ریشه مظلومیت علی علیه السلام با نگاهی به نظام سوره آلعمران موضوع سخنرانیای است که به مناسبت شب قدر در هیات قرآن و ولایت بیان شده است. در این سخنرانی استاد علی صبوحی ابتدا به بیان ریشه مظلومیت علی علیه السلام بر اساس سوره آل عمران پرداختند. سپس از بحث امر به معروف که در سوره آل عمران با تمام ابعاد بیان شده به نقد برنامه زندگی پس از زندگی پرداختند و جنبه های جدیدتری از نقد این برنامه را بیان کردند و در پایان روضه شهادت علی علیه السلام را خواندند.
فهرست مطالب
أَعُوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ، بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحِیم، إِنَّا أَنزَلنَاهُ فِي لَيلَةِ القَدرِ وَمَا أَدرَاكَ مَا لَيلَةُ القَدرِ لَيلَةُ القَدرِ خَيرٌ مِن أَلفِ شَهرٍ تَنَزَّلُ المَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمرٍ سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطلَعِ الفَجرِ صَدَقَ اللَّهُ العَلِيُّ العَظِيم.
الحَمدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهتَدِيَ لَولَا أَن هَدَانَا اللَّهُ؛ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَنَبِیِّنَا حَبیبِ اِلَهِ اِلعَالَمِین أَبِی القَاسِمِ المُصطَفِی مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَسَلَّم وَعَلَی أهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَلَعنَةُ اللَّهِ عَلَی أَعدائِهِم أَجمَعِینَ مِنَ الآنَ إِلَی قِیَامِ یَومِ الدِّین.
سلام عرض میکنم خدمت برادران و خواهران گرامی، آرزو میکنیم خدای بزرگ تا این لحظه از ماه مبارک رمضان، طاعات، عبادات، ادعیه و مناجات شما را به بهترین وجه از شما قبول کرده باشد و در همین لحظهای که به قصد مناجات و به قصد عبادت در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان در کنار هم جمع شدهایم و در خیمۀ قرآن و اهلبیت علیهمالسلام اجتماع به وجود آوردهایم، خدا به برکت همین لحظه اگر هنوز تا این لحظه از ماه مبارک گناهان ما بهطور کامل بخشیده نشده است، به کرمش و به لطف و بزرگواریاش قلم عفو و رحمت و مغفرت خودش را بر پرونده ما بکشد و بار گناهان ما را قبل از اینکه این جلسه را ترک کنیم، از دوش ما بردارد و حقیقت توبه را روزی ما کند انشاءالله؛ تا همین لحظه و همین ساعت در مسیر زندگی و بندگی ما نقطۀ عطفی بشود. یک بار دیگر به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
امشب شبی است که مولا علی علیهالسلام احوالی متفاوت داشت؛ با شبهای دیگر ماه مبارک رمضان برای ایشان متفاوت بود؛ چنین شبی در سال آخر حیات ایشان، لحظات خاصی بر آن حضرت سپری شد.
علی علیهالسلام به حقیقت معنای کلمه، مظلوم بود
علی علیهالسلام به حقیقت معنای کلمه، مظلوم بود. امام اول مسلمین، بعد از رسول مکرم اسلام، حضرت محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآلهوسلم، در اوج مظلومیت و غربت امامت خود را آغاز کرده است و در نهایت مظلومیت و غربت امامت او پایان یافته است. خود حضرت در کلماتشان مظلومیت خودشان را مکرر اظهار کردند؛ یعنی وقتی میگوییم حضرت مظلوم است، این تحلیل، صرفاً از طرف ما نیست؛ بلکه اظهار خود حضرت است به اینکه من خیلی مظلوم بودهام و مظلوم هستم. برای کسانی که با کلمات حضرت آشنا هستند، تصدیق این ادعا آسان است؛ بارها در خطبههای مکرر، در نامههای متعدد حضرت از نافرمانی امت و از نفاق و شقاقی که در امت اسلام وجود داشت، اظهار دلتنگی و غربت و مظلومیت کردند.
غصب خلافت
شما بخشی از این تاریخ را بهاجمال واقف هستید؛ بعد از پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم، حضرت را، شخصیتی را که پیامبر برای ایشان بیعت گرفته بود، تنها گذاشتند. ایشان مشغول تدفین و به خاکسپاری رسول مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود که افرادی بنا بر رأی خود، برای جامعۀ اسلامی، تعیین تکلیف کردند و ظلم بزرگی را در حق مسلمین و در حق تاریخ بشریت روا داشتند. این در حالی بود که حضرت، مصیبتزده به انجام وظایف خودش درباره پیامبر مشغول بود.
۲۵ سال، سه مقطع از حاکمیت کسانی که سزاوار حاکمیت بر مسلمین نبودند، دوران امامت حضرت را تشکیل میدهد. بروید و نگاه کنید خود حضرت دربارۀ دوران خلافت و حاکمیت این سه نفری که بعد از رسول مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم حکومت خود را بر جهان اسلام تحمیل کردند، چه تعابیری دارد. چه اتفاقاتی برای کشتی اسلام افتاد در دوران حاکمیت اینها؛ همه در مقابل دیدگان حضرت؛ که تعبیر خود حضرت این است که «صبر کردم درحالیکه استخوان در گلویم بود و خار در چشمم». این تعبیر یک امام است؛ تعبیر یک شخصیت عادی نیست. انسان اگر یک مژه در چشمش باشد، تا آن را از چشم خارج نکند، آرام نمیگیرد؛ چه رسد به اینکه خار در چشم انسان باشد. حضرت صبر خود را در این ۲۵ سال تشبیه میکند به صبر چنین کسی «صَبَرتُ وَفِی العَینِ قَذًی وَفِی الحَلقِ شَجًا» (نهجالبلاغه، خطبه شقشقیه).
روی آوردن به حضرت پس از ۲۵ سال
این ۲۵ سال هم که تمام شد و بهظاهر سر امت به سنگ خورد و بهسراغ حضرت آمدند، باز تعبیر خود ایشان این است که اجتماع مردم را به دور خودش، تشبیه میکند به یال کفتار. اسب و شیر هم یال دارند؛ ولی حضرت، این اجتماع مردم را که یک اجتماع کمارزش متشتت، ضعیف و از سر ناچاری است، تشبیه میکنند به یال کفتار. مردم، حکومتی را که خسته از برپایی عدالت و تحقق اهداف اسلام بود، پیشکش حضرت کردند؛ حکومتی را که هم در مبانی، هم در اصول و هم در اقدامات به چالش کشیده بودند و بدترین مشکلات را برای آن وجود آورده بودند، پیشکش حضرت کردند. من تعبیرم این است که لاشۀ حکومت را به حضرت دادند.
بعد حضرت فرمودند: «اگر نبود اینکه خدا عهد گرفته از عالمان که بر مظلومیت مستضعفان صبر نکنند و نظارهگر ظلم نباشند، من این حکومت را نمیپذیرفتم». تعبیرهای بسیار سنگینی حضرت در این باره دارد؛ ازجمله اینکه «اگر نبود این وظیفۀ الهی، افسار این شتر را بر کمر او میانداختم و او را رها میکردم؛ که حکومت بر شما برای من از آب بینی بزی که عطسه کند پستتر است» یا «از لنگهکفشی که پاره شده باشد و بارها وصله خورده باشد پیش من پستتر است»؛ اما این حکومت را قبول کردند برای برپایی عدالت.
تحمیل سه جنگ بر حضرت
نزدیک ۵ سال حاکم بودند؛ در تمام این پنج سال جنگیدند. سه جنگ عمده بر حضرت تحمیل شد که هر سه داخل امت اسلامی است. تمام دوران حکومت حضرت به جنگ با منافقین سپری شد، به جنگ با قاسطین و مارقین سپری شد.
روزهای آخر
بارها این جمله از حضرت شنیده شده است که «کجاست؟ کجا مانده اشقی الاشقیا؟ چرا نمیرسد که محاسن من را به خون من خضاب کند؟» در جستجوی این لحظه بود؛ در جستجوی فرصتی بود که دوران حیاتش تمام و این تکلیف سنگین الهی از دوش او برداشته شود. مکرر از شهادت خودشان خبر میدادند تا این ماه مبارک آخر عمرشان فرارسید که احوالشان متفاوت بود.
