند، نه مثل کسی که مصیبت دیده و بس؛ بلکه دقیق، حسابشده، آگاهانه، بصیرتافزا، روشنگر) چهار مسئولیت را برای ما مشخص میفرمایند:
وظیفۀ اول. پرچمداری امر و نهی پیامبر
«نُصُبُ اَمْرِهِ وَنَهْیهِ»: اولین توقع از شما این است، امروز که پیامبر از بین شما رفته، شما امر و نهی خدا را فراموش نکنید. خدا بهوسیله این پیامبر یک دستوراتی به شما داد، یک مسائلی را بر شما واجب کرد و یک چیزهایی را هم بر شما حرام کرد. آنچه را که خدا با این پیامبر بر شما واجب کرد، عمل کنید، اجرا کنید. و آنچه را که خدا بهواسطه این پیامبر بر شما حرام کرد، ترک کنید. این اولین مسئولیت شما است. نگذارید واجبات دین پیامبر خدا روی زمین بماند، نگذارید، اجازه ندهید آنچه پیامبر خدا از طرف خدا شما را از آن بازداشته و نهی کرده، در جامعهتان انجام شود، نگذارید. «نُصُبُ اَمْرِهِ وَنَهْیهِ» اولین وظیفه عمل به دین است، انجام واجبات، ترک محرمات.
اما یک سؤال: آیا اگر واجبات را انجام دادیم و محرمات را ترک کردیم، مسئله تمام است؟ دیگر ما درباره دین به وظیفهمان عمل کردهایم؟ شما مسلمان هستی؟ بله، چگونه مسلمانی هستی؟ میگوید من به واجباتم عمل میکنم، نماز واجب است من بجا میآورم، روزه واجب است میگیرم، خمس واجب است میدهم، زکات واجب است میدهم، حج واجب است انجام میدهم، به اندازه خودم به واجبات در حوزه امربهمعروف و نهیازمنکر هم عمل میکنم. از محرمات هم دوری میکنم، آدم نمیکشم، زنا نمیکنم، مشروب نمیخورم، دروغ نمیگویم، غیبت نمیکنم، همه اینها خوب، اما اینها تازه انجام یکی از مسئولیتهای شما بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، این هنوز الفبای مسلمانی است، هنوز اول مسلمانی است، بعضی گمان میکنند مسلمانی یعنی عمل بر رساله و تمام! خیر. حضرت میفرماید شما که تازه به واجبات عمل کردید و از محرمات دوری کردید، یک وظیفه روی دوش شما است، آن چیست؟
وظیفۀ دوم. حمل دین و وحی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
«وَحَمَلَةُ دینِهِ وَوَحْیهِ»: شما باید دین و وحی پیامبر را حمل کنید. برادران وظیفه اول عمل بود، عمل به واجبات و ترک محرمات، عمل به امر و نهی الهی، این وظیفه اول، وظیفه اول عمل است. اما وظیفه دوم حمل است.
فرق حمل با عمل چیست؟ میخواهم از قرآن کریم برایتان صحبت کنم. در روایاتمان داریم مسلمان هم باید عامل به قرآن باشد هم باید حامل قرآن باشد، فرق عامل به قرآن و حامل قرآن چیست؟ از سوره جمعه میخواهم بگویم: «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّه» (جمعه: ۵): چقدر بد است مَثَل قومی که آیات الله تکذیب کردند. مگر یهود چهکار کرده بودند؟ خدا میفرماید: حمل نکردند. یهود مکلف بودند هم به تورات عمل کنند و هم تورات را حمل کنند، بگذارید خیلی راحت به شما بگویم، در ادبیات خودمان حمل یعنی یک باری را از یک مبدأ به مقصدی رساندن، حمل کردن یعنی یک باری را از یک مبدئی به یک مقصدی برسانیم، مسافر را از جایی به جایی ببریم، به این میگوید حمل. یهود مکلف بود تورات را از موسی علیهالسلام بگیرد، سالم برساند به دست پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم. تمام مردمی که به هر دینی متدین بودند هر کتاب آسمانی داشتند، همۀ آنها علاوه بر عمل، تکلیف حمل هم داشتند، یعنی باید این بار را سالم به دست ولی بعدی، حجت بعدی، پیامبر بعدی میرساندند.
