وبگاه رسمی حجة الاسلام علی صبوحی

سیاق آیۀ «لا اکراه فی الدین» موضوع سخنرانی همایش فرهنگیان

سیاق آیۀ «لا اکراه فی الدّین» موضوع سخنرانی همایش فرهنگیان بود. این سخنرانی به دعوت اداره کل آموزش و پرورش استان قم و با حضور فرهنگیان عزیز انجام شد.

در این سخنرانی استاد علی صبوحی طسوجی دربارۀ ارتباط مستقیم انفاق و ایمان با استناد به نظام سوره های بقره، محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، حاقّه، حدید، ماعون، قمر و نور سخن گفتند.

فهرست مطالب

أَعُوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ، بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحِیم، الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِينَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَ نَبِیِّنَا حَبیبِ اِلَهِ اِلعَالَمِین أَبِی ‌القَاسِمِ المُصطَفِی مُحَمَّد وَعَلَی أهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَلَعنَةُ اللَّهِ عَلَی أَعدائِهِم أَجمَعِینَ مِنَ الآنَ إِلَی قِیَامِ یَومِ الدِّین.

سلام عرض می‌کنم خدمت حاضران محترم، فرهنگیان گرامی، معلمان عزیز و ارجمند، ان‌شاءالله که جلسه حاضر برای شما و برای ما جلسه‌ای مفید و نورانی باشد در محضر قرآن کریم، ان‌شاءالله بتوانیم بهره ببریم و توشه‌ای باشد برای ما، هم در باب معارف خودمان و هم ان‌شاءالله بتوانیم در ترویج و تعلیق و تعلیم بیشتر قرآن کریم توفیقاتی کسب کنیم، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

سعی خواهیم کرد خیلی وارد مقدمه و کلیات نشویم و ان‌شاءالله بتوانیم به اصل موضوع جلسه که تدبر در آیه «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» است، بپردازیم. من فقط یک مقدمه مرتبط و خیلی کوتاه اشاره می‌کنم و ان‌شاءالله وارد بحث می‌شویم.

مقدمه: لزوم نگاه جامع منسجم به سوره‌‌های قرآن کریم

در مواجهه با قرآن کریم این را همه دقت داشته باشیم چون فقط مربوط به آیه «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» نیست، در تمام استنادات قرآنی این مسئله مطرح است، در مواجهه با قرآن کریم دو رویکرد وجود دارد:

  1. یک رویکرد، رویکرد جامع‌نگر است، نگرش جامع، نگرش هماهنگ، با هم دیدن آیات، با هم دیدن سوره‌ها، اینکه قرآن کریم را به‌عنوان یک کتاب مدنظر قرار دادن، نه اینکه به دید یک کشکول به قرآن نگریستن.
  2. رویکرد دوم اما رویکرد تأمل‌های سوزنی (به تعبیر بنده)، نکته‌ای، اینکه یک قسمت از قرآن را بگیریم مثلاً یک آیه‌ای را، یک قسمت از آیه‌ای برداریم این بشود یک پرچم. «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» قرآن فرموده است، خب قبل از این آیه چه گفته است؟ بعدش چه گفته است؟ آن سوره دنبال چه بوده است؟

یک جمله‌ای را شما از یک جایی بیرون آوردید، این جمله کجا درست معنی می‌دهد؟ در بافت خودش، باید در بافت خودش این جمله را دید. عُقلا وقتی می‌خواهند به کلمات یکدیگر استناد کنند، به سیاقش توجه می‌کنند، سیاق یعنی اینکه در چه فضایی، در چه سیری ما به این حرف رسیدیم.

مثال می‌زنم: امام خمینی -رحمة‌الله‌علیه- فرمودند‌: میزان رأی ملت است، فرمودند یا خیر؟ همه‌جا روی دیوارها دیده‌اید، میزان رأی ملت است، ایام انتخابات هم که می‌شود خیلی این شعار را می‌بینیم، میزان رأی ملت است، امام خمینی. درست است میزان رأی ملت است، اما آیا این جمله حضرت امام در مقابل قرآن هم کارایی دارد؟ مثلاً بیاییم بگوییم قرآن فرموده حجاب واجب است، ملت می‌گویند حجاب واجب نیست، بعد بگوییم امام فرموده میزان رأی ملت است، آیا می‌شود؟ در کجا میزان رأی ملت است؟ شما بروید نگاه کنید امام کجا صحبت کرده، یک اختلافی بوده است در یک مسئله‌ای بین مجلس و دولت، حضرت امام در آن مسئله اختلافی، نظر مجلس را که تبلور آراء عمومی بوده است مقدم قرار داده است، مجلس در رأس امور است، میزان رأی ملت است، آن بافت سخن مهم است.

در مواجهه با قرآن حالا چه آیه «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» چه آیه «إِنِ الحُكمُ إِلّا لِلَّهِ» (انعام: ۵۷)؛ خوارج این آیه را دستشان گرفتند و در مقابل ولی‌الله، امام بر حق، خلیفه بر حق، مولا علی علیه‌السلام، مفسر قرآن کریم، معلم و مجری قرآن کریم، کسی که از طرف قرآن به مردم حکم می‌دهد که باید بجنگید، یک عده می‌آیند می‌گویند نه، با توجه به اینکه در لشکر مقابل قرآن‌ها را بالا برده‌اند و تحت لوای قرآن، خودشان را قرار داده‌اند، ما با کسی که تحت لوای قرآن است نمی‌توانیم بجنگیم، سندتان چیست؟ «إِنِ الحُكمُ إِلّا لِلَّهِ» حکم فقط متعلق به خداست، اینجا چه کسی باید حکم دهد؟

مثلاً «فَوَيلٌ لِلمُصَلِّينَ» (ماعون: ۴) از فردا برویم در مسجدها را ببندیم، بگوییم وای بر نمازگزاران، خب این آیه، قبل و بعد دارد، کدام نمازگزاران؟ اینکه شما بدون قبل و بعدش به یک آیه فقط بخواهید استناد بکنید، از قرآن کفر را هم می‌شود ثابت کرد، با یک آیه، با یک عبارت «فَوَيلٌ لِلمُصَلِّينَ» (ماعون: ۴) نماز نخوانیم! پس این‌همه قرآن فرموده نماز بخوانید چه می‌شود؟ بعد توضیح داده است که کدام مصلین را می‌گویم؛ آن چه می‌شود؟ «فَوَيلٌ لِلمُصَلِّينَ؛ الَّذِينَ هُم عَن صَلَاتِهِم سَاهُونَ؛ الَّذِينَ هُم يُرَاءُونَ؛ وَيَمنَعُونَ المَاعُونَ» (ماعون: ۴ تا ۷) توضیح داده است که کدام مصلین را دارم می‌گویم، شما همین یک جمله را گرفته‌اید؟

استنادهای سوزنی به قرآن کریم در بعضی موارد، وقتی به سیاق توجه می‌شود، می‌بینیم کاملاً اشتباه برداشت شده است از آن عبارت، از آن آیه، خیلی وقت‌ها آن برداشت اشتباه عمدی اتفاق افتاده است، فکر نکنید سهوی بوده است، بعضی اوقات سهوی است، فرد نمی‌داند به یک عبارتی رسیده، دارد معنی می‌کند و جلو می‌رود، اما بعضی وقت‌ها عمدی است، یعنی این نوعی با عرض معذرت از حضور جمع، نوعی مرض است. «…الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم زَيغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنهُ ابتِغَاءَ الفِتنَةِ وَابتِغَاءَ تَأوِيلِهِ…» خداوند خودش در سوره آل‌عمران آیه ۷ فرمود: بعضی‌ها که در قلبشان انحراف وجود دارد، می‌آیند با استناد به متشابهات قرآنی، فتنه‌جویی می‌کنند. یک جمله‌ای از قرآن را می‌گیرند، در مقابل امام معصوم قرار می‌دهند، یک جمله‌ای از قرآن را می‌گیرند، در مقابل نماز قرار می‌دهند، یک جمله‌ای از قرآن می‌گیرند، در مقابل حجاب قرار می‌دهند، در مقابل احکام الهی قرار می‌دهند، در مقابل قتال قرار می‌دهند، «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ» (حج: ۶۵) دیگر جهاد نکنید، خدا مهربان است! «الرَّحمنُ؛ عَلَّمَ القُرآنَ» (الرحمن: ۱و۲) اسلام رحمانی است، خب در برخورد با کدام کتابی، در برخورد با کدام سخنرانی، عُقلا می‌آیند به یک جمله، به یک عبارت بسنده می‌کنند و قبل و بعد را نمی‌بینند؟ کجا است؟ همه عقلا این را می‌دانند که اگر بنا است به یک کتابی استناد کنند، باید بافت کلام را ببینند، ساخت کلام را ببینند.

مقدمه را جمع کنم، تدبر در قرآن یعنی همین، یعنی ما نگاهمان جامع‌نگر باشد، نیاییم روی یک کلمه زوم کنیم، نیاییم روی یک عبارت توقف کنیم، قبل و بعد آن را ببینیم، متوجه قبل و بعد آن باشیم، اگر این جامع‌نگری را ما داشته باشیم، خیلی از شبهاتی که به قرآن نسبت داده می‌شود، با همین جامع‌نگری برطرف می‌شود. آیه را به شما نشان داد، دانش‌آموز، دوست، همکار، درباره این آیه چه می‌گویید؟ زود آنجا معنی آیه را نگاه نکنید و بگویید نمی‌دانم، یا شما هم تسلیم بشوید، بگویید، اجازه بدهید من بروم آیه را در جای خودش ببینم، کدام سوره است، قبل آن چه گفته، بعد آن چه گفته، سیر سخن چه بوده است، در آن سیر سخن این آیه را باید تحلیل کرد و الا ممکن است تحلیل اشتباه از یک آیه بدهیم، دلمان هم خوش باشد که از قرآن حرف زدیم.

قرآن که یک کتاب است، با کتاب این‌گونه برخورد نمی‌کنند، با یک کتاب عادی هم این‌گونه برخورد نمی‌کنند، نمی‌گوییم ویژگی قرآن است، اگر بنده هم کتابی نوشتم، شما هم کتابی نوشتید، کسی بیاید به یک جمله از کتاب شما، یا این تقطیع‌هایی که امروز می‌بینید در رسانه‌ها باب شده است، که کسی سخنرانی کرده است وسط سخنرانی گفته است، که مثلاً آمریکا گفته است ملت ایران ضعیف هستند، این آمریکا گفته است، را برمی‌دارد، می‌شود «ملت ایران ضعیف هستند»! بعد همه‌جا می‌گویند: «فلانی گفته است ملت ایران ضعیف است»، بابا فلانی می‌گفت که «آمریکا گفته است ملت ایران ضعیف هستند». خب آن جمله اولش حذف شد، تقطیع شد، برخوردهای تقطیعی، سوزنی، عبارت محور، آیه محور می‌تواند لغزنده باشد، باید دقت کنیم به‌سادگی در این جاده لغزنده پای ما سر نخورد و بی‌جهت مغلوب نشویم که بله قرآن گفته است و ما هم دیگر حرفی نمی‌توانیم بزنیم، نه بروید نگاه کنید، حل می‌شود. اما با ذکر صلواتی در خدمت قرآن و آیه «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» قرار بگیریم.