روزی بر منبر نشسته بودند و برای مردم سخنرانی میکردند؛ در اثناء منبر از امام حسن علیهالسلام سؤال کردند: «فرزندم، چقدر از ماه مبارک رمضان گذشته است؟» عرضه داشت: «۱۳ روز». از امام حسین علیهالسلام سؤال کردند: «چقدر از ماه رمضان مانده است؟» ایشان هم خدمت پدر عرضه داشت: «هفده روز». حضرت دستی به محاسنشان کشیدند و گفتند: «به خدا قسم این محاسن را به خون من خضاب خواهد کرد». انتظار میکشیدند. در این شبهای آخر، شبی را منزل امام حسن علیهالسلام مهمان بودند؛ شبی را منزل امام حسین علیهالسلام و شب نوزدهم را منزل حضرت امکلثوم، زینب عقیله سلاماللهعلیها، مهمان بودند. در این شبهای آخر بیش از سه لقمه افطار نمیکردند. میگفتند: «پدر جان، ضعف بر شما حاکم میشود؛ روزه میگیرید، به خودتان بیشتر برسید؛ مراقب خودتان باشید»؛ میفرمودند: «زمان ملاقات من با پروردگار رسید و کراهت دارم از اینکه پروردگارم را با شکم پر ملاقات کنم». به سه لقمه اکتفا میکردند؛ که شب آخر وقتی امکلثوم برای پدر سینی غذا را آوردند که ایشان افطار کند، ایشان به یک قرص نانی اکتفا کردند؛ سه لقمه از قرص نان با مقداری نمک تناول کردند؛ از نوشیدن شیر هم حتی ابا کردند و گفتند من به همین مقدار اکتفا میکنم و مهیای ملاقات پروردگارم هستم.
ریشه مظلومیت علی علیه السلام کجاست؟
سؤال من در جلسه امشب این است که این مظلومیت از کجاست؟ وقتی یک امام در چنین نقطهای از مظلومیت قرار میگیرد که در میان امتش حالت صبر کسی را پیدا میکند که استخوان در گلوی او گیر کرده باشد؛ حالت صبر کسی را پیدا میکند که خار در چشم او فرورفته باشد، این مظلومیت از کجا نشئت میگیرد؟
امت، امت معیار نبودند
اگر به تاریخ امامت علی علیهالسلام نگاه کنید، میبینید این مظلومیت از جانب امت بر ایشان تحمیل شده است؛ نه از بیرون امت. مظلومیت حضرت بهطور مستقیم از مواجهه حضرت با کفار و ملحدین وقت نشئت نگرفته است؛ چه در دوران ۲۵ ساله و چه در دوران ۵ سالۀ بعد از آن، در این سی سال امامت حضرت، این مظلومیت، از سوی امت مسلمان متوجه ایشان بوده است؛ یعنی ظلم را امت انجام داده است؛ امت، آن امت معیار نبوده است؛ آن امت تراز نبوده است؛ آن «امة وسط» (بقره: ۱۴۳) که استاندارد است و در انجام وظایف خودش مقبول عمل میکند، نبوده است. این وضعیت امت مسلمان بوده است؛ از فراموش کردنشان، از دنیاطلبیشان… . در جلسه قبلی در همین هیئت، کلمات حضرت زهرا سلاماللهعلیها را خواندیم خطاب به انصار و خطاب به مهاجران؛ که اینها چطور تخلف کردند؛ چگونه عهد را شکستند؛ چگونه بهخاطر دنیا و کشش به دنیا و علاقه به دنیا لبیک نگفتند؛ نه به ندای حضرت زهرا؛ نه به ندای مولا علی علیهالسلام.
قرآن کدام امت را امت معیار میداند؟
میخواهیم از قرآن سؤال کنیم که آن امت معیار چگونه امتی است که ما آن نبودیم و الآن هم آن نیستیم. الآن ما امتی هستیم که در کمال آرامش، نبودن اماممان را پذیرفتهایم و با آن کنار آمدهایم. روز و شبمان را با آرامش سپری میکنیم. گمشدهای داریم که بزرگترین گمشدهها است؛ غایبی داریم که بزرگترین و برترین غایبها است؛ ولی کنار آمدهایم! یکوقتهایی هم که هوس آمدن او را میکنیم، به انتهای آن که فکر میکنیم، میبینیم باز هم بهخاطر خودمان است؛ بهخاطر اینکه مقداری مشکلات مادی برای ما پیش آمده است و میگوییم بیاید و اینها را برطرف کند تا ما راحتتر روزگارمان را سپری کنیم. ما یک چنین امتی هستیم.
آن امت معیاری که یک امام مانند نگینی در انگشتری این امت قرار میگیرد و این امت را کامل میکند و آنوقت حرکت به سمت اهداف رقم میخورد، چگونه امتی است؟ این را از قرآن میخواهیم سؤال کنیم. من اول این آیه را میخوانم و بعد چند آیه قبلتر را اشاره میکنم.
فرمود: «كُنتُم خَيرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنَّاسِ» (آلعمران: ۱۱۰) شما بهترین امتی هستید که تاکنون برای مردم پدید آمده است. این جملۀ «بهترین امتی هستید» دارد در عهد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بهعنوان شاخص و معیار و استاندارد یک امت گفته میشود؛ که امام در این امت احساس مظلومیت نکند و این امت را به سمت اهداف حرکت بدهد.
امر به معروف و نهی از منکر
چرا «خَيرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنَّاسِ» هستید؟ چون «تَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَتَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ وَتُؤمِنُونَ بِاللَّهِ»؛ شما بهترین امت هستید چون امر به معروف میکنید و نهی از منکر میکنید و به خدا ایمان میآورید.
جالب است؛ علیالقاعده باید ایمان به خدا، قبل از امر به معروف و قبل از نهی منکر باشد؛ یعنی باید گفته شود شما امت خوبی هستید چون مؤمن به خدا هستید و امر به معروف میکنید و نهی از منکر میکنید؛ اما میفرماید شما بهترین امت هستید چون امر به معروف میکنید، نهی از منکر میکنید و ایمان به خدا دارید! گویا پیامش این است که تا یک امتی شاخص امر به معروف و نهی از منکر را به بلوغ خودش نرساند و نصاب به امر معروف و نهی از منکر را تکمیل نکند، هنوز نمیتواند مدعی ایمان به الله باشد. مقدمه ایمان به الله برای یک امت این است که در این امت امر به معروف و نهی از منکر زنده باشد؛ پویا باشد؛ جاری و ساری باشد.
پس اگر قرآن میخواست به ما جواب بدهد، خیلی روشن جواب داد. میفرماید اگر علی علیهالسلام از امت خود مینالد و ناراحت است؛ اگر امت خود را نفرین میکند که خدایا علی را از آنها بگیر؛ اگر لحظهها و دقیقهها را میشمارد که آن لحظهای که اشقی الاشقیا محاسن او را به خون او خضاب کند، برسد؛ اگر کار به اینجا رسیده است، من میخواهم بگویم علی علیهالسلام معتقد است که این امت، یعنی امت وقت آن حضرت، شاخص «خَیرَ امةِ» را ندارد؛ شاخص امر به معروف و نهی از منکر و ایمان به الله در آن امت لطمه خورده است.
حال برمیگردیم به چند آیه قبلتر تا ببینیم کارکرد این شاخص امر به معروف و نهی از منکر دقیقاً در کجا است. آیهای که خواندم آیۀ ۱۱۰ سوره مبارک آلعمران بود. آیۀ ۱۰۰ فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»؛ ای کسانی که ایمان آوردید، «إِن تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتَابَ»؛ اگر بنا باشد از گروهی از اهلکتاب اطاعت کنید (این گروه از اهلکتاب در آیات قبل معرفی شدند؛ اینها همان کافران اهلکتابی هستند که میخواهند ایمان شما را از بین ببرند؛ میخواهند شما را گمراه کنند)، اگر از این گروه از اهلکتاب اطاعت کنید، بدانید که «يَرُدُّوكُم بَعدَ إِيمَانِكُم كَافِرِينَ»؛ کافرتان میکنند. لذا امت معیار، امتی است که با امر به معروف و نهی از منکر، مانع تحقق این ارادۀ کافران شده است؛ اجازه نداده است که کافران اهلکتاب ایمان آن امت را به کفر بدل کند. چه چیزی در اینجا سپر بوده است و نگذاشته که ایمان از بین برود؟ امر به معروف و نهی از منکر.