خدا در قرآن کریم فرموده ما میثاق گرفتیم، عهد گرفتیم از امتها که آن باری را که روی دوشتان دارید، باید برسانید به پیامبر بعدی، اما یک عده چهکار کردند؟ «يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» (بقره: ۲۷) رشته رسالت یکی بود، یک عده تکهتکه کردند، اگر راه انبیاء را مردم تکهتکه نمیکردند، اگر مردم امانت هر دینی را سالم به دست پیامبر بعدی میرساندند، امانت هر امامی را به دست امام بعدی میرساندند، آنوقت رشته رسالت و ولایت و امامت در طول تاریخ یکی بیشتر نبود، امروز دنیا اینگونه نبود که هفتادودو دین و مذهب در عالم پیدا شود، این بگوید من یهودی هستم، دیگری بگوید من مسیحی هستم، دیگری بگوید من مسلمان هستم، او بگوید من شیعه هستم، او بگوید من سنی هستم، او بگوید من اشعری هستم، او بگوید من اعتزالی هستم، او بگوید من چه هستم و چه هستم… . آیا انبیا علیهمالسلام آمده بودند که بشر را به این تفرقه و تشتت و درهمریختگی و بلاتکلیفی برسانند؟ خیر. پس چه شده که امروز دنیا صحنهای شده از ادیان متعدد و مذهبهای مختلف؟ علت این بوده: کسانی که مکلف بودند آن بار را حمل کنند و به مقصد برسانند، دزدیدند! برای خودشان برداشتند. مثل اینکه شما یک تاکسی را صدا کنید و بگویید این بار را به فلان جا ببر؛ او باید برساند؛ اگر نرساند و وسط راه برای خودش ببرد، سرقت است.
یهودِ امروز در عمل به تورات کم نمیگذارند، خیلی از آنها هستند، آن کسانی که امروز لیدرها و سرمایهداران و سردمداران جریان صهیونیست در عالم هستند، بروید مطالعه کنید ببینید چگونه پایبند احکامشان هستند، در احکام چیزی کم نمیگذارند؛ اما خیانت در امانت کردند، آن باری را که باید به مقصد میرساندند، وسط راه سرقت کردند، پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را شناختند، حقانیت پیامبر خدا را فهمیدند، ولی به آن اقرار نکردند «يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ» (بقره: ۱۴۶) چگونه پدری پسرش را میشناسد؟ یهود اینگونه پیامبر خدا را شناخت، ولی قبول نکرد؛ بهخاطر هوای نفس، بار را تحویل نداد.
بعد از پیامبر خدا این امت اجتماع کرد، عدهای از آنها، سردمدارانشان در سقیفه جمع شدند که در امانت خیانت کنند! این باری را که روی دوش جامعه است، باید تحویل امام برحق بدهد، بیعت برای علی است، بیعت برای امام بر حق است، چرا سرقت میکنید؟ مردم اینکه نماز بخوانید، روزه بگیرید، لازم است؛ اما کافی نیست، شما به لحاظ اجتماعی مسئول هستید.
حضرت امام خمینی رحمتاللهعلیه در پیامی به ملت ایران میفرمایند: «نگذارید انقلاب بهدست نااهلان و نامحرمان بیفتد» (منبع)، این حمل است. ما مردم هستیم که نسلبهنسل، سینهبهسینه داریم امانت را میسپاریم، میرویم پای صندوقهای رأی، امانت میسپاریم، به چه کسی؟ آیا به کسی که امانتدار است؟ اصلاً امانت را میشناسند؟ سابقۀ امانتداری دارد؟ این مسئله است.