بخش اول: سیاق آیۀ «لا اکراه فی الدین»

امروز قسمت این است که به بهانه این آیه «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» (بقره: ۲۵۶) ما ان‌شاءالله آیت‌الکرسی (آیات ۲۵۵ تا ۲۵۷ سورۀ مبارک بقره) را یاد بگیریم، خوب است، البته همه ما بلد هستیم، شما که ان‌شاءالله اهل مطالعه و اهل علم و فضل هستید، یک نگاه تدبری به آیت‌الکرسی بیندازیم. حق مطلب این بود که ما از قبل آیه ۲۵۴ شروع می‌کردیم، من فقط چون فرصت نداشتیم در جلسه، از قبل از آیۀ ۲۵۴ یک گزارش کوتاه به شما می‌دهم:

گزارشی کوتاه از آیات پیش از آیۀ ۲۵۴

بحث، بحث قتال و جهاد بود، در آیات قبلی بحث قتال و جهاد بود، جریان جهادی که انبیا با کفار انجام دادند و برای آزادسازی زمین از لوث وجود ستمگران و سفاکان خدماتی ارائه دادند و این بحث‌ها بود. بعد آن بحث که تمام شد، در قرآن کریم دوقلوی بحث قتال، انفاق است، یعنی در قرآن جایی که از قتال حرف می‌زند، قتال با دشمنان خدا، جنگ با دشمنان خدا، این احتیاج به انفاق فی سبیل الله دارد، یعنی اگر مؤمنان اهل انفاق فی سبیل الله نباشند، هیچ‌وقت نمی‌شود با دشمنان خدا جنگید، نیاز دارد به اینکه مؤمنان بیایند در میدان، به همین مناسبت آیه ۲۵۴ یک دستوری به انفاق داده است، لطفاً خوب دقت شود:

آیه ۲۵۴: اگر انفاق نکنیم، نه بیع، نه رفاقت و نه شفاعت به داد ما نخواهد رسید!

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقنَاكُم مِن قَبلِ أَن يَأتِيَ يَومٌ لَا بَيعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ»

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» ای کسانی که ایمان آوردید «أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقنَاكُم» از آنچه ما روزی شما کردیم انفاق کنید «مِن قَبلِ أَن يَأتِيَ يَومٌ» قبل از اینکه بیاید روزی که، «لَا بَيعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ» قبل از اینکه روزی بیاید که در آن روز خریدوفروش نمی‌شود کرد، با معامله نمی‌شود خود را نجات داد، «خُلَّةٌ» و رفاقت و پارتی‌بازی در آن روز وجود ندارد، و با پارتی‌بازی نمی‌شود خود را نجات داد، و شفاعت هم به این معنا که شما در دنیا کاری برای نجات خودت نکرده باشی، انفاق نکرده باشی و امید داشته باشی فردا با شفاعت مشکلات حل بشود چنین شفاعتی هم در آن روز وجود ندارد، مؤمن‌ها از آنچه روزی شما کردیم «مِمَّا رَزَقنَاكُم»، «أَنفِقُوا» انفاق کنید قبل از آنکه برسد روزی (یعنی قیامت)، قبل از آنکه برسد روزی که در آن روز خریدوفروش نیست، در آن روز رفاقت و پارتی‌بازی نیست، شفاعتی برای کسی که عمل نکرده و انفاق نکرده وجود ندارد، «وَالكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ» و کسانی که کفر بورزند همان‌ها، ظالمان هستند.

همین‌جا یک ترمز تدبری بزنیم، آیه ما را به چه چیزی دستور داد؟ انفاق، انفاق عمل است یا اعتقاد است؟ عمل است. پس چرا آخر آیه نفرمود فاسقون؟ فرمود کافرون؟ کفر عمل است یا اعتقاد است؟ کفر اعتقاد است، چرا آخر آیه‌ای که به ما فرمود انفاق کنید و یک دستور عملی بود، آخر این آیه فرمود کافرها ظالم هستند، چرا این‌گونه حرف زد؟ ایشان می‌فرماید با انفاق می‌شود جلوی کفر و گسترش کفر و ظلم را گرفت، حرف صحیحی است، اما از عبارت «وَالكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ» برمی‌آید آن کسانی که دستور آیه را به «أَنفِقُوا» رعایت نکنند، فردای قیامت کافر هستند.

ببینید یکسری دستورات در قرآن کریم وجود دارند، که این دستورات در این دنیا عملی هستند، عمل است، شما عمل را انجام دادید دادید، ندادید آن‌طرف می‌شوید کافر. به سوره حدید ارجاع می‌دهم. در سوره حدید خدا می‌گوید هر کس که حاضر شد برای دینش انفاق کند، در لبیک به فرمان پیامبر هر کس حاضر شد انفاق کند، که انفاق کرد، اگر حاضر نشد منافق است و فردای قیامت با کافران محشور می‌شود. لطفاً مراجعه کنید آیه ۷ تا ۱۵ سوره حدید، انسان کافر می‌شود. تا اینجا معلوم شد این آیه از ما انفاق خواسته است و هشدار داده است انفاق نکنی فردای قیامت با پول و رفاقت و پارتی و شفاعت مشکل تو حل نمی‌شود، کافر خواهی بود و کافران ظالم خواهند بود، از این آیه بگذریم.

آیه ۲۵۵: به امید که هستید وقتی خدا فقط من هستم؟

«اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ لَا تَأخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَومٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرضِ مَن ذَا الَّذِي يَشفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذنِهِ يَعلَمُ مَا بَينَ أَيدِيهِم وَمَا خَلفَهُم وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيءٍ مِن عِلمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفظُهُمَا وَهُوَ العَلِيُّ العَظِيمُ»

«اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» آیت‌الکرسی معروف که همیشه می‌خوانیم از اینجا شروع می‌شود، «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» خدا، الهی به‌جز او، معبودی به‌جز او وجود ندارد، «الحَيُّ القَيُّومُ»، زنده برپادارنده است، خوب دقت کنید چرا دارد این حرف‌ها را می‌زند؟ زنده است، برپادارنده است، «لَا تَأخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَومٌ» او را چُرت نمی‌گیرد، او را خواب نمی‌برد. «لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرضِ» هرچه در آسمان‌هاست، متعلق به او است، هر چه در زمین است، متعلق به اوست، یک گرا بدهم، ذهن تدبّری شما را فعّال کنم، آیه قبلی فرموده بود انفاق کنید، انفاق نکنید فردا کافر هستید، یعنی یک‌جوری به ذهن ما می‌آید که خدا لنگ انفاق ما است، انفاق کن، «مِمَّا رَزَقنَاكُم» انفاق نکنید کافر محشور می‌شوید، خدایا خودت این‌همه داری، می‌گوید دارم، «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ» زنده من هستم، برپادارنده من هستم، چرت من را نمی‌گیرد، خواب من را نمی‌برد، «مَا فِي السَّمَاوَاتِ» متعلق به من است، «وَمَا فِي الأَرضِ» از آن من است، دقت کنید، «مَن ذَا الَّذِي يَشفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذنِهِ» چه کسی هست که نزد الله شفاعت کند مگر به اذن خدا، «يَعلَمُ مَا بَينَ أَيدِيهِم وَمَا خَلفَهُم» هر چه را پیش روی انسان‌هاست، می‌داند، هر چه را پشت سر انسان‌ها است، می‌داند، «وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيءٍ مِن عِلمِهِ» هیچ‌کدام از انسان‌ها «لَا يُحِيطُونَ» احاطه ندارند «بِشَيءٍ مِن عِلمِهِ» به چیزی از علم خدا «إِلَّا بِمَا شَاءَ» مگر به آنچه خدا می‌خواهد «وَسِعَ كُرسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرض» کرسی فرمانروایی خدا آسمان‌ها و زمین را در برمی‌گیرد، «وَلَا يَئُودُهُ حِفظُهُمَا» حفظ آسمان‌ها و زمین خدا را خسته نمی‌کند، «وَهُوَ العَلِيُّ العَظِيمُ» او آن خدای با رفعت و آن خدای باعظمت است.

حالا من یک سؤال می‌پرسم جایزه اول را همين‌جا می‌دهم دست بالا کنید، البته جایزه‌ها معنوی است، شما معلّم هستید، جایزه‌های مادی برای غیر معلّم‌ها است (می‌دانید؛ معلّم‌ها جایزه‌شان کتاب است، بعضی‌ها که بیشتر پول دارند و امکانات، آن‌ها جایزه‌شان سکه است، خب حالا من سؤال اوّلم را می‌پرسم، هم این کتاب هم ارزنده است، این یک گلایه‌ای است از اوضاع فرهنگی که ما در آن هستیم، این یک گلایه بود، نمی‌خواهم در آن موضوع بمانم). سؤال: کلمه‌ای در این آیه نشان بدهید که این آیه را به آیه قبلی پیوند بزند؟

– مخاطب: شفاعت

ببینید این نگاه تدبّری است؛ در آیه قبلی فرمود: «مِن قَبلِ أَن يَأتِيَ يَومٌ لَا بَيعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ» فرمود ببین آقا، ببین خواهر، اگر انفاق کردی که کردی، اگر انفاق نکردی فردای قیامت شفاعت به داد تو نمی‌رسد. می‌گوید: «شفاعت به داد من نمی‌رسد؟! حالا بگویید پول به داد من نمی‌رسد یک چیزی، حالا بگویید «خُلَّةٌ» رفاقت به داد من نمی‌رسد یک چیزی، شفاعت که ما خیلی روی شفاعت حساب کرده بودیم، ما تمام دلمان خوش است که چیزهایی که خدا فرموده است را انجام ندهیم و با شفاعت حل بشود!!! و الا اگر شفاعت را هم بخواهید از دست ما دربیاورید و بگویید الا باید این کارهایی که خدا فرمود را انجام بدهید، که کلاهمان پس معرکه است!» چون ما روی شفاعت یک مقدار تمرکز داریم، می‌گوییم: «خدایا این بیع مال خودت اشکالی ندارد، «خُلَّةٌ» هم هیچ؛ اما دیگر با شفاعت کاری نداشته باش، شفاعت خط قرمز ما است!» روی همین حساب، آیه بعدی آمده است. آیه می‌فرماید: آخر ببینم بنده من، انسان مؤمن، مرد و زن مؤمن، چه کسی می‌خواهد آخر شما را شفاعت کند، وقتی خدا فقط من هستم؛ وقتی حیّ مطلق من هستم؛ وقتی برپادارنده آسمان‌ها و زمین من هستم؛ وقتی مرا چرت نمی‌گیرد حتی، که به اندازه چرت غفلت کنم؛ وقتی مرا خواب نمی‌برد؛ وقتی من مالک «مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرضِ» هستم؛ چه کسی است آن کسی که بدون اذن من بخواهد شفاعت کند؟ من باید اجازه بدهم و من دارم می‌گویم «أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقنَاكُم مِن قَبلِ أَن يَأتِيَ يَومٌ لَا بَيعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ». من دارم می‌گویم اجازه نخواهم داد کسی شفاعت کند، آن بنده‌ای را که حاضر نشد از آنچه به او دادم، انفاق کند، من اجازه شفاعت نمی‌دهم. «مَن ذَا الَّذِي يَشفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذنِهِ». ما انسان‌ها به خداوند می‌گوییم: «نه خدایا؛ یک چیزهایی هست که احتمالاً به عرض شما نرسانده‌اند، شما اطلاع ندارید»! «يَعلَمُ مَا بَينَ أَيدِيهِم وَمَا خَلفَهُم وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيءٍ مِن عِلمِهِ» یعنی کسی چیزی می‌داند که من نمی‌دانم؟! علم که نزد من است، بقیه به اندازه‌ای که من بخواهم می‌دانند، وگرنه علم من که محدودیت ندارد. باز می‌گوییم: «خدایا، ای‌بسا جایی کنار کرسی شما، آنجایی که کرسی می‌گذاری و می‌خواهی فرمانروایی کنی، حکم کنی، شاید آن کنار‌ها، یک تبصره‌ای، ماده‌ای، چیزی، کرسی، میزی چهارپایه‌ای هست تا یکی آنجا شفاعت کند؟» «وَسِعَ كُرسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرضَ» آخر کرسی من که همه آسمان‌ها و زمین است، کجا یعنی؟ کجا می‌خواهد کسی چهارپایه بگذارد و شفاعت کند بدون اذن من؟ «وَسِعَ كُرسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفظُهُمَا وَهُوَ العَلِيُّ العَظِيمُ».