دو شاخص برای امتی که جلو کافران ایستاده است
حال کمکم میخواهیم بفهمیم امر به معروف و نهی از منکر چیست. خوب دقت کنید. سپس در آیۀ ۱۱۰ میفرماید: «وَكَيفَ تَكفُرُونَ»؛ ای کسانی که ایمان آوردید، چگونه کفر میورزید؟ چگونه میخواهید با اطاعت از آن گروه از اهلکتاب، ایمانتان به کفر بدل شود؟ چگونه به این موضوع راضی میشوید؟ چگونه راضی میشوید که امروز با تدابیرشان، با برنامههایشان، با طرحهایشان، با توطئههایشان، ایمان شما را هدف قرار دهند و ایمانتان را در مقابل دیدگانتان به کفر بدل کنند؟ «وَكَيفَ تَكفُرُونَ وَأَنتُم تُتلَى عَلَيكُم آيَاتُ اللَّه»؛ چگونه قابلقبول است که امتی به سمت کفر گرایش پیدا کند درحالیکه آیات الله برای شما خوانده میشود؟ یعنی اگر میخواهید طرحها و برنامههای آن گروه از کافران اهلکتاب بر شما اثر نکند و ایمان شما را به کفر بدل نکند، باید توجه شما به آیات الله باشد.
حال در اینجا ما باید از جانب جامعۀ خودمان به خدا حرفی بزنیم: خدایا ما اصلاً سراغ آیات الله نمیرویم تا تو بپرسی «شما که رفتید سراغ آیات الله، چرا کافر شدید؟» نه اینکه سراغ قرآن نرویم؛ اما اگر هم سراغ قرآن برویم، بزرگترین کاری که میکنیم، این است که آن را میخوانیم تا بابت هر یک آیهای که خواندیم، یک ختم قرآن برای ما بنویسند؛ تا چند قصر و حور و چشمه نصیب ما بشود! ما آیات الله را برای این نمیخوانیم تا بهوسیلۀ آن در مقابل کافران اهلکتاب بایستیم و جلوی ارادۀ آنها را که میخواهند ما را کافر کنند بگیریم! ما در این فازها نیستیم! اصلاً به نظر ما آیات الله کاری با ارادۀ کافران اهلکتاب ندارد!
بعد میفرماید: «وَفِيكُم رَسُولُهُ»؛ و رسول خدا در بین شما هست؛ امامتان در بین شما هست؛ جانشین برحق امامتان در بین شما هست.
یعنی دو شاخص میدهد؛ امتی که میخواهد ارادۀ کفار را برای کافر شدن آحاد این امت خنثی کند، باید به دو چیز تکیه کند: یکی آیات الله و یکی رسولالله؛ یکی قرآن و یکی ولایت. قرآن که مبنای تفکر باشد؛ شاخص محبت و عداوت باشد؛ ملاک رفتار باشد (رفتار فردی، خانوادگی، اجتماعی) و ولایت؛ که قبلهنما باشد؛ جهت بدهد؛ انضباط ایجاد کند؛ جلوی تفرقه را بگیرد؛ امت را در کنار هم پای سفرۀ قرآن نگه دارد. این دو شاخص لازم است برای امت تا بتواند در مقابل اراده کافران اهلکتاب مقاومت کند.
سپس میفرماید: «وَمَن يَعتَصِم بِاللَّهِ فَقَد هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُستَقِيمٍ»؛ یعنی توجه به این دو شاخص میشود اعتصام به الله. اعتصام به الله یعنی خود را به خدا گره زدن؛ یعنی فقط با گره زدن خود به خدا میشود جلوی ارادۀ کافران بر کافر کردن ما را گرفت. اگر خود را به خدا گره نزنیم، بدون شک ارادۀ کافران برای کافر کردن ما مثل خودشان عملی میشود؛ بدون شک. باید خودمان را به خدا گره بزنیم.
اگر نتوانستیم از شبهای قدر استفاده کنیم…
اگر توانستیم در این شبهای قدر زمینۀ گره زدن خود و جامعهمان را به خدا فراهم کنیم، از شبهای قدر استفاده کردهایم؛ اگر نتوانستیم، والله شبهای قدر -نعوذبالله- برای ما میشود پایگاه توهم شستشوی گناهان (که هرسال دو سه شب در یک جاهایی بنشینیم و یکی هم برود سر منبر و به ما القا کند که بخشیده شدیم و هرکس خیال کند که هنوز گناهی دارد، سوءظن به خدا است)! یکوقت ببینیم شب قدر ما شده است این؛ دور خودمان میچرخیم؛ خوشحال هستیم که بدون اینکه لازم باشد که بهسراغ آیات الله برویم؛ بدون اینکه لازم باشد بهسراغ رسولالله بیاییم؛ بدون اینکه لازم باشد از قرآن اخذ مبنا کنیم و از پیامبر و جانشین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم جهتمان را بگیریم و خودمان را با آن جهت تنظیم کنیم، قرار است مشکلات ما حل شود و جلوی ارادۀ کفار گرفته شود؛ زهی خیال خام!
سپس در آیۀ ۱۰۲ میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ»؛ تقوای الهی پیشه کنید؛ آنگونه که باید. تقوا پیشه کردن نیازمند جهاد است؛ «حَقَّ تُقَاتِهِ» یعنی با جهاد؛ با تلاش؛ با بذل وسع، تقوای الهی پیشه کنید،
برای چه تقوا پیشه کنیم؟ «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُسلِمُونَ»؛ یعنی تقوا پیشه کنید تا جز به مسلمانی نمیرید.
حاصل آنکه: مردم، بدانید جز با جهاد در تقوا نخواهید توانست در مقابل ارادۀ کافران بر کافر کردن خودتان مقاومت کنید؛ و حق تقوا نیست مگر توجه به آیات الله و اقتدا به ولیالله. پس هرچه میتوانید، تلاش کنید که جز مسلمان نمیرید. شیاطین جن و انس دست به دست هم دادهاند که کاری کنند شما نامسلمان بمیرید؛ کاری کنند که شما بنده نباشید و بمیرید؛ کاری کنند که شما یک گره از ارادۀ مطلق و برتر خدا نباشید و بمیرید؛ کاری کنند شما هرز بمیرید؛ لغو زندگی کنید و لغوتر بمیرید؛ پوچ زندگی کنید و پوچتر بمیرید؛ نادان زندگی کنید و نادانتر بمیرید. این را میخواهند. حق تقوا برای این است که نگذاریم این اتفاق بیفتد. خب چهکار کنیم؟
در آیۀ ۱۰۳ میفرماید: «وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذكُرُوا نِعمَتَ اللَّهِ عَلَيكُم إِذ كُنتُم أَعدَاءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخوَانًا وَكُنتُم عَلَى شَفَا حُفرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِنهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُم آيَاتِهِ لَعَلَّكُم تَهتَدُونَ».
«وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِيعًا»؛ همه با هم خودتان را به ریسمان خدا گره بزنید. ریسمان خدا چیست؟ پیامبر فرمود این قرآن، «حَبلٌ مَمدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الأَرضِ سَبَبٌ بِأَيدِيكُم وَسَبَبٌ بِيَدِ اللَّهِ عَزَّ وَجَل» (ارشاد القلوب، ج۲، ص۳۰۶)؛ ریسمان خدا قرآن است؛ آیات الله است؛ یک طرف ریسمان بهدست شما است؛ طرف دیگر این ریسمان بهدست خدا است.
«وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِيعًا»؛ برادر، خواهر، تنها نه؛ جمیعاً؛ همه با هم خودتان را به ریسمان خدا ببندید؛ گره بزنید؛ «وَلَا تَفَرَّقُوا»؛ و از یکدیگر جدا نشوید؛ با محوریت قرآن و رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم؛ با محوریت قرآن و ولایت در کنار هم مجتمع باشید و خودتان را به این ریسمان گره بزنید.