پس دو مسئله مطرح است:
- عمل به کتاب خدا
- حمل کتاب خدا
ما باید به مسئولیت اجتماعی عمل کنیم. اما مسلمین در طول تاریخ بد عمل کردند؛ حمل کتاب خدا نشد، سرقت شد خیانت در امانت شد؛ «يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» (بقره: ۲۷) و محصولش هم این شد که امروز مسلمانان خودشان، خودشان را میکشند.
وظیفۀ سوم: امانتداری از طرف خداوند نسبت به مسلمانها
«وَاُمَناءُ اللَّهِ عَلی اَنْفُسِكُمْ»: سومین مسئولیتتان این است، اگر میخواهید جامعهتان، جامعه سالمی باشد، اگر میخواهید عمل و حمل هر دو در جامعه بهدرستی انجام شود، مردم یک شرطی دارد: هرکدامتان بقیه را امانت خدا ببیند. دقت کنید: بقیه را امانت خدا ببیند، خودش را از طرف خدا نسبت به بقیه مسلمانها امانتدار بداند، هوای همدیگر را داشته باشید، به خودتان رحم کنید، به همدیگر رحم کنید، کسی نگوید درد دیگری به من چه ربطی دارد؟ کسی نگوید فقر آن دیگری به من چه مربوط است؟ جامعه به جایی نرسد که بگوید: «یک عده کارتنخواب هستند به ما چه مربوط است؟ یک عده بهخاطر بیماری اعتیاد از گردونۀ حیات حذف شدند، همسرشان و فرزندانشان در معرض بزرگترین آسیبها قرار گرفتند؛ به من چه مربوط است؟ یک عده امنیت فکری و اخلاقی را در جامعه از بقیه سلب میکنند، به من چه مربوط است؟ یک عده در امانت خیانت میکنند به من چه مربوط است؟» جامعه اگر رسید به نقطۀ «به من چه مربوط است؟» اگر انسان خودش را نسبت به بقیه مردم امانتدار ندید، احساس تکلیف، احساس مسئولیت نکرد، این جامعه یکپارچگی، یکرنگی، اتحاد، همدلیِ خودش را از دست میدهد، دچار تشتت و تفرج میشود و آن جامعهای که دچار تشتت و تفرج است بههیچوجه نمیتواند اهداف عالیه اسلام را برجا و اقامه کند، بههیچوجه نمیتواند اقامه کند، روشن است. مواظب هم باشید، مواظب خویشانتان، دوستانتان، همسایگانتان، از نظر مالی، از نظر فکری، از نظر اخلاقی، محلهتان را نگهدارید، خانهتان را نگهدارید، فامیلتان را نگه دارید، بچههایتان را نگه دارید، همه احساس مسئولیت کنید، کسی نگوید به من چه مربوط است، همه چیز، به همه ما مربوط است. «وَاُمَناءُ اللَّهِ عَلی اَنْفُسِكُمْ» حالا هرکس در حد خودش و در جای خودش، هرکس در شعاع خودش، آنوقت میدانید اگر این اتفاق افتاد، چهارمین مسئولیت را میخواهم بگویم، مسئولیت چهارم هم عملی میشود، آن چیست؟
وظیفۀ چهارم: تبلیغ دین اسلام در میان امتها
«وَبُلَغاؤُهُ اِلَی الْاُمَمِ»: اگر شما «وَاُمَناءُ اللَّهِ عَلی اَنْفُسِكُمْ» شدید «وَبُلَغاؤُهُ اِلَی الْاُمَمِ» هم میشوید. یعنی خودبهخود بهوسیله شما دین اسلام در جهان تبلیغ میشود، شما میشوید مبلغان اسلام در جهان، بهوسیله شما اسلام جهانی میشود. ما الآن میگوییم اهداف ما جهانی است، بله جهانی است، چگونه باید جهانی شود؟ باید مردم جهان امتهای دیگر به ما نگاه کنند، بگویند ببین این امت مسلمان است. در متن امت مسلمان فساد کنترل شده، مسئولین امت مسلمان دستشان به اختلاس آلوده نیست، نظام اقتصادی امت مسلمان از ربا پاکیزه است، امت مسلمان در مشکلات، بهصورت قرضالحسنه، به یکدیگر قرض میدهند، امت مسلمان فقر را از بین خودشان جمع کردند، امت مسلمان سلامت اخلاقی، سلامت اجتماعی، سلامت خانوادگی را تأمین کردند، آمار طلاق در امت مسلمان پایینتر از همهجا است، در متن خانواده امنیت اخلاقی بالا است و…، باید به ما نگاه کنند و اگر ما مسلمان هستیم، یعنی ما الگو هستیم «أُمَّةً وَسَطًا» (بقره: ۱۴۲) همه نگاه کنند بگویید اینگونه است. اگر امت مسلمان، من نمیگویم همه مسلمانهای عالم، همین کشور خودمان، همین شیعیان امیرالمؤمنین علیهالسلام، شیعیان حضرت زهرا سلاماللهعلیها، همینها اگر «اُمَناءُ اللَّهِ عَلی اَنْفُسِكُمْ» باشند، آیا انقلاب جهانی اسلام صادر نخواهد شد؟ ببینید چقدر مسئله مهم است.
پس حضرت چهار مسئولیت برای ما مشخص کردند، همه ما باید این چهار مسئولیت را سرلوحه زندگی خود قرار بدهیم:
- مسئولیت اول: «نُصُبُ اَمْرِهِ وَنَهْیهِ»؛ عمل به دین است، عمل به دین اجرای امر، ترک نهی، انجام واجبات، دوری از محرمات.
- مسئولیت دوم: «حَمَلَةُ دینِهِ وَوَحْیهِ»؛ حمل دین است، دین را به مقصد رساندن است، تحویل دادن به امام بر حق بعدی است، بهدست امانتداران سپردن است.
- مسئولیت سوم: «اُمَناءُ اللَّهِ عَلی اَنْفُسِكُمْ»؛ امانتداری ما نسبت به یکدیگر است.
- مسئولیت چهارم: «بُلَغاؤُهُ اِلَی الْاُمَمِ». تبلیغ اسلام در سطح جهان است.
این چهار کار را بعد از پدرم انجام دهید.
معرفی قرآن کریم به مردم
بعد از این بیانات، حضرت بلافاصله وارد میشود و قرآن را معرفی میکند، میفرمایند مردم شما که میخواهید به این چهار مسئولیت عمل کنید این چهار مسئولیت، انجام دادنش کتاب میخواهد، قانون میخواهد، اصول و برنامه میخواهد، قرآن دارید به قرآن رجوع کنید، بلافاصله بعد از این فراز قرآن را معرفی میکند، مردم بدانید: حالا قرآن برای اینکه این مسئولیتها اجرایی شود چه پیشنهادهایی دارد؟ اینها را لیست میکنند، به زیبایی پیشنهادهای قرآن را لیست میکنند:
ببینید عرضم اینجا است، خاندان وحی و رسالت یعنی همین دیگر؛ آن بزرگواری که خلافت را از همسرش علی علیهالسلام -که حق مشروع و قانونی او بوده- غصب کردند (آنهم با چه اوضاعی: جمع شدند گفتند که همه بیعت کنند؛ همه بیعت کردند، یکی برگشت گفت: اگر علی بیعت نکند فایدهای ندارد، همه هم که بیعت کنند یکطرف، بیعت علی با تو طرف دیگر، گفت: راست میگویی! علی را حاضر کنید. کسی را فرستاد درب خانه علی علیهالسلام که «خلیفه مسلمین دستور داده به تو بیا بیعت کن»! فرمود: «چه زود به پیامبر خدا دروغ بستید! هنوز پیامبر خدا کفنش خشک نشده است!