پس این‌گونه است؛ باید انفاق کنیم از آنچه خدا روزی ما کرده است؛ و اگر انفاق نکنیم، نه بیع، نه خله، و نه شفاعت، نه پول، نه رفاقت و پارتی و نه شفاعت به داد ما نخواهد رسید. خداوند هم محکم آمده است در میدان و فرموده است: «من با تمام توحید و یگانگی خودم ایستاده‌ام که نگذارم کسی چنین فردی را شفاعت کند». حال، آن آدمی که حاضر به انفاق «مِمَّا رَزَقنَاكُم» نشده، می‌گوید: «این‌طور است؟ یعنی فقط یک راه وجود دارد برای سعادت و آن اینکه ما حاضر شویم انفاق کنیم؟ پس جبر است دیگر! مدام می‌گفتند دین اختیاری است، این جبر شد دیگر». اینجا است که خداوند می‌فرماید: «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ».

آیه ۲۵۶: اینجا است که خداوند می‌فرماید: لا اكراه فِی الدين!

«لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَيِّ فَمَن يَكفُر بِالطَّاغُوتِ وَيُؤمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»

اولاً دین را معنی کنیم، دین چه شد اینجا؟ اینجا در این سیاق، دین یعنی از راه انفاق بروید به سعادت برسید، مؤمن حاضر باشی انفاق کنی تا به نجات برسی، بدون انفاق به این نجاتی که مدنظر است نخواهی رسید، این شد دین ما. ببینید ما دین را در سیاق معنی می‌کنیم، دین در اینجا یعنی اینکه حاضر باشید انفاق کنید تا به سعادت برسید، یعنی باور کنید که اگر انفاق نکردید بر اساس این کتاب راه نجاتی نخواهید داشت، این شد دین. حالا می‌خواهد بفرماید «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» دین از نظر لغت یعنی روش، روش پیشنهادی دو آیه قبل شد انفاق، انفاق برای سعادت. می‌گوید: «آقا این‌گونه که خدا فرمود، این دیگر جبری است» جبری نیست؛ «لَا إِكرَاهَ» نمی‌خواهی انفاق کنی، برادر مؤمن، خواهر مؤمن، نمی‌خواهی انفاق کنی؟ نکن، آقا من حاضر نیستم به‌هیچ‌وجه از مالم بگذرم، هیچ‌گونه حاضر نیستم از جانم بگذرم، چون قبلش قتال داشت، هیچ‌گونه حاضر نیستم مال و جانم را خرج کنم برای راه خدا و هر چیز دیگری، خیلی خب نکن، «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» هیچ اجباری در این روشی که خدا فرموده وجود ندارد. می‌گوید: «چگونه اجبار وجود ندارد وقتی‌که می‌گویی اگر این کار را نکنم، بیع وجود ندارد، خله به داد من نمی‌رسد، شفاعت به داد من نمی‌رسد؟!»

اینجا یک توضیحی بدهم، در سؤالات شما هم بود. بعضی‌ها خیال می‌کنند اختیار (اینکه خدا انسان را مختار قرار داده است) مفهومش این است که خدا می‌فرماید نماز بخوان تا تو را به بهشت ببرم، اختیار یعنی اینکه اگر من نماز خواندم من را به بهشت ببرد، اگر نخواندم باز هم من را به بهشت ببرد، این اختیار است؟ یعنی کسی در این دنیا وجود دارد، یک انسان بسیط‌العقلی در این دنیا وجود دارد که اختیار را این‌گونه معنی کند؟! می‌گوید آقا درس بخوان، تا من نمره خوبی به تو بدهم، اما مختار هستی، می‌توانی درس بخوانی، می‌توانی درس نخوانی، مفهومش این است که اگر درس نخواندی هم نمره خوبی به تو می‌دهم؟ تو مختار هستی که درس بخوانی و به آن نمره خوب برسی، یا درس نخوانی و به آن نمره خوب نرسی، بین این دو مختار هستی. بعضی‌ها اختیار را این‌گونه معنی می‌کنند: تو مختار هستی که درس بخوانی برسی، نخوانی هم برسی! اما خدا می‌فرماید «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ»؛ یعنی در این دینی که من پیشنهاد دادم، گفتم یک راه برای سعادت وجود دارد و آن انفاق است، اگر انفاق نکنید به آن سعادت نمی‌رسید، در این دین اجباری وجود ندارد. می‌خواهی از این راه برو و به آن سعادت برس، نمی‌خواهی نرو و از آن سعادت محروم باش، اختیار با خودت است، اختیار یعنی این، من می‌خواهم نروم و ان‌شاءالله اگر شما اجازه بدهی بروم جهنم! بفرمایید راه برای جهنم رفتن بسته نیست، من نمی‌خواهم انفاق کنم، می‌خواهم جهنم بروم، خُب برو، اما اینکه «من نمی‌خواهم انفاق کنم، جهنم هم نمی‌خواهم بروم» نداریم، گزینه‌اش وجود ندارد، گزینه اختیار یعنی اینکه دو راه است، نتیجه هرکدام هم معلوم و متناسب با خودش است، تو انتخاب کن.

«لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَيِّ» اکراه نیست، خواهی این راه سعادت را بروی، خواهی راه شقاوت را بروی، راه سعادت را ما روشن کردیم «قَد تَبَيَّنَ الرّشدُ» روشن شد راه رشد، «مِنَ الغَيِّ» از راه گمراهی و شقاوت و تباهی جدا شد، راه رشد معلوم است، راه غیّ هم معلوم است، نمی‌خواهی راه رشد را بروی؟ نرو، برو در راه غیّ، راه غیّ آخرش جهنم است، خیال نکن شما در راه غیّ می‌روی، بعد فردا می‌گویی خُب، حساب‌های بانکی من فعّال است، خرج می‌کنم، خودم را نجات می‌دهم، «لَا بَيعٌ فِيهِ»؛ یک سری رفیق دارم آن‌ها در کار هستند، بچه‌های بالا هستند، به آن‌ها می‌گویم کارم را درست می‌کنند، «وَلَا خُلَّة»؛ یا نه، من از شفاعت استفاده می‌کنم، «وَلَا شَفَاعَةٌ» شفاعت مال کسی است که انفاق کرده باشد.

«فَمَن يَكفُر بِالطَّاغُوتِ وَيُؤمِن بِاللَّهِ» (در بحث انفاق آخرش فرمود «وَالكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ»، اینجا انفاقی که دارد مطرح می‌کند با ایمان برابر است)، هر کس این دین را قبول کرد و کفر به طاغوت ورزید، «وَيُؤمِن بِاللَّهِ» و ایمان به اللّه آورد، «فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقَى» این فرد به آن دستگیره محکم تمسک جسته است، که «لَا انفِصَامَ لَهَا» این دستگیره پارگی و شکستگی ندارد، «وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» و خدا شنوای دانا است.

آیۀ ۲۵۷: ولی مؤمنان… اولیای کافران…

«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَولِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصحَابُ النَّارِ هُم فِيهَا خَالِدُونَ»

 «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا». اللّه ولی مؤمنان است. مؤمنان در این سیاق چه کسانی هستند؟ کسانی که باور کرده‌اند برای نجات روز قیامت باید از راه انفاق بروند و بدون انفاق تکیه‌ای بر شفاعت نمی‌توان کرد. «يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» خداوند این‌گونه مؤمنان را از تاریکی‌ها به نور می‌رساند.

گریزی به سورۀ حدید

سوره حدید آیات ۷ تا ۱۵ را یک بار دیگر آدرس می‌دهم، ان‌شاءالله سر فرصت بروید و بخوانید. در آنجا می‌فرماید مؤمنان بروید انفاق کنید، خدا آیاتی را بر پیامبر فرستاده است «لِيُخرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» (حدید: ۹) انفاق برای این است که انسان از تاریکی‌ها به نور برسد، کسی اگر انفاق نکرد، در تاریکی‌ها گرفتار ماند، آن فرد نیاید فردا به خدا اعتراض کند چرا من در تاریکی‌ها ماندم؟ در سوره حدید می‌فرماید: «يَومَ تَرَى المُؤمِنِينَ وَالمُؤمِنَاتِ» اشاره‌اش به مؤمنانی است که انفاق کرده‌اند و به نور رسیده‌اند «يَسعَى نُورُهُم بَينَ أَيدِيهِم وَبِأَيمَانِهِم بُشرَاكُمُ اليَومَ جَنَّاتٌ تَجرِي مِن تَحتِهَا الأَنهَارُ» (حدید: ۱۲) خوش به سعادتتان، رسیدید به سعادت، به فوز ابدی نائل شدید، به نو رسیدید، در ادامه می‌فرماید: «يَومَ يَقُولُ المُنَافِقُونَ وَالمُنَافِقَاتُ» همان روز مردان و زنان منافق که حاضر به انفاق در راه خدا نشدند، «لِلَّذِينَ آمَنُوا» به مؤمنان می‌گویند: «انظُرُونَا» ما را نگاه کنید، «نَقتَبِس مِن نُورِكُم» (حدید: ۱۳) تا از نور شما اندکی هم به ما برسد، از نور شما بهره‌ای بگیریم، «قِيلَ ارجِعُوا وَرَاءَكُم» گفته می‌شود برگردید پشت سرتان، «فَالتَمِسُوا نُورًا» از پشت سر نور طلب کنید، از دنیا باید نور می‌آوردید. آنگاه منافق خیال می‌کند نور را پشت سر دارند می‌دهند؛ برمی‌گردد پشت سر تا به نور برسد، «فَضُرِبَ بَينَهُم بِسُورٍ» دیواری بلند بین مؤمنان و منافقان کشیده می‌شود، «لَهُ بَابٌ» این دیوار دری دارد، منافقان پشت در اجتماع می‌کنند، فریاد می‌زنند، به مؤمنان که داخل هستند «بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحمَةُ» داخل همه رحمت هستند، «وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ العَذَابُ» (حدید: ۱۳) از بیرون دیوار در عذاب هستند «يُنَادُونَهُم أَلَم نَكُن مَعَكُم» منافقان، فریاد می‌زنند آیا ما در دنیا با شما نبودیم؟ آیا در یک همایش ننشسته بودیم؟ آیا در یک کلاس، در یک مدرسه، در یک شهر نبودیم؟ آیا همه شهروندان یک کشور نبودیم؟ «قَالُوا بَلَى» می‌گویند چرا بودید، «وَلَكِنَّكُم فَتَنتُم أَنفُسَكُم» شما گرفتار فتنه شدید، (اِنَّما اَموالُکُم و اَولادُکُم فِتنَه(تغابن: ۱۵)) گرفتار فتنه شدید، گرفتار دل‌بستگی به دنیا شدید «وَتَرَبَّصتُم» و امروز و فردا کردید، «وَارتَبتُم» به شک افتادید، «وَغَرَّتكُمُ الأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمرُ اللَّهِ وَغَرَّكُم بِاللَّهِ الغَرُورُ» (حدید: ۱۴) درگیر آرزوهای طولانی دنیا شدید، تا امر خدا یعنی مرگ رسید، ولی در حالی رسید که شما فریفته دنیا بودید، «فَاليَومَ» پس امروز «لَا يُؤخَذُ مِنكُم فدیه» دست‌به‌جیب نشوید، امروز انفاق از کسی پذیرفته نیست، «وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا» و از کافران هم پذیرفته نیست، «مَأوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَولَاكُم» می‌آیند پشت در می‌گویند مولای مولای، می‌فرماید بروید در آتش، مولای شما آتش است «هِيَ مَولَاكُم وَبِئسَ المَصِيرُ» (حدید: ۱۵)

این همان مسیری است که از نور، از ظلمت به نور می‌توان رسید، انفاق از مال و جان در راه خدا. «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» نیامده تا جامعه را به تباهی بکشد، «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» آمده است بگوید، ای جامعه مؤمنان اگر دنبال نجات هستید، اهل انفاق باشید، مسئول جامعه دنبال نجات هستی، اهل انفاق باش، شهروند جامعه، دنبال نجات هستی، اهل انفاق باش، بی‌تفاوت به مریض، به مسکین، به یتیم، به گرفتار و دربند نباش، بی‌تفاوت به همسایه‌ات نباش. «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» آمده است بگوید این تنها راه نجات است. نپذیری خودت بیچاره می‌شوی، «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَيِّ فَمَن يَكفُر بِالطَّاغُوتِ» غیر این، طاغوت است، «فَمَن يَكفُر بِالطَّاغُوتِ» هرکس روی طاغوت ضربدر زد، «وَيُؤمِن بِاللَّهِ» و به اللّه ایمان آورد و راه خدا را به‌عنوان تنها راه نجات، به اختیار خود پذیرفت، «فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقَى» این فرد به آن دستگیره محکم تمسک جسته است، «لَا انفِصَامَ لَهَا» این دستگیره کنده نخواهد شد، «وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ».