اینکه خدا در اینجا اینقدر محکم صحبت میکند و هشدار میدهد، برای این است که توطئه سنگین است. ببینید ۱۴۰۰ سال از نزول این آیات گذشته است و این توطئه تمام نشده و در اوج خودش است. شب و روز تدبیر میکنند؛ شب و روز نقشه میکشند؛ شب و روز برنامه میریزند که ما را از ایمان به کفر بکشانند.
ادامۀ آیه میفرماید: «وَاذكُرُوا نِعمَتَ اللَّهِ عَلَيكُم إِذ كُنتُم أَعدَاءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخوَانًا وَكُنتُم عَلَى شَفَا حُفرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِنهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُم آيَاتِهِ لَعَلَّكُم تَهتَدُونَ». این همان آیهای است که حضرت زهرا سلاماللهعلیها بعد از اینکه دید انصار و مهاجران عهد خود را شکستند، در خطبه فدکیه به آن اشاره کردند؛ یعنی یادتان رفت لطف خدا را به خودتان؟ بر لبۀ پرتگاهی از آتش بودید؛ در نهایت تفرقه بودید؛ خدا بینتان برادری ایجاد کرد؛ از آن پرتگاه آتش، بهواسطۀ رسالت پیامبر خدا نجاتتان داد؛ آنوقت امروز که باید پای آرمان قرآن و آرمان اسلام بایستید، اینگونه میدان را خالی کردید.
سپس در آیۀ ۱۰۴ میفرماید: «وَلتَكُن مِنكُم أُمَّةٌ يَدعُونَ إِلَى الخَيرِ وَيَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَيَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ»؛ باید امتی باشید که امر به معروف میکند؛ باید امتی باشید که نهی از منکر میکنند؛ باید امتی باشید که دعوت به خیر میکنند.
چگونه مصداق این آیات باشیم؟
با توجه به این آیات، اگر بخواهیم امتی باشیم که امر به معروف میکند؛ نهی از منکر میکند و دعوت به خیر میکند، باید چگونه امتی باشیم که این شاخصه در ما صدق کند؟ باید تلاش کنیم که در جامعۀ ما:
- اولاً آیات الله تلاوت شود؛ آیات الله موردتوجه باشد؛ به آیات الله ملتزم باشیم؛
- ثانیاً به رسولالله، به ولیالله توجه کنیم و به آنها اقتدا کنیم؛
- ثالثاً این را به شکل همگانی در بین خودمان جا بیندازیم.
این شاخص امر به معروف و نهی از منکر است. امر به معروف و نهی از منکر یعنی سپر دفاعی امت مسلمان در مقابل ارادۀ کافرانی که میخواهند این امت را به کفر بکشانند، غیر از این است؟ آیات دارد این را میفرماید. اگر این شد، ما آن امت بهتر هستیم، آن «خَيرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنَّاسِ» هستیم که «تَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَتَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ وَتُؤمِنُونَ بِاللَّهِ». اگر این شد، ما آن امتی هستیم که علی در بین ما مظلوم نمیشود.
در قرآن هر جا سخن از قبول ولایت اولیای برحق است، در کنارش نگرانی خدا را میبینیم که نکند ولایت کفار را قبول کنند. همین آیات را خواهش میکنم یک توجهی بکنید. چند آیه جلوتر را ببینید. میخواهم شما را توجه بدهم که سخن خداوند به کجا میرسد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِكُم لَا يَألُونَكُم خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّم قَد بَدَتِ البَغضَاءُ مِن أَفوَاهِهِم وَمَا تُخفِي صُدُورُهُم أَكبَرُ قَد بَيَّنَّا لَكُمُ الآيَاتِ إِن كُنتُم تَعقِلُونَ (۱۱۸) هَا أَنتُم أُولَاءِ تُحِبُّونَهُم»؛ شما آنها را دوست دارید؛ «وَلَا يُحِبُّونَكُم»؛ ولی آنها شما را دوست ندارند؛ «وَتُؤمِنُونَ بِالكِتَابِ كُلِّهِ وَإِذَا لَقُوكُم قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوا عَضُّوا عَلَيكُمُ الأَنَامِلَ مِنَ الغَيظِ قُل مُوتُوا بِغَيظِكُم إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (۱۱۹)»؛ نباید تحت ولایت کسانی که دوست ندارند شما مؤمن باشید، قرار بگیرید.
وظیفۀ امروز ما
میخواهم امروز مقداری این مطلب را تطبیق بدهم. لطفاً دقت کنید. وقتی قرآن دارد خبر میدهد بهوضوح از اینکه شما در صورتی امت معیار تراز و قابلقبول خواهید بود که امر به معروف کنید و نهی از منکر؛ با امر به معروف و نهی از منکر اعتصام بالله کنید؛ با امر به معروف و نهی از منکر قرآن را بر خودتان حاکم کنید؛ با امر به معروف و نهی از منکر ولایت را مقصد و قبلۀ خودتان قرار دهید؛ جهتگیری خودتان را با حقیقت ولایت تنظیم کنید؛ با امر به معروف و نهی از منکر سپر دفاعی در مقابل اراده کافران بسازید که نتوانند شما را به کفر بکشانند، یعنی من و شما امروز موظف هستیم حساسترین بررسیها و توجهات را دربارۀ نقشهها و برنامهها و تدابیر کافران اهلکتاب نسبت به امت مسلمان داشته باشیم؛ دقیقترین بررسیها و کاملترین سپر دفاعی را در مقابل آنها داشته باشیم (البته در ادامه خواهیم فهمید که امر به معروف و نهی از منکر، یک جهتش تدافعی است و جهت دیگرش تهاجمی است. تهاجمی یعنی با امر به معروف و نهی از منکر باید از بین آنها جذب کنید. فعلاً به همین قسمت تدافعی دارم توجه میدهم)؛ بدانید میخواهند چهکار کنند و بتوانید با قرآن و ولایت، جامعه را در مقابل آنها مقاوم کنید.
مثالی از تبعیت از کفار در جامعۀ ما
آنوقت امروزِ ما را نگاه کنید. نمونههایی عرض میکنم؛ کلیت فرهنگ عمومی ما، سبک زندگی ما، در بسیاری از بخشها مدل حکمرانی ما، مدل اقتصادی ما، مدل سیاسی ما در بسیاری از بخشها دقیقاً گرتهبرداری از روی همین کافران اهلکتابی است که میخواهند ما کافر شویم.
بیاییم مسئله را مقداری مردمیتر کنیم و به خودمان نزدیکتر کنیم؛ ببینید ما سال گذشته نکتهای عرض کردیم؛ گفتیم آنچه قرآن از حقیقت غیب میگوید؛ آنچه قرآن از حقیقت ایمان، مرگ، معاد، بهشت و جهنم میگوید، این باید معیار و موردتوجه باشد. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و کتاب خدا آمده تا از غیب به ما خبر بدهد؛ پیامبر پیام غیب به ما میدهد. گفتیم این بساطی که راه انداختهاید در تلویزیون و هرکسی را که چندساعتی در کما رفته یا در خواب رفته یا… مینشانید در مقابل دوربینها تا میلیونها نفر بنشینند نگاه کنند که او هم هرچه در خیالش گذشته یا در واقعیت دیده، برای مردم بازگو کند، چرا پیامبرسازی میکنید؟ پیامبر غیر از این کارش چیست؟ وحی آمده به ما از غیب خبر بدهد؛ چرا برای وحی رقیب درست میکنید؟ خواب تعریف کردن و قصه گفتن روی منبرها کم نبود که الآن هم هرکسی را از هر جایی پیدا میکنید (که نه معصوم است؛ نه عارف واصل است؛ بلکه بزرگترین توفیقش چندساعتی کما است!) میآورید تا برای ما تعریف کند که آنطرف چه خبر است؛ هرکسی از ظن خود هرچه که دیده است بیاید برای ما تعریف کند و ما هم بنشینیم تشنهکامانه گوش کنیم.