…» آن فرد برگشت و گفت علی حاضر نمیشود، شخص دیگری را فرستادند برو علی را برای بیعت به مسجد بیاور، وقتی آمدند در خانه علی علیهالسلام گفتند: «دستور خلیفه پیامبر است، باید بیایی برای بیعت حاضر شوی»؛ فرمود: «اگر نیایم؟» گفتند: «اگر نیایی تو را خواهیم کشت»؛ فرمود: «در این صورت بنده خدا را کشتهاید! در این صورت برادر رسول خدا را کشتهاید!» گفتند: «بنده خدا بله؛ اما برادر رسول خدا نه! تو داری علیه رسول خدا خروج میکنی»! به چه کسی میگویند؟ به علی! فاطمه «سلاماللهعلیها» آمد جلوی در حاضر شد از پشت در فرمود: «چه میگویید؟ با چه کسی کار دارید؟» گفتند: «اهل خانه برای بیعت باید بیایند». عدهای هم با علی علیهالسلام داخل خانه تحصن کرده بودند و نمیخواستند بیعت کنند. فرمود: «من اجازه نمیدهم؛ تا من زنده هستم، کسی نمیتواند علی را برای بیعت ببرد، من زنده باشم و شما علی را ببرید برای بیعت با کسی که بهناحق در مسند خلافت تکیه زده است؟» این صحنهها را حضرت دیده است. ماجرای فدک نقلهای مختلفی دارد؛ یک نقل این است که ایشان در خانه بودند و در خانه خبر به ایشان رسید. نقل دیگر این است که حضرت مجاب کرده بودند آن اولی را، به اینکه قباله فدک را بدهد و آن قباله فدک را گرفته بود و در راه منزل به دومی برخورد کردند و او بهزور قباله را از حضرت پس گرفت و پاره کرد و اجازه نداد و جسارت کرد، اینها را دیده است)؛ در مسجد پیامبر خدا حاضر شده، اما نه مثل یک مصیبتزدهای که رشتۀ کلام از دستش بیرون است، خیر. یک عالمۀ کاملۀ معصومۀ تمامعیار، حجت الله علی الحجج در مسجد قیام کرد، بهگونهای با مسلمانها صحبت میکند که تکلیف مسلمانها را الیالابد روشن کند و حقیقت را برای همیشه از پس پرده بیرون بیاورد.
واقعاً حق این خاندان این بود؟ آن دستهایی که در سن سهسالگی، چهارسالگی، پنجسالگی، حضرت سن زیادی نداشتند، پنج سالشان بود که مادرشان از دنیا رفت، پیامبر گرامی اسلام برای تبلیغ اسلام رنجها میکشید، قرآن را وقتی تبلیغ میکرد، خار و خاشاک روی سر آن حضرت میریختند و جسارت میکردند، سنگ به آن حضرت میزدند، شکمبه حیوانات را از روی پشتبامها بر سر و روی حضرت میریختند، حیواناتشان که بچه میزائیدند، خونابه شکم آنها را بر سر و روی حضرت میریختند، تحقیر پشت تحقیر، بارها پیامبر خدا با دل شکسته وارد خانه میشد و آنجا کسی جز زهرا سلاماللهعلیها نبود که تیمار کند پدر را، با آن دستان کوچک سر و روی پدر را تطهیر میکرد و میشست، آب بر سر و روی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میریخت، محاسن پیامبر را تمیز میکرد، صورت پیامبر خدا را بوسه میداد، سر حضرت را در دامان میگرفت، در آغوش میگرفت، دلداری به پدر میداد. لذا حضرت فاطمه «ام ابیها» است، این مادر پدرش است، این دختر برای پدرش مادری کرده است، فراتر از دختری. آنقدر پیامبر خدا به او عشق میورزید که هرگاه وارد مجلسی میشد که پیامبر خدا آنجا حاضر بودند، تمامقد به احترام او میایستاد، به او در کنار خودش جایگاه میداد، شده بود که در مقابل چشم دیگران دستان فاطمه را بوسه میداد، میبوسید این دستها را، اما امروز در مسجد پیامبر خدا حتی تاب بالا آوردن دست را ندارد!