کسی اگر در شاهراه انفاق فی سبیل اللّه قرار گرفت، خدا ولایت او را می‌پذیرد، خدا سرپرستی او را می‌پذیرد، «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ» و این‌گونه او را از عالم ظلمات به نور می‌رساند. ظلمت‌ها چه هستند؟ تعلقات مادی ما، میل ما به شهوات، میل ما به پول، به قدرت، به شهرت، به شهوت. انفاق است که ما را از ظلمت‌ها نجات می‌دهد و به نور می‌رسیم، «وَالَّذِينَ كَفَرُوا» آن کسی که کفر ورزید، آن کسی که نپذیرفت تنها راه نجات و سعادت عبور از شاهراه انفاق فی سبیل اللّه است، آن کسی که نپذیرفت «أَولِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» یک نفر ولیّ‌ او پول است، یکی ولی‌ّ او شهرت است، یکی ولیّ او شهوت است، یکی ولی‌ّ او غضب است، یکی ولیّ او آمریکا است، یکی ولیّ او اسرائیل است، یکی ولیّ او سعودی است، «أَولِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» آن‌ها برعکس مدیریت می‌کنند تا از نور به ظلمت برسی، تا از روشنی به تاریکی بروی، هرروز تعلقات شهوانی بیشتر، هرروز تعلقات مربوط به شهرت و غضب بیشتر، شعار متعالی، استقلال آزادی جمهوری اسلامی را برای شما بدل می‌کنند به زن زندگی آزادی، برابری جنسی، حذف غیرت، حذف حیا،«أُولَئِكَ أَصحَابُ النَّارِ هُم فِيهَا خَالِدُونَ»، پرده اول تمام.

اجبار نیست؛ اما گندم از گندم بروید؛ جو ز جو

«لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» را فهمیدیم کجا است، این آیه می‌فرماید اجبار نیست، نمی‌خواهی بپذیری انفاق راه نجات است، نپذیر، آخر آن جهنم است. اجبار نیست معنی‌ آن این نیست که تو نپذیر، جهنمی هم در کار نیست، خیر، نپذیر برو به جهنم، اختیار با خودت است. اختیار در قرآن نگاه کنید، «إِنَّا هَدَينَاهُ السَّبِيلَ» ما انسان را به راه هدایت کردیم، «إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا» (انسان: ۳) می‌خواهد شاکر باشد، می‌خواهد کفور باشد، پس آزادی است! اگر خواستیم شاکر باشیم، اگر خواستیم کفور؟ آیۀ بعد را هم ببین: «إِنَّا أَعتَدنَا لِلكَافِرِينَ سَلَاسِلَ وَأَغلَالًا وَسَعِيرًا» (انسان: ۴) آیه بعد را هم ببینید عزیزم، بله آزادی است؛ خواستی کافر باشی، باش، اما بدان کفر به راه هدایت، ناسپاسی در مقابل قرآن، «إِنَّا أَعتَدنَا لِلكَافِرِينَ سَلَاسِلَ» زنجیرها و «أغلَالً» (غل‌ها) حلقه‌های آهنی دور گردن و مچ پاها «وَسَعِيرًا» و دوزخ، چگونه؟ قرآن فرمود‌: «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ» (الحاقه: ۳۰) بگیرید او را، غل‌های آهنی را به دور گردن و دست و پای او ببندید، «ثُمَّ الجَحِيمَ صَلُّوهُ» (حاقه: ۳۱) او را بیندازید به دوزخ، «ثُمَّ فِي سِلسِلَةٍ ذَرعُهَا سَبعُونَ ذِرَاعًا» (حاقه: ۳۲) زنجیری بیاورید که ۷۰ ذراع باشد، (هر ذراع نیم متر است، ۷۰ ذراع می‌شود ۳۵ متر زنجیر) «فَاسلُكُوهُ» ببندید او را، چرا؟ «إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤمِنُ بِاللَّهِ العَظِيمِ» (حاقه: ۳۳) او به خدای باعظمت ایمان نداشت، «وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ المِسكِينِ» (الحاقه: ۳۴) و به فکر فقرا نبود، دو جرم. خدا بنده می‌خواهد برای عبودیت و خدمت، سوره ماعون می‌فرماید نماز می‌خوانی، اگر نمازت تو را به خدمت به بندگان خدا نکشید، نمازت به کمرت بزند، تربیت قرآن این است، از این تربیت فرار می‌کنی؟ قرآن را آتش می‌زنید، به‌خاطر چه؟ ما راه قرآن را نرفتیم، ما مجرم هستیم که راه قرآن را نرفته‌ایم، ما کوتاهی کرده‌ایم که از قرآن غفلت کردیم، قرآن کتاب عدالت است، «لَقَد أَرسَلنَا رُسُلَنَا بِالبَيِّنَاتِ وَأَنزَلنَا مَعَهُمُ الكِتَابَ وَالمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ» (حدید: ۲۵) اصلاً ما هر چه پیامبر فرستادیم، هرچه کتاب با پیامبران فرستادیم برای برپایی عدالت بود، دنبال عدالت بودیم، آیه ۲۱۳ بقره را نگاه کنید، آیه ۲۵ حدید را نگاه کنید.

اگر برداشت تو از قرآن، اختیار بی‌حدومرز است، پس آیات دیگر قرآن چه می‌گوید؟!
۱. وای بر چنین نمازگزارانی

می‌فرماید: «أَرَأَيتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» (ماعون: ۱) می‌بینی این کسی که می‌گوید دین دروغ است؟ چه کسی را می‌گویی خدایا؟ «فَذَلِكَ» این را می‌گویم: «الَّذِي يَدُعُّ اليَتِيمَ» همین کسی که یتیم را می‌راند «وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ المِسكِينِ» (ماعون : ۳) و به فکر غذای گرسنه‌ها نیست. خدایا این را می‌گویی؟ اینکه نماز می‌خواند! خیلی دیده‌ام صف اول ایستاده است! انگشتر عقیق بزرگی دارد، ریش بلند… می‌فرماید: «فَوَيلٌ لِلمُصَلِّينَ» (ماعون: ۴) وای بر چنین نمازگزارانی، «الَّذِينَ هُم عَن صَلَاتِهِم سَاهُونَ» (ماعون: ۵) او از حقیقت نماز غافل است، پس دارد چه‌کار می‌کند؟ می‌فرماید: «الَّذِينَ هُم يُرَاءُونَ» (ماعون: ۶) دارد نمایش می‌دهد، چگونه نمایش است؟ «وَيَمنَعُونَ المَاعُونَ» (ماعون: ۷) نمی‌بینی به کسی خدمت نمی‌کند؟ عرب وقتی می‌بیند شتر سواری نمی‌دهد، می‌گوید: «مَنَعَ الماعون». «يَمنَعُونَ المَاعُونَ» آن آدم‌هایی هستند که حاضر نیستند خیرشان به کسی برسد، خیر ما به کسی نرسد، هر چه خیر است مال خودم است، «إِنَّ الإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا؛ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا؛ وَإِذَا مَسَّهُ الخَيرُ مَنُوعًا؛ إِلَّا المُصَلِّينَ» (معارج: ۱۹ تا ۲۲) نماز بنا بود او را تربیت کند، که حاضر باشد خیرش به بقیه برسد، این چه نمازی بود که او خواند و خیرش به کسی نرسید؟ این نمازش به کمرش بزند، «فَوَيلٌ لِلمُصَلِّينَ» وای بر این نمازگزار. حالا یک نفر بیاید بگوید قرآن خودش فرموده «فَوَيلٌ لِلمُصَلِّينَ» خُب قبل و بعد آن را نگاه کن، قرآن خودش فرموده، «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» خب قبل و بعد را نگاه کن، قرآن خودش فرموده، این چه نوع نگاه به قرآن است؟

۲. برخورد با افرادی که مانع ایمان دیگران هستند

همین قرآنی که اینجا فرمود «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» اصلاً بنده نمی‌خواهم بپذیرم، زور است؟ اسلام می‌گوید راه نجات انفاق است اما من نمی‌خواهم قبول کنم، اسلام می‌گوید اگر قبول نکنی می‌روی جهنم، می‌خواهم بروم جهنم، مگر زور است که به ما می‌گویند باید مسلمان باشید، همه را به‌زور می‌خواهید به بهشت ببرید؟ می‌گوییم نه، زور نیست، تو تا وقتی خودت کفر می‌ورزی اختیارش با خودت است، «إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا» (انسان: ۳) کفور بودی، کافر بودی، «إِنَّا أَعتَدنَا لِلكَافِرِينَ سَلَاسِلَ وَأَغلَالًا وَسَعِيرًا» (انسان: ۴) می‌روی به جهنم، اما یک چیزی هست، اگر تو در آن جاده پا گذاشتی دیگر در آنجا نمی‌توانی ادعا کنی که کسی با من کاری نداشته باشد، آن چیست؟ (من این پرده را اینجا رونمایی می‌کنم، این توضیح دارد، خلاصه‌اش را بیان می‌کنم، بعد دیگر شما صحبت بفرمایید، بنده به اندازه بضاعت و وقتی‌که هست در خدمت شما باشم.) می‌گوید: «آقا من نمی‌خواهم مؤمن باشم، می‌خواهم کافر باشم، البته یک مقدار هم می‌خواهم تلاش کنم بقیه هم مثل من کافر باشند». این دیگر با کفر فرق دارد، در قرآن کریم عنوان «کفر» با عنوان «صد عن سبیل اللّه» فرق دارد. کفر به خودت مربوط است؛ می‌خواهی کافر باشی، بروی جهنم، کافر باش، برو جهنم، اما اینکه می‌خواهی نگذاری بقیه مؤمن باشند و تا جایی که بتوانی با اسلام مبارزه کنی و جلوی نفوذ اسلام را بگیری، اینجا آمدی در میدان با خدا طرف شدی، آقا دعواست دیگر، در دعوا نقل‌ونبات خیر نمی‌کنند، می‌زنی، می‌خوری. جلوی نفوذ کلمه اسلام را در جهان می‌خواهی بگیری، اسلام جلوی خودت را در جهان می‌گیرد، می‌خواهی کافر باشی برو در خانه کافر باش، چه کسی با تو کار دارد؟ اما اینکه نگذاری بقیه مؤمن باشند، در اختیار تو نیست، همین قرآنی که «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» دارد، این را هم دارد: سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم، «الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعمَالَهُم» (محمد: ۱) کسانی که کفر ورزیدند و راه خدا را بستند، خدا اعمال آن‌ها را به بیراهه کشید، خدا نمی‌گذارد این‌ها به نتیجه برسند، «أَضَلَّ أَعمَالَهُم» خدا قسم خورده است که اجازه ندهد کفر در جهان مسلط مطلق شود، کفر جولان پیدا می‌کند، بالا و پایین می‌رود، اما در نهایت محکوم به نابودی است، فساد، کفر، تباهی محکوم به نابودی است، خدا در قرآن فرمود: آن‌قدر حق را بر سر باطل می‌کوبیم تا باطل را به‌کل از بین ببریم (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ (انبیاء علیهم‌السلام: ۱۸). «الَّذِينَ كَفَرُوا» آن‌هایی که کفر ورزیدند «وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ» ولی راه خدا را بستند. سبیل الله کجاست؟ آن راهی است که مردم بروند برسند به خدا، هر کس بخواهد این راه را ببندد و جلو رفتن مردم و رسیدن مردم به خدا را بگیرد، می‌شود «صَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ» هرکس بخواهد راه خدا را ببندد «أَضَلَّ أَعمَالَهُم» خدا اعمالشان را به بیراهه می‌کشاند.