گفتیم این برنامه و این سبک از اعتقاد به غیب را کفار اهلکتاب طراحی کردهاند. این دانش را ۱۴ سال قبل آنها به وجود آوردهاند. آنها که امروز نه کتاب آسمانی دارند و نه پیامبری که بتوانند به تعالیم آن پیامبر تکیه کنند و درعینحال میخواهند در جامعهشان پاسخی درباره وقایع بعد از مرگ بدهند، آمدهاند این تجربیات را جمع کردند و دانشی درست کردهاند به نام تجربههای نزدیک به مرگ که جای خالی وحی را در مکتب و سبک زندگی خودشان پر کنند؛ و بعد آن جای خالی را به نحوی پر کنند که مزاحم اهداف حاکمیتیشان، اهداف پلید و شیطانیشان نباشد و کل مسئله آن دین این بشود که مرگ و دنیای بعد از مرگی هست و اگر میخواهیم از این مقطع بهسلامت عبور کنیم، باید مراقب باشیم کسی را نیشگون نگیریم و به کسی فحش ندهیم! کار دیگری نداریم! یک دین حداقلی (به قول خودشان دینی به نام انسانیت) درست کنند و بر کل جهان حاکم کنند.
گفتیم ما در برابر این برنامه امر به معروف و نهی از منکر میکنیم. یکوقت در یک کتابی، حکایتی نوشته میشود که یک یا چند نفر به کما رفتند و چیزهایی دیدند؛ میگوییم خب این را میخواهند بهعنوان مؤیداتی استفاده کنند برای مثلاً کسانی که حوصلۀ قرآن خواندن ندارند و فیالجمله بفرمایند که یک دنیای بعد از مرگی هم هست. اما شما دارید برای این مسئله در جامعه مکتبسازی میکنید. کار به جایی رسید که همین سال گذشته بعضی از عمامهبهسرها گفتند دیگر از این به بعد خدا را شکر منبعی پیدا شده که ما میتوانیم بعضی از مشکلاتمان را در آیات و روایت با مراجعه به تجربۀ تجربهگران حل کنیم! منبع پنجمی درست شد! تا حالا آیات و روایات و عقل و اجماع بود؛ حال تجربۀ تجربهگران هم هست. تصریح کردند به اینکه باید از ما ممنون هم باشید که پای تجربه را به حوزۀ غیب باز کردیم. تا حالا غیب قابل تجربه نبود و فقط باید پیامبران و اولیای الهی از غیب خبر میدادند؛ حالا قابلتجربه هم شد و الحمدالله دیگر در آزمایشگاه هم قابلبررسی است! میگوییم از کجا میفهمید این تجربهگر راست میگوید؟ میگویند قصه را که تعریف میکند، دو بار فیلم میگیریم؛ بعد وقتی میبینیم هر دو بار عین هم تعریف کرد، میفهمیم راست گفته است. میگوییم اینکه تجربهگران غربی در آنجا سازوآواز میبینند، اشکال ندارد؟ دارند با تجربهگری خودشان، اباحیگری را راه میاندازند؛ نمیترسید از اینکه فردا پنجاه تجربهگر هم در یک برنامه اینترنتی جمع کنند و بنشینند آنجا بگویند ما رفتیم آنجا عشقوحال است؛ نگران نباشید؛ همه از یک تونل رد شدیم و بعد از آن دیگر بزنوبکوب بود!!!
در مجاری و کانالهای ادراکی مردم و در حوزۀ دین تصرف نکنید. دین را آنقدر سطحی و حداقلی نکنید؛ اینقدر به قصد و به خیال جذب، به نفع دشمن یارگیری نکنید.
جواب نهی از منکر ما شد چه؟ جواب امر به معروف ما شد چه شد؟ بیاعتنایی محض! بیایید با قرآن با هم بحث کنیم، قرآن میگوید کسی بمیرد برنمیگردد. اول که گفتند اینها مردند و برگشتند؛ بعد گفتند: «نه؛ ما نگفتیم آنها مردند؛ گفتیم نزدیک مرگ شدند و برگشتند». خب حال که فقط تا «نزدیک مرگ» رفتهاند و برگشتهاند، میتوانند به ما بگویند «بعد از مرگ» چه قرار است بشود؟ وقتی مرگ را تجربه نکردهاند، دیگر تجربیاتشان چه اعتباری دارد؟ و بعد این بشود دین برای مردم؟ بشود باور به غیب؟ عوض اینکه به «أَنتُم تُتلَى عَلَيكُم آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُم رَسُولُهُ وَمَن يَعتَصِم بِاللَّهِ» توجه کنیم؟ دقیقاً در همان پازل و نقشهای که آنها میخواهند، برای مردم دین درست میکنید. الآن که برای جبران خلأ دو فصل گذشتۀ برنامهشان، تجربهگرانشان الآن خیلی دیگر اهلبیت علیهمالسلام را آنطرف میبینند؛ در دو فصل گذشته اینهمه امام و پیامبر نمیدیدند! که بعد یک عده بیایند بگویند: «شما آمدید دو فصل درست کردید که مردم را جذب باور به غیب کنید؛ حالا دارید باورهای خودتان را به خورد مردم میدهید؛ همه بازی بود…».
یک مقدار حساس باشید. حداقلش این است که بنده اشتباه میکنم؛ نمیدانم؛ متوجه نیستم؛ آیات را نمیفهمم؛ حداقل آنقدر حساس باشید که به خودتان زحمت بدهید و پاسخ بدهید. زمانی بود که میگفتند تشبه به کفار حرام است؛ مثلاً کروات نزنید جون تشبه به کفار است؛ آب میخواهید بخورید در لیوانهایی که آنها شراب در آن میخورند، نخورید…؛ ضریب حساسیت اینطور بود؛ اما الآن تشبه ما به کفار این است که دقیق رصد میکنیم که آنها چگونه و چهکار میکنند تا ما همان کار را بکنیم؛ چگونه میپوشند تا همانگونه بپوشیم؛ چگونه برنامه میسازند تا همانگونه بسازیم!
این آن «خَيرَ أُمَّةٍ» است؟ حال شبهای قدر هم دور هم جمع شویم؛ گریه کنیم؛ بخشیده شویم و بلند شویم برویم. اینگونه ما «خَيرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنَّاسِ تَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَتَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ وَتُؤمِنُونَ بِاللَّهِ» هستیم؟ ادامه آیه ببینید چه میفرماید: «وَلَو آمَنَ أَهلُ الكِتَابِ لَكَانَ خَيرًا لَهُم مِنهُمُ المُؤمِنُونَ وَأَكثَرُهُمُ الفَاسِقُونَ » (آلعمران: ۱۱۰)؛ یعنی اگر شما در خط امر به معروف و نهی از منکر باشید، توقع میرود آنها ایمان بیاورند؛ آنها جذب اسلام شوند؛ نه اینکه شما جذب کفار شوید.
باید بهدنبال این باشیم که جامعۀ ما پر شود از قرآن
خواهرم، برادرم، مسلمان، مؤمن، انقلابی، از خودت سؤال کن که شیب و کمیت جذب از فرهنگ اسلام به نفع فرهنگ کفر چقدر است و شیب و کمیت جذب از فرهنگ کفر به نفع اسلام چقدر است و ما چه دفاع و تدبیری برای حفاظت از ایمان خودمان در مقابل کفر آنها داریم. هیچ تدبیری هم نداشته باشیم، حداقل باید بهدنبال این باشیم که جامعۀ ما پر شود از قرآن؛ این کمترین تدبیر ما است؛ اما کجا است ارادهاش؟ نهادهای حاکمیتی و نهادهای مردمی ما هم اگر بهسراغ قرآن میرویم، بحث قرائت و حفظ و تجوید و اینها است. این را بارها گفتهام، بار دیگر میگویم درد برای ما که در جامعۀ اسلامی ما، در امت مسلمان، بزرگترین رویداد قرآنی امت مسلمان این باشد که جمع شویم دور هم؛ هرکس قشنگتر بخواند، اول است. چهچهه زدن و قشنگتر خواندن آن میشود معیار اول بودن دربارۀ این کتاب! بعد در این شاخص خیلیها از ما جلوتر هستند؛ ما هم باید دائم بدویم تا به آنها برسیم. با هم مسابقه گذاشتهایم که عقب نمانیم در دستگاههای موسیقی، در ضریب حفظ، در دقت حفظ؛ یک آیه در میان بخوانند… دو آیه در میان… سه آیه در میان… یک صفحه در میان… اول صفحهها را بخوانند… آخر صفحهها را بخوانند… اعجاب ایجاد کنند…
در همایشی، تدبر سورۀ حجرات را میگفتم، کسی گوش نمیکرد؛ میخوابیدند؛ با گوشیهایشان بازی میکردند…؛ چون اصلاً نظام ارزشی که مردم طالب این باشند که خدا چه میگوید، متأسفانه منهدم شده است. بلافاصله بعد از ما یک حافظ محترمی آمد. ایشان هنرش این بود که از وسط میخواند و میرفت به اطراف؛ یعنی مثلاً آیۀ ۱۶ را میخواند؛ بعد آیۀ ۱۵ و ۱۷؛ بعد ۱۴ و ۱۸… بعد از اطراف به وسط میآمد؛ بعد یک در میان، دو در میان، سه در میان، پنج در میان، جمع از خوشحالی میترکید؛ اللهاکبر میگفتند؛ اول صفحهها را میخواند؛ آخر صفحهها را میخواند؛ فقط اعداد فرد را میخواند؛ فقط اعداد زوج را میخوانند… خب که چه؟ کتاب الله برای این بازیها است؟ آن حفظی که از کتاب الله ما توقع داریم، حفظی است که از آن درک به وجود بیاید؛ بفهمیم؛ این کتاب الله است. کسی مثلاً مسابقۀ کتاب شهید مطهری رحمةاللهعلیه را برگزار نمیکند که بگوید یک جمله در میان و سه جمله در میان بخوان؛ اول صفحههای فرد کتاب را بخوان؛ اول صفحات زوج کتاب را بخوان… .