رسم است که وقتی میخواهند کسی را در عزایی تسلیت بدهند، برای او گل میبرند. داغ دل او را تسلی میدهند، سرسلامتی به او میدهند، اما چرا خار و خاشاک و هیزم در خانه زهرا میبرید؟
به درب خانهات هیزم چه میکرد؟ / چرا خم شد گلی کو غنچه میکرد
بتپرستان کعبۀ توحید را آذر زدند / روز روشن با لگد بیت خدا را در زدند
در مدینه هرچه گردیدند، گل پیدا نشد / جای گل با شاخه هیزم به زهرا سر زدند
حضرت فرمودند: من از جلوی در کنار نمیروم و اجازه ورود شما را به منزل نمیدهم. گفتند: «زهرا باید کنار بروی، اهل خانه را باید برای بیعت ببریم». فرمود: «اگر کنار نروم؟!» گفتند: «خانه را آتش میزنیم»! فرمود: «در خانه حسن است، حسین است، فرزندان من هستند، علی است، زهرا دختر پیامبر است». گفتند: «خانه را با اهلش آتش میزنیم»!
کمفرصتاند مردم دنیاپرست دون / پَر میکنند بسملِ در خون تپیده را
درب خانه را با لگد باز کردند؛ دست نامردی و نامردمی به صورت زهرا نشاندند.
آری آن سیلی که بر روی گل زهرا نشان شد / بذر سیلی خوردن پورش در آن فردای غم زد
روی ناموس خدا و دست شیطان! وای من / این جنایتپیشگان سیلی به پیغمبر زدند
دست بابا بسته، مادر بر زمین افتاده بود / چهار کودک مثل مرغ نیمبسمل پر زدند
فرمودند: «روضه تحیر ما را بخوان»! عرض کردند: «روضه تحیر شما کجاست؟» فرمودند: «آنجایی که یکطرف مادر را دیدیم که نقش بر زمین شده، طرف دیگر پدر را دیدیم که دستبسته در کوچهها میکشند، مانده بودیم به سمت پدر برویم یا به سمت مادر!…»
روبهان دیدند شیر حق بود مأمور صبر / روی دست همسر او ضربه محکمتر زدند
زهرا گفت اجازه نمیدهم علی را ببرید، دست در کمر علی انداخته، زهرا علی را میکشد، آنها هم از آنسو، گفتند دست زهرا را از دامان علی کوتاه کنید.
کاش بیرون مدینه یا میان کوچه بود / مادر سادات را در خانۀ حیدر زدند
بیشتر دردش به قلب زار دختر مینشست / ضربههایی را که روی شانۀ مادر زدند
از امام معصوم سؤال کردند: «آقا، علت شهادت مادر شما چه بود؟» فرمودند: «علت شهادت مادر ما ضربات غلاف شمشیر بود، که با تمام ضرب بر بازوان ایشان وارد شد» (منبع).
انبیاء از درد پیچیدند در جنت به خویش / ضربه تا بر پهلوی صدیقۀ اطهر زدند
سورۀ کوثر به قتل فاطمه تفسیر شد / در حریم وحی سیلی بر رخ کوثر زدند
قصۀ مسمار را با کس نگو میثم، بدان / قلب زهرا سوخت بر قلب علی خنجر زدند
(شعر از غلامرضا سازگار)
السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ، السّلامُ عَلیکَ یا اُمّ اَبیهٰا، السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