نقطه مقابل، «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» آن‌هایی که ایمان آوردند و به برنامه‌های شایسته عمل کردند، هر ایمانی؟ به هر دینی؟ خیر، امروز که پیامبر آمده است، ایمان تبلور در یک مصداق دارد، «وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الحَقُّ مِن رَبِّهِم» آن‌هایی که ایمان آوردند به آنچه بر محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد که حق است از جانب پروردگارشان، آن‌ها چه؟ می‌فرماید این‌ها «كَفَّرَ عَنهُم سَيِّئَاتِهِم وَأَصلَحَ بَالَهُم» (محمد (ص): ۲) خدا گناهانشان را می‌پوشاند، امورشان را هم اصلاح می‌کند.

  • خدا با کافران چه می‌کند؟ «اَضَلَّ آعمالَهُم» اضلال اعمال؛
  • با مؤمنان چه می‌کند؟ «كَفَّرَ عَنهُم سَيِّئَاتِهِم وَأَصلَحَ بَالَهُم» گناهانشان را می‌پوشاند و امورشان را اصلاح می‌کند.

خدا پارتی‌بازی می‌کند؟ پارتی‌بازی نیست، «ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا البَاطِل» می‌گوید تقصیر خود کافران است، دنبال باطل می‌روند، ما چه‌کار کنیم؟ کسی دنبال باطل می‌رود، باطل یعنی پوچ، «وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الحَقَّ مِن رَبِّهِم» مؤمنان دنبال حق می‌روند، حق یعنی وجود دارد، باطل یعنی پوچ است، خب او دنبال پوچ رفته است، منِ خدا چه‌کار کنم؟ آخر تو دنبال باطل می‌روی، من چه‌کار کنم؟ می‌رفتی دنبال حق، «كَذَلِكَ يَضرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمثَالَهُم» (محمد (ص): ۳) خدا این‌گونه برای مردم مثل‌های آن‌ها را می‌زند، که بفهمند ماجرا چیست.

۳. نابودی کافران، وظیفۀ مؤمنان است

خُب این دو سنت را برای چه گفت؟ کفار این‌گونه، مؤمنان این‌گونه، خدایا چرا این حرف را زدی؟ می‌فرماید، آخر یک کاری با شما دارم مؤمنان، یک زحمتی برای شما دارم، آن زحمت چیست خدایا؟ «فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَربَ الرِّقَابِ» (محمد (ص): ۴) گردن‌های کافران را بزنید، سرهای آن‌ها را بیفکنید، سفت شد یک‌دفعه؟ اوضاع خوب بود! «الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعمَالَهُم» خب خدایا، خودت قرار بود یک کاری با کافران بکنی دیگر، مگر در طول تاریخ خدایا همیشه خودت خدمت کافران نرسیدی؟ قربان تو بروم، مگر در زمان حضرت نوح علیه‌السلام ۹۵۰ سال صبر کردی آخرش چه‌کار کردی؟ آسمان را گفتی ببارد، زمین را گفتی بجوشد، «فَالتَقَى المَاءُ عَلَى أَمرٍ قَد قُدِرَ» (قمر: ۱۲) آب آسمان و زمین به هم پیوست، سیلابی خروشان زمین را برداشت و همه کافران در آن سیلاب نابود شدند، غیرازاین است؟ قرآن فرموده، تورات گفته، انجیل گفته، غیرازاین است؟ همه کافران در آن سیلاب خروشان نابود شدند، خدایا قبلاً خودت این کارها را می‌کردی، حالا به ما می‌گویی؟ می‌فرماید بله درست است، الآن دوره، دوره قرآن است، دوره‌ای است که قرار است کافران به دست مؤمنان نابود بشوند. «فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَربَ الرِّقَابِ» (محمّد (ص): ۴)کافرانی که راه خدا را بستند، (چرا می‌گوییم راه خدا را بستند؟ به قرینه سیاق)، ببینید راه خدا را بسته است، آن کسی که راه خدا را بسته است بردارید.

از مهم‌ترین حقوق بشر در قرآن کریم حق برخورداری بشر از دین سالم توحیدی است

جالب است در دنیای امروز، دولت پلید استکباری آمریکا و دولت‌های پلید استکباری حامی آمریکا در اروپا و جاهای مختلف دنیا، به خودشان حق می‌دهند که بگویند آزادی ثبت ازدواج هم‌جنس با هم‌جنس از حقوق بشر است. اگر یک کشوری اجازه ازدواج هم‌جنس با هم‌جنس نمی‌دهد، این کشور دارد با حقوق بشر مخالفت می‌کند و ما اجازه نمی‌دهیم! قانون جهان این است که حقوق بشر محفوظ است. با پررویی تمام روی خوک را سفید کرده و می‌گوید یکی از حقوق بشر ازدواج هم‌جنس‌ها با هم است. دختر پنج‌شش‌ساله مسلمان را از پدر و مادر مسلمانش به دلیل اینکه شما حقوق را رعایت نمی‌کنید می‌گیرد، می‌دهد به دو تا هم‌جنس، به دو تا مرد که با هم ازدواج کردند. این دنیای حقوق بشر آن‌هاست و ما لکنت می‌گیریم که بگوییم که یکی از مهم‌ترین حقوق بشر در قرآن کریم حق برخورداری بشر از دین سالم توحیدی است. چگونه حق بشر برای استفاده از آب حق است، حق بشر برای نان حق است، حق بشر برای آزادی در حجاب حق است، حق بشر برای آزادی دین‌داری حق نیست؟! در عالم فضا ایجاد کنید که تدین هزینه داشته باشد! آن‌وقت که من و شما در خانه‌هایمان روزه‌هایمان را باز می‌کردیم پنجاه‌هزار مسلمان را در میانمار زنده‌زنده آتش زدند، کف خیابان چماق زدید و سوزاندید زنده‌زنده پنجاه‌هزار نفر را سوزاندید. ما در خانه‌هایمان زندگی می‌‌کردیم و شما در عراق هزاران نفر و صدها هزار نفر را بی‌گناه به خاک و خون کشیدید، آن دانشگاهی که شما تعطیلش کردید بچه‌های آن دانشگاه را دو هزار نفر روی کفی‌ها روی تریلی‌ها بردید دم دجله، یکی‌یکی‌شان را کُشتید. در مغز دانه‌دانه آن‌ها گلوله خالی کردید و به جرم مسلمانی در دجله انداختید، مسلمانی حق انسان‌هاست.

اگر به باطل میدان بدهی، به حق اجازۀ حیات نمی‌دهد

هرکسی بخواهد حق مسلمانی را از انسان‌ها سلب کند، خدا دستور می‌دهد: «فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَربَ الرِّقَابِ» با آن‌ها بجنگید و حذفشان کنید «حَتَّى إِذَا أَثخَنتُمُوهُم فَشُدُّوا الوَثَاق مَنًّا بَعدُ وَإِمَّا فِدَاءً» وقتی آن‌ها را به‌زانو درآوردید، دیگر مغلوب شدند، آن‌ها را به اسارت بگیرید یا بعداً منت می‌گذارید و آزاد می‌کنید یا تعویض و معاوضه با اسرای خودتان می‌کنید. «حَتَّى تَضَعَ الحَربُ أَوزَارَهَا» (محمّد (ص): ۴) تا وقتی‌که جنگ پایان یابد. جنگ چه زمانی پایان می‌یابد؟ جنگ زمانی پایان می‌یابد تا آن کافر دست از صد عن سبیل الله بردارد، مانع مسلمانی ما نباشد، می‌خواهی خودت کافر زندگی کنی خود دانی. کافر زندگی کن، امّا حقِّ سلب اجازه مسلمانی از ما نداری، شما دنبال آزادی بودید برای حجاب؟ چه شد محجبه‌ها را کشف حجاب کردید؟ اگر به باطل میدان بدهید اجازه حیات حق را نمی‌دهد، همه ما این را بدانیم. تو گفتی بگذار من راحت باشم، چطور شد شما که چندین سال است که در این کشور راحت هستید، چطور شد آمدید محجبه را وسط خیابان چادرش را کشیدی و مستأصل کردید. چرا متدین بی‌جرم و بی‌گناه، متدین مستضعف را داعش‌گونه کشتید، اگر شما ادعای آزادی‌تان می‌شود، این رفتارهای شما چیست؟ این رفتار‌های داعش‌صفتانه چیست؟ می‌گوید دم خروس را باور کنم یا قسم شما را؟ پیداست شما پشتتان به کجاها گرم است، کسانی که دستشان تا مرفق به خون مظلومان، مستضعفان و بی‌گناهان عالم آلوده است، پشت شما ایستاده‌اند و برای شما کف می‌زنند، که اگر مرزهای اقتدار معنوی ما یک گام به عقب بیاید مطمئن باشید، قدم بعدی آن‌ها این است که زن و بچه‌های ما بی‌ناموس و بی‌غیرت کنند. چرا به ما اجازۀ حق حیات دینی نمی‌خواهید بدهید.

«ذَلِكَ» حکم همین است که گفتم. خدایا خودت به خدمت آنان می‌رسیدی چرا ما را وسط انداختی؟ «وَلَو يَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنهُم» اگر می‌خواستم مثل همیشه تاریخ خودم کافران را نابود می‌کردم و از کافران انتقام می‌گرفتم. چرا خدا نمی‌خواهی؟«وَلَكِن لِيَبلُوَ بَعضَكُم بِبَعضٍ» می‌خواهم شماها را امتحان کنم. می‌خواهم ببینم شما برای ریشه‌کن کردن کفر و فساد در زمین دست من خدا حاضرید بشوید؟ حاضرید دست خدا بشوید تا هر کس مانع راه خداست را کنار بزنید. خدایا پروردگارا یک اشکال به شما بکنیم، بفرما، خدایا در این روش جدید مؤمن هم کشته می‌شود کافر هم کشته می‌شود، در روش‌های قبلی که اجرا می‌کردی -مثل طوفان نوح، طوفان قوم عاد و ثمود، آن صیحۀ و…- مؤمنان را این طرف می‌‌آوردی، کافران را نابود می‌کردی. در این روش جدید ما هم کشته می‌دهیم، می‌فرماید: باشد شما کشته می‌دهید، امّا کشته‌ی شما کجا و کشته‌های آن‌ها کجا! «وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ» آن‌ها که در راه خدا کشته می‌شوند با آن‌هایی که برای بستن راه خدا کشته می‌شوند با هم فرق می‌کند، «فَلَن يُضِلَّ أَعمَالَهُم» (محمّد(ص): ۴) خدا اعمال این‌ها را تباه نخواهد کرد. «سَيَهدِيهِم وَيُصلِحُ بَالَهُم» (محمّد(ص): ۵) خدا ایشان را هدایت خواهد کرد به مقصد خواهد رساند، امور آن‌ها را اصلاح خواهد کرد. «وَيُدخِلُهُمُ الجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُم» (محمّد(ص): ۶) خدا آن‌ها را داخل بهشت خواهد کرد همان بهشتی که برای ایشان تعریف کرده است. این یک نمونه از آیات قتال در قرآن کریم است.