این چه بازی است؟ تمام کنیم این بازی را. ۱۴۰۰ سال است که کتاب الله وسط ما است، امامان ما یکییکی کشته شدهاند؛ بهدست خودمان. یکی از آنها نیست که لازم نباشد بر مظلومیتش گریه کنیم؛ یکی نیست که لازم نباشد بهخاطرش توی سرمان بزنیم و بر سینهمان بکوبیم. امام آخر ما هم که از ترس ما نمیآید؛ که او را هم مثل آبای طاهرینش میکشیم و ترجیح میدهیم که برای او هم ضریحی بسازیم و دور ضریح بچرخیم و حاجت بگیریم! پس چه وقت بناست هدف خدا از ارسال رسل و انزال کتب که برپایی قسط و عدل در جهان در پرتو توحید است، چه وقت بناست اتفاق بیفتد؟ چه وقت بناست امتها بفهمند دین چهارتا خواب و رؤیا و قصۀ بهکمارفتهها نیست؟
دین یک کتاب است با ۱۱۴ سوره؛ با ۶ هزار و چند آیه؛ با کلی راهبرد؛ با کلی هدف. دین علم است؛ مطالعه میخواهد؛ مباحثه میخواهد؛ دور شدن از سادهانگاری و سادهاندیشی میخواهد. بعد آنوقت الآن ۱۴۰۰ سال از اسلام گذشته است، مردم را پای دین تخدیر کنیم؟ بخوابانیم و لالایی برایشان تعریف کنیم؟ چند وقت پیش میگفتند دیگر کم مانده است از تشیع یک مکتب «چاییه» درست کنند که هرکس در این مکتب چای خورده باشد؛ چای ریخته باشد؛ بخار سماور به او خورده باشد؛ دود زغال سماور یک هیئتی به مشام او رسیده باشد، اگر هر غلط دیگری کرده باشد، مشکلی نیست! کجاست آیهاش؟ کجاست روایتش؟ منصف، مداح، منبری. طرف مرده (حال نمیدانم چه مقام بزرگی داشته!) و در آن حال خود حضرت علی علیهالسلام، خود حضرت زهرا سلاماللهعلیها، خود امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و خود حضرت عباس علیهالسلام، همه آمدند سر تخت ایشان، نامۀ اعمالش را ورق میزنند… این خوب است… این بد است… یکوقت حضرت زهرا سلاماللهعلیها اشاره کنند به مولا علی علیهالسلام که او در فلان مجلس پسر ما دو استکان چای شسته است! از شما سؤال میکنم؛ شما که میگویید دین نمیسازید؛ شما که میگویید اینها خود دین است، کجاست آیۀ این؟ کل قرآن در اختیار شما؛ یک آیه برای این بیاورید؛ یک حدیث معتبر برای این حرفتان بیاورید. این چه توهمی است؟ این چه تخیل باطلی است؟ چه وقت پایان میدهید به این توهمی که قرار است امامان، خادمان ما باشند نه اینکه ما ناصران آنها باشیم؟! چه وقت؟
راهی جز کتاب الله و ولایت اولیاءالله وجود ندارد
فکری بکنیم؛ راهی جز کتاب الله و ولایت اولیاءالله و اقتدا به اولیاءالله و نصرت اولیاءالله برای تحقق اهداف قرآن نیست. راهی بهجز این برای دفاع از اسلام در مقابل ارادۀ کفار نیست. امروز یک میلیارد و چند صد میلیون مسلمان، توسریخور کفار هستند؛ چون به کتابشان پشت کردهاند؛ چون به اولیای الهی پشت کردند؛ چون از دین سوءتدبیر و سوءاستفاده کردند؛ چون دین را متناسب با هواهای نفسانی خود تفسیر کردند؛ چون دینی ساختند که مزاحمتی برای آنها در مادیگرایی و دنیاگراییشان ایجاد نکند؛ دینی ساختند که در بازار به آنها کاری نداشته باشد؛ در سیاست و اقتصاد کاری به آنها نداشته باشد؛ دینی ساختند که مخصوص حسینیهها، مساجد و محافل دینی باشد؛ دینی ساختند که در ماههای رمضان مشکل گناهان یکسالۀ مردم را حل کند. اگر شما و من بیدار نباشیم و مطالبه نکنیم، مسئول هستیم؛ اگر تلاش نکنیم، مسئول هستیم؛ اگر برای قرآن جهاد نکنیم، مسئول هستیم و باید پاسخ بدهیم.
من هم در اینجا برای سال دوم، خطاب به مسئولان فرهنگی، خطاب به علما، خطاب به فضلا، خطاب به صداوسیما بهطور خاص، عرض میکنم به خودتان بیایید؛ این خواب خرگوشی را پایان دهید؛ چشمانتان را باز کنید؛ کتاب خدا را شوخی نگیرید؛ هزل نپندارید؛ تمسخر نکنید؛ کتاب الله تنهاراه نجات دین ما و تنها راه نجات مکتب ما است؛ اعتماد کنید. صداوسیما باید پاسخ دهد که چرا برای تعلیم کتاب الله به مردم، برنامۀ مدون ندارد؛ حوزههای علمیه باید پاسخ بدهند که چرا خروجی آنها سر منبرها تعلیم کتاب الله نیست؛ چرا «يَتلُو عَلَيهِم آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ وَالحِكمَةَ» (جمعه: ۲) نیست؛ دستگاههای فرهنگی حاکمیتی باید پاسخ بدهند که چرا در نهادها و سازمانهای ذیربط آنها هیچ برنامۀ امیدوارکنندهای برای قرآن وجود ندارد؛ چرا فرزندان ما بیسواد قرآنی وارد مدرسهها میشوند و بیسواد قرآنی خارج میشوند؛ اینها را باید پاسخ بدهند؛ ما هم در جایگاه خودمان مسئول هستیم؛ در قبال مظلومیت علی علیهالسلام مسئول هستیم؛ در قبال مظلومیت اهلبیت علیهمالسلام مسئول هستیم؛ در قبال مظلومیت امام زمان علیهالسلام مسئول هستیم؛ فردا از ما سؤال میشود. ما امروز مردم کوفه را قضاوت میکنیم؛ فردا ما را قضاوت خواهند کرد. از ما سؤال میشود که چه کردید برای اینکه در جامعه شما امام، مظلوم نباشد؟ چه کردید برای اینکه خار در چشم امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف نباشد و استخوان در گلویشان نباشد؟
شرط بخشیده شدن
امشب میخواهیم خدا ما را ببخشد؛ ولی بدانیم که خدا در قرآن فرمود: «هَل أَدُلُّكُم عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِن عَذَابٍ أَلِيمٍ تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَموَالِكُم وَأَنفُسِكُم ذَلِكُم خَيرٌ لَكُم إِن كُنتُم تَعلَمُونَ يَغفِر لَكُم ذُنُوبَكُم» (صف: ۱۰-۱۲)؛ اگر مغفرت میخواهید، باید مجاهدت کنید. مؤمن، من امشب به تو از جانب قرآن قول مغفرت میدهم؛ به شرط مجاهدت با مال و جان در راه خدا و به شرط ترک فسق. اگر در مسیر فسق ماندیم؛ اگر کاری برای نجات خود و جامعهمان نکردیم، بدان که «سَوَاءٌ عَلَيهِم أَستَغفَرتَ لَهُم أَم لَم تَستَغفِر لَهُم لَن يَغفِرَ اللَّهُ لَهُم»؛ استغفار کردن و استغفار نکردن فرقی ندارد؛ خدا نمیآمرزد؛ چون «إِنَّ اللَّهَ لَا يَهدِي القَومَ الفَاسِقِينَ»(منافقون: ۶)؛ خدا قوم فاسق را هدایت نمیکند. باید بخواهیم؛ این قدم اول است.
روایت شب نوزدهم
ما شب ۱۹ ماه رمضان جمع شدیم تا اقتدا به مولا علی علیهالسلام کنیم؛ استغفار کنیم اما علیوار و علیگونه. دوست دارم امشب را مطالعهگونه برایتان بهصورت خلاصه اشاره کنم؛ در ۵ الی ۱۰ دقیقه. روضۀ کلاس درس است؛ یک اقدام صرفاً احساسی برای ریختن چند قطره اشک نیست. از روضه باید معرفت حاصل شود؛ و معرفت حرکت ایجاد کند؛ وگرنه نشستن و گریه کردن مشکلی را حل نخواهد کرد.
مولا علی علیهالسلام در مثل امشبی اولین درسی که به دخترشان داد، این بود که وقتی حضرت فقط سه لقمه از نان جو و نمک میل کردند، فرمودند: «دخترم، هرکه خوراک و پوشاک او در این دنیا نیکوتر است، توقف او در قیامت نزد حقتعالی بیشتر است. در حلال دنیا حساب است و در حرام دنیا عذاب». مولا علی علیهالسلام گامبهگام دارد بهسوی خدا حرکت میکند؛ گامبهگام درس میدهد. روایت در ادامه میگوید ایشان بسیار بیرون میرفت و به آسمان نگاه میکرد و این اذکار را بر زبان جاری میکرد: «اَللّهُمَّ بارِک لِی فِی المَوتِ»؛ خدایا، مرگ من را مبارک قرار ده. میفرمود: «انا لله وانا الیه راجعون»؛ میفرمود: «لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم»؛ میفرمود: «اللهم صل علی محمد وآل محمد»؛ میفرمود: «استغفرالله ربی واتوب الیه»؛ حضرت این اذکار را مکرر بیان میکرد، حالِ متفاوت و کثرت رفتوآمد ایشان به حیاط منزل، موجب ایجاد یک سؤال در حضرت زینب سلاماللهعلیها شد؛ از علت اضطرابی که بر پدر حاکم میدید، سؤال کرد: پدر جان، چه خبر است امشب؟ حال امشب شما با همیشه متفاوت است. حضرت فرمود دخترم این شبی است که در صبح آن من به شهادت خواهم رسید. میفرمود به خدا قسم دروغ نمیگویم و به من دروغ گفته نشده است؛ این همان شب است. ساعتی گذشت. وقت حرکت حضرت به سمت مسجد شد. حرکت کردند. در حیاط منزل حضرت امالکلثوم سلاماللهعلیها، مرغابیها پشت سر حضرت سروصدا میکردند. این باعث نگرانی حاضران خانه شد؛ چون حال متحول علی علیهالسلام را دیده بودند؛ این صحنه را هم که دیدند، نگرانتر شدند که شاید نشانهای است و حضرت نباید به مسجد بروند. گفتند پدر اگر صلاح میدانید، به مسجد نروید ما مرغابیها را ساکت کنیم. فرمود: «دعوهن»؛ این مرغابیها را رها کنید؛ «فإنهن صوائح تتبعها نوائح»؛ اینها الآن دارند دادوفریاد میکنند؛ ساعتی بعد نوحه سر خواهند داد.
در اینجا نیز درسی دادند؛ حضرت امکلثوم را مخاطب قرار دادند و سفارش مرغابیها را به حضرت کردند؛ فرمودند: دختر من، به حق من بر تو نکند حواست از اینها پرت باشد؛ زیرا چیزی را که قادر بر سخن نیست، محبوس داشتهای. دخترم، هرگاه گرسنه یا تشنه شوند، آنها را غذا ده و سیراب کن وگرنه رها کن تا بروند و از گیاهان زمین بخورند.
درس دیگر: حضرت حرکت کردند؛ قلاب در خانۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها، کمربند حضرت را گرفت؛ کمربند باز شد. باز گفتند: پدر جان، بهتر است امروز به مسجد نروید؛ کس دیگری را به جای خودتان به مسجد بفرستید. حضرت کمربند را محکم کردند و این شعر را خواندند: «أَشدُد حيازَيمكَ لِلمَوتِ فَإِنَّ المَوتَ لاقيكا»؛ یعنی علی، کمربندت را ببند؛ مرگی که ملاقاتکنندۀ همه است، امروز تو را ملاقات میکند؛ «وَلا تَجزع مِنَ المَوتِ إِذا حَلَّ بِواديك»؛ علی، اگر مرگ بر آستانۀ خانهات وارد شد، نگران نباش؛ «ولا تقتر بالدهر»؛ به ماندن در این دنیا دلخوش نباش؛ «وان کان یوافیک»؛ هرچند دنیا موافقت باشد؛ تا چه رسد به اینکه دنیا موافق علی نیست؛ «كَما أَضحكَ الدَهرُكَذاكَ الدَهرُ يُبكيك»؛ همانطور که روزگار تو را خنداند، روزی تو را میگریاند. اینجا بود که حضرت امکلثوم، زینب سلاماللهعلیها، فریاد واابتا سر داد. امام حسن پشت سر حضرت باسرعت خود را به پدر رساند که پدر، خواهش میکنم اجازه بدهید من همراه شما باشم (معلوم است حضرت گفته بوده که امروز حسن علیهالسلام هم نیاید). مولا علی علیهالسلام فرمود: نه حسن جان، برگرد منزل. امام حسن برگشت. تمام این ساعاتی که علی قدمبهقدم بهسوی ملاقات میرود، امام حسن و حضرت زینب سلاماللهعلیهما در خانۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها نشستهاند روبهروی یکدیگر و احوالات آن شب حضرت را ذکر میکنند و گریه میکنند.
حضرت وارد مسجد شدند. چراغها خاموش بود؛ چند رکعتی در تاریکی مسجد خواندند. بعد از مأذنه بالا رفتند و اذان سر دادند. صدای اذان ایشان به تمام خانههای کوفه میرسید. از مأذنه پایین میآیند؛ با لا اله الا الله؛ سُبّوحٌ قُدّوسٌ؛ تسبیح میکنند، تقدیس میکنند، تهلیل میکنند. شعری را میخوانند: «خَلوا سَبيلَ المُؤمِنِ المُجاهِد»؛ راه علیِ مؤمنِ مجاهد را بازکنید؛ «فی اللهِ لا يَعبُدُ غَيرَ الواحِدِ»؛ که دربارۀ خدا جز یکی نپرستیده. وارد مسجد شدند. تمام کسانی را که خواب بودند، بیدار کردند؛ که یکی از آنها همان اشقی الاشقیا، ابن ملجم، بود؛ به روی شکم خوابیده بود و آن سلاح را هم آغشته به زهر در میان لباسهای خود پنهان کرده بود. حضرت بیدارش کردند و فرمود: برخیز برای نماز؛ اینگونه نخواب؛ اینگونه نخواب که این خواب شیاطین است؛ یا بر دست راست بخواب که این خواب مؤمنان است یا بر دست چپ بخواب که این خواب حکما است یا بر پشت بخواب که خواب پیامبران است (درس دیگر). همینجا فرمودند قصدی در خاطرت داری که نزدیک است از آن آسمانها فروریزد و زمین چاک شود و کوهسارها نگون گردد و اگر بخواهم، میتوانم خبر دهم که زیر جامه چه داری. ابن ملجم مکرر شنیده بود که امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه را اشقی الاشقیا به شهادت خواهد رساند. در همین روزهای آخر قبل از نوزدهم به آن زنی که در کوفه معشوقۀ او بود، بارها گفت که میترسم آن اشقی الاشقیا من باشم. نگران بود. همان شب هم تا صبح در تردید بود؛ اما شقاوت بر او غلبه کرد و در نهایت آن تصمیم تلخ را گرفت.