اگر شما از «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» می‌خواهید ولنگاری و بی‌بندوباری و آزادی دادن به طغیان و کفر برای حذف اسلام را نتیجه بگیری، این‌ها را چه می‌خواهی جواب بدهی؟ این یک نمونه است، ده‌ها مورد آیات قتال در قرآن داریم. قرآن می‌فرماید: آن‌کس که در مقابل حق و عدالت بایستد و راه خدا را ببندد، هدایت کن نصیحت کن پذیرفت، پذیرفت؛ نپذیرفت، با او بجنگ. بنا باشد تا میدان بدهی به باطل، باطل تا تمام حق را تصاحب نکند و تا کل اسلام را به تباهی نکشاند، دست برنمی‌دارد، چه باطل داخلی و چه باطل خارجی. شما نگاه کنید در همین سال‌ها و دهه‌های بعد از انقلاب در مقابل بعضی از مفسدان و اختلاس‌گران کوتاهی شد، تسامح به خرج داده شد، محافظه‌کاری شد؛ به جایی رسید که مدعی شدند، احساس می‌کنند که صاحبان انقلاب هستند. اگر در مقابلِ باطل بخواهی کوتاه بیایی باطل در مقابل شما کوتاه نخواهد آمد، چه داخلی چه خارجی.

جمع‌بندی قسمت اول

«لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» یعنی دین تنها راه سعادت انفاق فی سبیل اللّه است، اجبار هم نیست نخواستی بپذیری مطمئن باش فردای قیامت بیع و خلّة و شفاعت به داد تو نخواهد رسید.

«یک آیه» عهده‌دار حل همۀ شبهه‌ها و سؤال‌ها نیست. شما با «یک کتاب» روبرو هستید. آن کسی که می‌گوید من قیامت را قبول ندارم، سوره قیامت، سوره حاقّه، سوره… ده تا سوره برایتان هست.

بخش دوم: ما در آموزش قرآن کوتاهی نابخشودنی کرده‌ایم

شما معلّم هستید بنده این مطلبی که می‌گویم خدمت وزیر محترم آموزش‌وپرورش هم گفته‌ام؛ در هر جلسه‌ای که دستم رسیده گفتم؛ در بیست سالی که خدا توفیق داده خدمت به تدبر و قرآن کردیم این را بدانید، ما در آموزش قرآن به جوانانمان، نوجوانانمان، بچه‌هایمان کوتاهی نابخشودنی کردیم. بعد از انقلاب اسلامی توقع می‌رفت قرآن کتاب اول مدارس ما باشد؛ نه ساده‌ترین و کم‌اهمیت‌ترین و بی‌روح‌ترین و بی‌معناترین کتاب مدرسه‌ها! ما قرآن را آن‌طور که بود به دانش‌آموزمان یاد ندادیم، دوازده سال دانش‌آموز در مدرسه‌ها است توقع می‌رفت در این چهل سال (توقع من از شما نیست، توقع همه‌مان از همه‌مان است)، توقع می‌رفت در این چهل سال برنامه‌ای می‌ریختیم، دوازده سال زمان کمی نیست، اگر کسی بیاید دانش‌آموزی را در یک دوره دویست و چهل‌ساعته در دوازده سال دویست و چهل ساعت مفید، هیچ‌چیزی نیست یک دوره آموزشی اگر برای دانش‌آموزانمان می‌گذاشتیم، معلممان واجد مهارت فهم قرآن می‌بود، می‌توانست به دانش‌آموزمان منتقل کند، کتاب‌های ما اگر گویا بود، آن‌وقت خروجی آموزش‌وپرورش ما بعد از دوازده سال -ببخشید این حرف را می‌زنم- بی‌سواد قرآنی نبود، دانش‌آموز ما بعد از دوازده سال نمی‌داند قرآن چه می‌گوید. دو تا سوره از قرآن بلد نیست، خیال می‌کنیم فقط روخوانی و معنی کلمات، قرآن کتاب است باید درس داده شود! خیلی ببخشید از محضر شما عزیزانم که شما فاضل و عالم هستید، نه معلم بلد است نه دانش‌آموز. بعد توقع داریم انقلاب عظیم اسلامی روی گرده ملتی باشد که قرآن بلد نیست، قرآن کتاب انقلاب است.

فطرت تمام انسان‌ها یکسان است

می‌گویند: «دهه هشتادی‌ها، دهه نودی‌ها، نمی‌دانید چه هستند! با همه فرق دارند»!!! خدا فرمود: «وَ اَقِم وَجهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً» رو به‌سوی دین حنیف و بی‌انحراف کن، دین حنیف چیست؟ «حَنِیفاً فِطرَت الله التی فَطَرَ النّاس عَلیهَا» دین حنیف همان فطرت انسانی ماست «لا تَبدِیل لِخَلق الله». اشتباه نکنید. دهه هشتادی‌ها و نودی‌ها با انسان‌های طول تاریخ فرق نمی‌کنند؛ فطرت انسان‌ها از آدم تا خاتم یکی است، دین اگر درست عرضه شود، انسان باوجدان و باانصاف می‌پذیرد.

همین بچه‌های به‌ظاهر شوخ‌وشنگ و شیطان دهه هشتادی و نودی، اگر دین همان‌گونه‌ای که هست به آن‌ها گفته شود و عمل شود، او خواهد پذیرفت. او می‌گوید: «شما به نام دین چهل سال بر من حکومت کردی خروجی‌اش را برای من بیان کن». اگر شما در عمل به دین کوتاهی کردی زبانت لکنت می‌گیرد، او قرآن را آتش می‌زند؛ ولی نمی‌داند مشکل، قرآن نیست، او با مسجد می‌جنگد؛ اما نمی‌داند مشکل مسجد نیست، مشکل مسلمانی ماست، مشکل کوتاه آمدن ما از بعضی از آرمان‌های قرآن است.

تصمیم قاطع بگیریم که قدمی برای قرآن برداریم

من همین‌جا می‌گویم اگر من اینجا بیایم غر بزنم، شما هم غر بزنید با هم بیرون برویم هیچ‌چیزی درست نمی‌شود، هرکسی در هرجایی که ایستاده، در هرجایی که نشسته تصمیم قاطع بگیریم برای قرآن قدم برداریم و بدانید قدم اول خودمان هستیم. منِ معلم چقدر قرآن بلدم؟ چند تا سوره؟ صد و چهارده سوره در قرآن داریم من چند تا را اسم می‌برم در ذهنت مرور کن، ببین چند تا از آن را بلد هستی؟ سوره مبارکه بقره، آل‌عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال، یوسف، یونس، شعرا، قصص، نمل، حدید، مجادله، حشر، ممتحنه… رموزشان را بلدیم؟ یک کتاب به‌عنوان کتاب مسلمانی داریم، این کتاب روی طاقچه‌هایمان خاک می‌خورد. بعد چگونه می‌شود بار امانت یک انقلاب را که خون صدها هزار شهید پایش رفته، بدون علم به این کتاب برداریم؟ انقلاب اسلام را با کتاب، با علم به کتاب می‌شود بلند کرد.

ما روش برخورد با قرآن را بلد نیستیم

می‌گوید: «آقا ما تابه‌حال هر چه کتاب قرآن خواندیم دیدیم و شنیدیم احساس می‌کنیم قرآن با ما حرف نمی‌زند». مشکل قرآن نیست مشکل این است که ما روش برخورد با قرآن را بلد نیستیم. آقا بنده هیچ ادعایی ندارم نمی‌گویم در کشور هیچ‌کس کار نکرده، خیلی‌ها کارهای زیادی انجام دادند، کارهای باارزشی انجام دادند، ما هم یکی از خدمتگزاران کوچک قرآن یک گوشه‌ای بودیم، سعی کردیم قرآن را منظم بفهمیم، سعی کردیم منظم بفهمانیم، جامع‌نگری داشته باشیم، از قرآن درس زندگی استخراج شود، منطق فکری بیرون بیاید، گرایش قلبی را درست کند، منش رفتاری ما را بسازد.

اگر سراغ قرآن بیاییم مطمئن باشیم قرآن معجزه‌ای است که سحر ساحران و مکر مکاران و دسیسه‌های دشمنان را بر آب خواهد کرد، مطمئن باشید. همین جوان‌های هشتادی و نودی ما با عشق به اسلام گرایش نشان می‌دهند و پای اسلام می‌ایستند، آقا آمدیم و نشد. «وَ مَا عَلَیکَ اِلَّا البَلاغ» شما راه قرآن را برو؛ اگر نشد، مسئولیتی متوجه تو نیست. اما اگر ما راه قرآن را نرویم مسئول هستیم.

پاسخ به چند اشکال

۱. نمی‌توانیم بپذیریم که تخلف از انفاق، برابر با کفر باشد

– مخاطب: بنده نمی‌توانم هضم کنم که یکی از دستورات قرآن مانند انفاق تخلف از آن مساوی کفر باشد. و چون نمی‌توانم این را هضم کنم، پس هم چنان تلقی من این است که کلمه دین در «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» اشاره به بحثی که شما گفتید یعنی انفاق و اینکه انفاق یعنی تنها راه نجات است ندارد و بلکه دین به مجموعه اعتقادات و احکام دینی مربوط می‌شود.

پاسخ:

مبدأ کسب معارف قرآن، قرآن است؛ نه ذهنیت فرد

اولاً مبدأ مسیر کسب معارف، قرآن است، مبدأ آن ذهنیت نیست. اگر بنا باشد که بنده بگویم که ذهنیت من این است که «انفاق آن‌قدر مهم نیست که اگر نپذیریم کافر می‌شویم، و چون من چنین ذهنیتی دارم، سیاق را در این سوره ندیده می‌گیرم و از «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» یک برداشت دیگر می‌کنم». این همان نقطه خطرناک تحمیل رأی خود بر قرآن است. آیا قرار است رأی من معیار باشد و قرآن با رأی من توضیح داده شود یا بناست قرآن دیدگاه من را عوض کند؟ در روش برخورد با قرآن کریم بنا نیست ذهنیت من تعیین‌کننده باشد، بناست قرآن ذهنیت من را عوض کند، نه اینکه ذهنیت من نتیجه‌گیری از قرآن را عوض کند، این یک نکته اول.