علی علیهالسلام در محراب به نماز ایستاد. در رکعت اول نمازشان سر از سجده بلند کردند. دو نفر همکار با ابن ملجم بودند، وردان و شبیب. اول شبیب خواست ضربه وارد کند؛ شمشیرش به مانع اصابت کرد و موفق نشد. بعد از او ابن ملجم با این جملات شمشیر خود را فرود آورد: «للّه الحکم یا علىّ، لا لک ولا لأصحابک»؛ حکم متعلق به خدا است؛ نه تو و نه اصحاب تو. شمشیر را فرود آورد. ناگهان در مسجد صدایی شنیده شد، «بسم الله وبالله وعلی ملت رسول الله فزت ورب الکعبه»؛ به پروردگار کعبه که علی رستگار شد. یکوقت دیدند حضرت در میانۀ محراب، خاکهای اطراف سجاده را جمع میکند و بر زخم سر خود قرار میدهد و این آیه را میخواند: «مِنهَا خَلَقنَاكُم»؛ از خاک آفریدیم شما را؛ «وَفِيهَا نُعِيدُكُم»؛ و به خاک بازمیگردانیم شما را؛ «وَمِنهَا نُخرِجُكُم تَارَةً أُخرَى»؛ بار دیگر از خاک برمیانگیزانیم شما را. سپس فرمود: «هذا ما وعدنا الله وَرَسُولُهُ».
میخواهم بگویم چرا علی علیهالسلام این را گفت. چند سال قبل وقتیکه ماه رمضان رسید، پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم خطبهای را ایراد فرمود. در آن خطبه دربارۀ ماه رمضان و آداب و اخلاق ماه رمضان صحبت کرد. در آن حین، علی علیهالسلام سؤال کرد: «یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفضَلُ الأَعمَالِ فِی هَذَا الشَّهرِ؟»؛ آقاجان، با فضیلتترین عمل در ماه رمضان چیست؟ پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «یَا أَبَا الحَسَنِ أَفضَلُ الأَعمَالِ فِی هَذَا الشَّهرِ الوَرَعُ عَن مَحَارِمِ اللَّهِ»؛ تا میتوانید گناه را ترک کنید؛ از هر چه حرام است دوری کنید؛ «ثُمَّ بَکَی»؛ سپس رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم گریه کرد. علی علیهالسلام عرض کرد: «مَا یُبکِیکَ»؛ چرا گریه میکنید؟ «قَالَ یَا عَلِیُّ أَبکِی لِمَا یَستَحِلُّ مِنکَ فِی هَذَا الشَّهرِ»؛ فرمود: گریه میکنم بهخاطر آنچه از تو در این ماه حلال شمرده میشود؛ «کَأَنِّی بِکَ وَأَنتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ»؛ انگار ایستادهام و دارم میبینم که تو در حال نماز خواندن برای پروردگار هستی؛ «وَقَدِ انبَعَثَ أَشقَی الأَوَّلِینَ شَقِیقُ عَاقِرِ نَاقَةِ ثَمُودَ فَضَرَبَکَ ضَربَةً عَلَی قَرنِکَ فَخَضَبَ مِنهَا لِحیَتَکَ»؛ انگار میبینم شقیترین اشقیا، شقیترین مردم روزگار، برادر دوقلوی همان انسان شقی که شتر حضرت صالح علیهالسلام را پی کرد، ضربهای بر سر تو وارد میکند که این ضربه پیشانی تو را میشکافد و محاسن تو را غرق به خون میکند. مولا علی علیهالسلام سؤال کرد: «يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَذَلِکَ فِی سَلَامَةٍ مِن دِینِی»؛ آیا آنوقتی که آن ضربه بر من وارد میشود، دین من سالم است؟ عاقبتبهخیر هستم؟ «فَقَالَ فِی سَلَامَةٍ مِن دِینِکَ»؛ پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: بله؛ دینت سالم خواهد بود (الأمالی للصدوق، ج۱، ص۹۳).
به همین خاطر است که وقتی این ضربه بر سر مطهر مولا علی علیهالسلام وارد شد، فرمود: «فُزتُ وَ رَبِّ الکَعبَه؛ اِلهِی اَسئَلُکَ مُرَافَقَةُ الاَنبِیَاءِ وَالاَوصِیَاءِ وَاَعلَی دَرَجَاتِ جَنَّةِ المَاوی». اینجا بود که ندایی در آسمان غیب به گوش رسید: «تَهَدَّمَت وَاللَّهِ أَرکَانُ الهُدَى وَانطَمَسَت وَاللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ وَأَعلَامُ التُّقَى وَانفَصَمَت وَاللَّهِ العُروَةُ الوُثقَى قُتِلَ ابنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ المُصطَفَى قُتِلَ الوَصِیُّ المُجتَبَى قُتِلَ عَلِیٌّ المُرتَضَى قُتِلَ وَاللَّهِ سَیِّدُ الأَوصِیَاءِ قَتَلَهُ أَشقَى الأَشقِیَاء»؛ ارکان هدایت شکست؛ عروة الوثقی گسست؛ امید هدایت فروریخت؛ علیِ عدالت بر زمین افتاد؛ امام الاولین و الآخرین بر زمین افتاد؛ یعسوب دین بر زمین افتاد؛ علی که در تمام سالهای رسالت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم با شمشیر و با تمام توان پای اسلام ایستاد بر زمین افتاد؛ علیِ تنهاییهای زهرا سلاماللهعلیها بر زمین افتاد؛ علیِ باغیرت بر زمین افتاد؛ علی که در مقابل دیدگان او همسرش را زدند بر زمین افتاد؛ علی خار در چشم؛ علی استخوان در گلو؛ علی مظلوم اول بر زمین افتاد؛ ایوای از آسمان که فرونریخت؛ ایوای از زمین که از هم نگسست؛ ایوای از انسان که زنده ماند. بزرگترین مصیبت تاریخ بشریت بعد از رحلت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم شهادت علی است؛ در نهایت مظلومیت.
- خدایا به حرمت علی، به حرمت ایمان علی، به حرمت باور علی، به حرمت جهاد علی، به حرمت عدالتورزی علی، به حرمت عشق علی به انسان و انسانیت، به حرمت کینۀ علی از ظلم، کینۀ علی از فساد و تباهی و فاسدان و طاغیان، در این شب قدر، ما را از پیروان راستین علی علیهالسلام بنویس؛
- خدایا مقدمات ظهور فرزند علی، امام زمان فراهم بفرما.
۲ دیدگاه. جدید
سلام،صوتهایِ بارگزاری شده استادِ مُعَزَّز جناب حجّتالاسلام والمسلمین جنابِ آقایِ علی صبوحی طسوجی بسیار عالی وقابلِ دَرک وروان که اِن شاءالله گسترش یابَد درکُلّ ایران اسلامی عزیزمان وجهان وهمه مسلمین ومستَضعَفین جهان به بصیرَتِ شناختِ قرآن والگو گرفتن ازامامان معصوم علیهم السَّلام برسیم وبرسند وکمک کنیم که امام زمانمان اَرواحُنافداه از غُربت بیرون بیاید وغیبت امام زمانمان اَرواحُنافداه به پایان برسد اِن شاءالله. مسئولینِ محترمی که صوتهای استاد را زحمت میکِشَند وبارگزاری می کنند منظورشون اَز اینکه آهنگ پُشت سَرِ فایل بارگزاری میکنند چه معنی دارد ،مگه بدونِ آهنگ تاثیر گزارنیست؟؟؟؟
سلام بر شما
انشاءالله همواره در پناه قرآن کریم و اهلبیت علیهمالسلام باشید.
در انتهای فیلم جلسات، کانالهای اطلاعرسانی معرفی میشن؛ آهنگ مورداشارۀ شما مربوط به اون قسمت هست. منتها چون شما صوت جلسه رو استماع فرمودید، متوجه دلیل وجود موسیقی نشدید.
موفق باشید.