انفاق، روح دین و وجه تمایز اصلی جامعه‌ی اسلامی با هر جامعه‌ی دیگری است

ثانیاً، در کل قرآن کریم -نه‌فقط در اینجا- انفاق مساوی ایمان شمرده شده است. سوره حدید آیه ۷ تا ۱۵ را برای همین گفتم، سوره حاقه را برای همین خواندم، سوره ماعون را برای همین خواندم. سوره ماعون می‌گوید: طرف دارد نماز می‌خواند اما به دلیل اینکه یتیم را می‌راند، به دلیل اینکه به مسکین بی‌توجهی می‌کند، وای بر این نمازگزار، نماز به کمرش بزند، سوره حاقه به شما می‌گوید اگر ایشان به مسکین توجه نکرده به جهنم بینداز و ببندش، سوره لیل می‌گوید، سوره فجر می‌گوید، سوره معارج می‌گوید… . انفاق یک دستور عادی در دین نیست، انفاق روح دین است. روح دین چیست؟ تو گفتی من الله را قبول دارم، خدا در قرآن سوره مبارکه آل‌عمران سؤال می‌کند می‌گوید: الله را بیشتر قبول داری یا دنیا را؟ سورۀ عنکبوت می‌گوید: آیا مردم گمان کردند که همین‌قدر که بگویند که ما ایمان به خدا آوردیم کار تمام می‌شود؟ «اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکُوا اَن یَقُولوا آمَنَّا وَ هُم لایَفتَنُون» مردم خیال کردند همین‌که بگویند ایمان آوردیم کار تمام است؟ وقتی گفتید ایمان آوردیم، سؤال بعدی این است، تو می‌گویی خدا را قبول دارید؟ بله. خدا را بیشتر قبول دارید یا دنیا را؟

  • اگر گفتید «دنیا را»، می‌گوید: دروغ گفتید که خدا را قبول دارید؛
  • اگر گفتید «خدا را»، می‌گوید در راه خدا انفاق کن.

انفاق در سوره مبارکه حدید با کل دین‌داری برابر شد. انفاق چیزی است که ممیز اصلی جامعه‌ی اسلامی و دین‌دار از هر جامعه‌ی دیگری است اگر روزی گفتند در جامعه‌ی مسلمین فقیر پیدا نمی‌شود، اگر روزی گفتند در جامعه‌ی مسلمین یتیم، بی‌کس، بیمار بی‌درمان‌ پیدا نمی‌شود، مسلمین به هم رحم می‌کنند، اختلاف طبقاتی مهار شده، استثمار نمی‌شود؛ این جامعه‌ی اسلامی است.

انفاق شاخه‌های متعددی دارد، طرف می‌گوید من کارخانه دارم، آقا درآمدم‌ زیاد است، به خودم مربوط است، من در یک روز دارم میلیاردی کسب می‌کنم اما به کارگرم چقدر می‌دهم؟ ۳ میلیون تومان، ماهی ۶ میلیون تومان که اجاره‌ی خانه‌ خود را نیز نمی‌تواند با آن بدهد! این استثمار است، خلاف فرهنگ انفاق است. استثمار، استعمار، بی‌عدالتی، اختلاف طبقاتی، دست به اموال مردم بردن، بی‌توجهی به ضعف جامعه کردن، این‌ها اصل دین است، یک جزء دین نیست، بله خمس جزء دین است، زکات جزء دین است، به همسایه کمک کردن جزء دین است اما اصل انفاق روح دین است، این چیزی نیست که بنده از یک سوره بگویم نتیجه ۲۰ سال مطالعه در قرآن آدرس‌هایی که دادم، حاقة، ماعون‌، معارج، فجر، حدید و همین سوره و سوره‌ی بقره و بسیاری از سوره‌های دیگر قرآن، اگر از من سؤال کنند روح ایمان در عمل چیست؟ می‌گویم انفاق است.

۲. برای پاسخ به شبهات «لا اکراه فی الدین» پاسخ دیگری می‌دهند.

– مخاطب: جواب رایجی وجود دارد که به شبهه مربوط به «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» داده می‌شود و آن اینکه «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» می‌خواهد بگوید که اگر نمی‌خواهی مسلمان بشوی، اختیار با خودت است؛ اما اگر مسلمان شدی، دیگر با احکام دین باید عمل کنید. از اسلام هم بخواهید خارج شوید، یقه‌تان را می‌گیریم و پدرتان‌ را درمی‌آوریم.

پاسخ: این حرف -فارغ از اینکه حرف درست یا غلطی‌ است- هیچ ربطی به عبارت «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» ندارد. بنده از اول جلسه تا اینجا دارم تلاش می‌کنم که بگویم «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» را نباید جدا از سیاق و بافتش ببینید، «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» نه ربطی به اصل دین و اینکه می‌خواهم دین را بپذیرم یا نمی‌خواهم بپذیرم، دارد؛ نه ربطی به قبول یا قبول نکردن احکام دین دارد برای مسلمان‌ها؛بلکه «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» می‌گوید که یک دینی در قرآن تعریف شده -اصلاً سوره‌ یس را هم بروید نگاه کنید- این دین دارد یک حرفی می‌زند و در دنیای ما دخالت می‌کند.

تمام مخالفت‌ها با اسلام به دلیل دخالت اسلام در دنیای ما است

تمام دعوایی که با اسلام وجود دارد سر این است که اسلام در دنیای ما دخالت می‌کند، اگر اسلام در دنیای ما دخالت نمی‌کرد مخالفتی با آن نداشتیم. طرف می‌بینید که به هر دینی می‌خواهد هست، آقا مسیحی هستی، یهودی هستی، دین برای خودت و مسجدت‌ است، برای ارتباط با خدا است و کاری با ارتباط شما با بنده‌های خدا ندارد؛ نمی‌گوید باید دست در جیب کنید، نمی‌گوید نباید استثمار نکنید، نمی‌گوید نباید بی‌عدالتی نکنید، نمی‌گوید، نمی‌گوید، نمی‌گوید….

تمام دعوای «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» سر این است می‌خواهد بگوید دین اتفاقاً در دنیا دخالت می‌کند و آن شاه‌کلید دخالت دین در دنیای شما، کلیدواژه‌اش انفاق است، اگر کسی انفاق را نپذیرد، در حقیقت دین را نپذیرفته است، حالا شما نمی‌خواهید بپذیرید انفاق رو به‌عنوان شاه‌راه نجات؟ «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» می‌روید جهنم، «قد تبين الرشد من الغي» رشد و غی از هم جدا شده است. اگر مسئله آیه‌ی «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» است آیه‌ی «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» به این موضوع مربوط می‌شود.

اگر من معلم بخواهم به دانش‌آموز جواب دهم خب آن جواب‌های تکراری وجود دارد در همه‌جا باید به دانش‌آموزم‌ این مطلب را بگویم، بگویم عزیز من، دانش‌آموز محترم دعوای اسلام با ضد اسلام‌ها سر این است اسلام دخالت کرده در دنیای ما و آن‌ها نمی‌خواهند این دخالت را بپذیرند. آن‌ها می‌گویند: «اجازه دهید ما اربابان دنیا باشیم، اجازه بدهید ثروت و قدرت عالم در دست ما باشد، عدالت یعنی چه؟! انفاق یعنی چه؟! فقیر و مسکین و یتیم و گرفتار یعنی چه؟! انسان‌ها طبقه‌بندی دارند؛ ما سرمایه‌داران و خدایان عالم هستیم بقیه نوکرهای ما هستند». از اول پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم که دین را آورد دعوای مشرکان با پیامبر سر همین بود که: «تو چطور می‌آیی و می‌گویی این برده با منی که صاحب او هستم یکی هستیم؟! تو چطور می‌آیی در دنیای ما دخالت می‌کنی؟ چطور می‌آیی می‌گویی باید اگر شما خوردی و سیری، همسایه‌ات هم باید سیر باشد، به تو چه مربوط است؟ به تو چه مربوطه من کارخانه دارم و اموالم‌ این‌قدر است و می‌خواهی از من زکات‌ بگیری؟!» تمام دعوا سر دخالت دین در دنیا است و این آیه می‌خواهد بگوید، یک دین یک راه نجات است آن هم بیشتر نیست، آن هم پذیرش شاه‌کلید انفاق است هر کس هم این شاه‌کلید را نپذیرد به هیچ‌چیزی دل خوش نکند نه به بَیع نه به خُلَّة نه به شَفَاعَة.

۳. در آیه از لفظ «دین» استفاده شده است.

بنده همان حرف را دارم می‌زنم اما وقتی‌که این آیه دارد دین اجباری را نفی می‌کند یعنی چه؟ تمام سؤال این بوده است، سؤال از من آیه‌ی در مورد ترجمه‌ی «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» بوده؟ «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» یعنی «اجباری در دین نیست». بنده از اول آمدم که بگویم، اکراه‌ یعنی این، دین یعنی این، سیاقش‌ این است. می‌خواهم بگویم «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» یعنی اینکه ببین یک راه نجات وجود دارد انفاق فی سبیل الله، دین این است. اگر شما این را می‌پذیرید از خیرش بهره می‌برید اگر نمی‌پذیرید می‌روید جهنم. اختیار داری دیگر، اجبار نیست آقا جامعه نمی‌خواهد بپذیرد که اسلام در دنیای ما دخالت بکند، جامعه نمی‌خواهد بپذیرد که اسلام در جیب ما دست بکند. خب اگر نپذیرد، ضررش را هم می‌بیند. آیه سیاق دارد. من و شما اینجا نشستیم که رویکردی جدید در فهم قرآن را، یعنی نگاه جامع را -که علامه طباطبایی هم اتفاقاً در همین نگاه صحبت می‌‌کند- درک بکنیم. آیه می‌فرماید «أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقنَاكُم مِن قَبلِ أَن يَأتِيَ يَومٌ لَا بَيعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ» (بقره: ۲۵۴) در آیه‌ی بعد چه می‌فرماید؟ «مَن ذَا الَّذِي يَشفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذنِهِ» (بقره : ۲۵۵) می‌گوید آقا شفاعت نیست، چه کسی می‌خواهد شفاعت کند؟ وقتی گفت نیست، می‌گوید «لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ» آقا راه نجات یک چیز است می‌خواهی بپذیر نمی‌خواهی نپذیر. «دین اجباری نیست» یعنی همین؛ یعنی اگر نخواستی بپذیری دخالت اسلام را در دنیا، خودت ضررش را می‌بینی.

نمی‌توان در تعلیم و تربیت جامعه، از قرآن صرف‌نظر کرد

جلساتی نذیر اینکه بین امثال ما برگزار می‌شود، فرصت آسیب‌شناسی است، ما یک بار می‌خواهیم بنشینیم مزایای انقلاب را همیشه در همه‌ی سخنرانی‌ها به مزایای انقلاب به فرصت‌های انقلاب به زحمت‌های چهل‌ساله اشاره شده، امروز جامعه‌ی ما درگیر یک بحران نسلی شده است، اگر نخواهیم این بحران را جدی بگیریم دیر یا زود همه‌ی ما پشیمان خواهیم شد. این بحران نسلی حاکی از این است که ما نتوانستیم یک عقبه را به نسل جدید منتقل کنیم. آن فرهنگی که از درون شهید بلند شده و هنوز هم وجود دارد، باید فراگیرتر از این بشود. کتاب آن فرهنگ، قرآن است.

ما ادعا نمی‌کنیم که اگر قرآن درس دادیم، در جامعه همه‌ی مشکلات حل می‌شود اما ادعا می‌کنیم که نمی‌توان از قرآن در تعلیم و تربیت جامعه صرف‌نظر کرد. ما در این ۴۰ سال بعد از انقلاب یک تحول چشمگیر در آموزش قرآن به نسل جوانمان نداشتیم بنده با علم و تخصص این حرف را می‌زنم، اگر شما هم می‌گویید بوده، قابل‌بررسی است. بنده می‌گویم آنچه امروز در مدرسه‌های ما اتفاق می‌افتد دین را نتوانسته در جان و در فکر جوان و نوجوان ما بنشاند.

در اقتصاد هم به قرآن عمل نکرده‌ایم

بگذریم از اینکه اگر بخواهد سؤال شود با همه‌ی زحمت‌های در این ۴۰ سال کشیده شده و واقعاً باید قدر همه‌ی آن‌ها را دانست، آیا اقتصادی که در جامعه پیاده شد که اصلاً حرف اول قرآن بعد از توحید، اقتصاد و دخالت در مسائل مالی است. مال در جامعه باید درست توزیع‌ شود، لذا فرمود: «الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُم فِي الأَرضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ» (حج : ۴۱) دومینش‌ زکات است. خود حضرت آقا فرمودند ما درباره‌ی زکات جدا دچار غفلت شده‌ایم و کوتاهی کرده‌ایم (منبع)، ۴۰ سال از انقلاب گذشته هنوز زکات در جامعه ما تعریف ندارد، هنوز زکات در جامعه ما اخذ نمی‌شود، هنوز سرمایه‌دار می‌تواند بیاید‌ هزاران دستگاه مسکن مهری را بخرد، هزاران دستگاه! یک نفر ۱۲۰۰ دستگاه مسکن مهری، که برای مستضعف ساخته شده، با استفاده از بی‌پولی مستضعف از او بخرد و بعد بشود مالک، خان منطقه، در تمام خیابان‌های همین پردیسان که بغل گوشمان است، بیشتر از سوپرمارکتی، بنگاهی است. در هر بنگاهی بیشتر از تعداد فروشنده‌هایی که در سوپرمارکتی هستند ملاک است که فقط امثال من و شما بریم فیش بفروشیم، برویم مسکن مهر بفروشیم که آخر ببینی، در حاشیه قم، در حومه‌ترین جای قم که قرار بود مستضعف‌ها حاکم بشوند مجتمع مسکونی نصف واحدهایش خالی است‌. آن‌وقت برای اجاره کردن یک واحد در آنجا، تمام حقوق معلمی‌ات را بدهی کافی نیست. خب این‌ها مشکلاتی است، این مشکلات به‌خاطر کم‌توجهی ما به اصول اقتصادی قرآن است. من حوزه، من کسی را متهم نمی‌کنم، من طلبه، من آخوند، من حوزه، من معلم قرآن و دستگاه حاکمیت هم در جای خودش، عدالت اقتصادی که همان عرض کردم شاه‌کلید آن انفاق است تنها راه نجات یک جامعه است. دین منهای عدالت اقتصادی، دین نیست که کسی با آن مشکل داشته باشد. شاهد عرض بنده آیه ۲۱۳ سوره بقره است، اصلاً خدا می‌گوید من انبیاء را فرستادم که اختلاف طبقاتی را برطرف کنند. فلسفه وجودی انبیاء برطرف کردن اختلاف طبقاتی است، اگر بنا باشد انبیاء بیایند اختلاف طبقاتی هم بماند آن‌وقت که نمی‌شود. برای همین همیشه سرمایه‌دارانی که نمی‌خواستند که نظام اقتصادی اسلام را که نظامی عادلانه است (و البته نه کارگری، نه سوسیالیستی)، سرمایه‌دارانی که نخواستند نظام عادلانه اسلام را در اقتصاد بپذیرند، همواره با اسلام مبارزه کردند. شما الآن نگاه کنید همین شلوغی‌های کف خیابان، بروید عقبه‌اش را نگاه کنید. می‌بینید می‌رسید به نظام سرمایه‌داری، کسانی بذر این فتنه‌ها را کاشتند که این کشور را به سمت سرمایه‌داری و لیبرال، اقتصاد لیبرال کشیدند. امروز در همان تهران آن مال‌های عریض و طویلی که ساخته شده از صد تا دبی دبی‌تر است، آنجا قرار نیست با حجاب راه بروم با حقوق ۶ یا ۷ میلیون تومانی، آنجا جای راه رفتن دختران بی‌حجابی است که پدرانشان تا خرخره خورده‌اند. که آروغشان، نشخوارشان به اندازه اداره چند تا خانواده از آن پول می‌ریزد بیرون، که سگشان را با پول دو برابر مصرف زندگی خانواده یک مسلمان اداره می‌کنند، آن‌ها باید در آن مال‌ها قدم بزنند و خرید کنند. جامعه دارد به نفع سرمایه‌داری تغییر شکل می‌دهد.

ما امیدواری داریم اما امید ما به قرآن است. امید ما به ولایت است، مکتب قرآن و ولایت نجات ماست. اگر شهدا رفتند و شهید شدند؛ ولو اینکه بعضی‌هایشان قرآن نخواندند معنی‌اش این نیست که شهادت بدون قرآن میسر است. آن‌ها نان قرآن خواندن آبا و اجدادشان را خوردند، البته قرآن خواندن کافی است؟ خیر. قرآن، عمل، ابتنای بر قرآن، اقتدای به ولی امر، این راه نجات است. این عرض بنده نیست، شما نگاه کنید حضرت موسی (علیه‌السلام) قوم بنی‌اسرائیل را از دریا عبور داد، به‌محض عبور از دریا تا اینجا خبری از کتاب آسمانی نبود، می‌خواستند شروع کنند به بنای تمدن الهی چه کرد؟ گفت بمانید من می‌روم کتاب بیاورم، موسی رفت به کوه طور کتاب بیاورد. در فاصله تأخیر موسی در کوه طور سامری به میدان آمد، سامری «فَقَبَضتُ قَبضَةً مِن أَثَرِ الرَّسُولِ» (طه: ۹۶) از کلمات موسی (علیه‌السلام) سوءاستفاده کرد، از روایات موسی (علیه‌السلام) سوءاستفاده کرد، از خاطره گاو دوره یوسف (علیه‌السلام) (که یوسف با آن خواب فرعون که خواب گاو بود، مصر را از قحطی نجات داده بود‌) سوءاستفاده کرد، آن گاو را نماد رفاه و آسایش کرد، سامری آمد با ساختن گاو طلایی و دمیدن در آن گاو طلایی مردم را عاکف خدایی کرد که نمادش گاو باشد؛ یعنی ثروت، سامری گفت رفاه به جای عدالت.

ضمانت حفظ انقلاب اسلامی عدالت است

امروز بعد از ۴۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی گزارش مسئولان ما قرار نیست فقط حاکی از پیشرفت‌های ما باشد. قرار نیست مسئول ما بیاید و بنشینید فقط این مطلب را به ما بگوید که بله ما در هوا و فضا رشد کردیم، بله کردیم. در مسائل موشکی رشد کردیم، بله در پزشکی رشد کردیم بله در نانو رشد کردیم بله همه درست، همه این‌ها را ما ممنون شماییم، این‌ها رفاه ماست، این‌ها پیشرفت ماست، اما به ما بگویید در عدالت به کجا رسیدیم؟ اختلاف طبقاتی را چقدر حل کردیم؟ هرقدر در حل اختلاف طبقاتی توفیق داشتیم بدانید همان می‌شود ضمانت اجرایی و حفظ انقلاب ما و هرقدر در عدالت اقتصادی و در حل اختلاف طبقاتی ناکام بمانیم، بدانید هرروز مجبوریم به نفع جریان سرمایه‌دار یک قدم برویم به عقب.

در عفاف و ازدواج به قرآن عمل نکردیم

امروز من به شما عرض می‌کنم. بنده در تهران رفت‌وآمد دارم هر هفته، امروز در محله‌های مستضعف‌نشین تهران خانم‌ها سرلخت رفت‌وآمد می‌کنند، همان جوان بسیجی، همین شمای طلبه دیگر نخواهی توانست به آن‌ها حرفی بزنی، دیگر نمی‌توانی، علت اینکه نمی‌توانی چیست؟ علت این است باید یک چیزهایی امروز به جوان ما تحویل داده می‌شد، سن ازدواج ۳۰ ساله قابل‌قبول نیست، سن ازدواج ۳۵ و ۴۰ قابل‌قبول نیست، جوان ۱۵ سالش بوده، ۹ سالش بوده، بالغ شده، تا چند سال قرار است عفاف‌پلو بخورد؟! شما نتوانستید ازدواج را آسان کنید. باید جواب بدهید باید حل کنید. ازدواج در ۳۵ سالگی معلوم است فساد در آن جامعه به بار می‌آید، معلوم است که جوان آن جامعه را دیگر نمی‌شود جمع کرد. شما امروز برای اینکه پاسخگوی این نسل باشید از تمام مواضع عقب می‌روید، خیلی قبل‌تر از این‌ها داد زدند آقا اینستاگرام را فیلتر کن، چرا نکردی؟ واتساپ را فیلتر کن چرا نکردی؟ همین الآن هم جرئت نمی‌کنی که بگویی من فیلترش را برنمی‌دارم، می‌گویی برمی‌دارم، چون ناچاری در دنیایی که دارند بر ما تحمیل می‌کند، چه کسانی؟ نظام سرمایه‌سالار آمریکا به کمک ایادی سرمایه‌خور داخلی‌اش، مافیای ثروت و قدرت داخلی، که در طول این سال‌ها خوردند و خوابیدند و جا خوش کردند خیلی‌هایشان، به کمک این‌ها دارند ما را مجبور به عقب‌نشینی از مواضع دین و انقلابمان می‌کنند و این را بدانید حجاب اجباری خوراک امروز ما بود، ۵ سال دیگر و ۵ سال بعد و ۵ سال بعد، دانه‌دانه احکام دین را باید واگذار کنیم و برویم عقب. خود حضرت آقا فرمودند در یک جلسه‌ای خطاب به اصحاب رسانه گفتند بنده به اصحاب رسانه می‌گویم: می‌ترسم از آن روزی که یک عمامه به سری هم بر این مملکت حاکم باشد ولی از اسلام به‌جز اسمش نمانده باشد.

جهاد تبیین این است که بگوییم ما کجا اشتباه کردیم، کجا خلأ داریم، کتاب را آموزش ندادیم‌، عدالت را اجرا نکردیم، خودبه‌خود مجبوریم از وادی عفت عقب‌نشینی کنیم‌، من اگر فرصت داشتم -که ندارم- یک گزارش کوتاه از سوره نور به شما می‌دادم که شما بگویید آیا ما عمل کردیم. امروز مسئله جامعه ما عفت است، من از شما سؤال می‌کنم، خدا در قرآن کریم برای عفت هیچ تزی، هیچ روشی، هیچ پیشنهادی ندارد؟ دارد، کجاست؟ سوره نور، خدا در سوره نور ۵ گام برای عفت عمومی پیشنهاد می‌دهد؛ با ترتیب می‌گوید اگر جامعه عفت می‌خواهد:

  1. اجرای حدود، در اجرای حدود اگر رأفت به خرج دادید، کوتاهی کردید و تقصیر آن با خودتان است (حدود در جامعه شما امروز اجرا می‌شود؟ چند نفر جوان در جامعه ما دیدند که مرد و زن زناکار شلاق می‌خورند‌؟ چند نفر دیدند؟)
  2. مبارزه با باندهای فساد و فحشا. (امروز در همین قم بنده شناخت دارم اگر شما هم بیایید به شما نشان می‌دهم جوانی را برای شما می‌آورم که از جنس من و شما نباشد؛ ولی با من دوست است‌. می‌آورم او را می‌گویم زنگ بزن برایت مشروب بیاورند، ۱۰ دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد! زنگ بزن برایت مواد بیاورند… اگر در جامعه اسلامی دسترسی به مواد مخدر، مشروبات الکلی مثل آب خوردن شد، در آن جامعه می‌خواهی بگویی خانم حجابت را درست کن، مفهوم این «خانم حجابت را درست کن» از بین می‌رود).
  3. بسیج ثروتمندان برای ازدواج، سومین گام سوره نور برای حل معضل بی‌عفتی، بسیج ثروتمندان جامعه برای ازدواج جوان‌هاست. (امروز برای ازدواج طرف فکر نانش را نمی‌تواند بکند، می‌گوید آقا بی‌خیال ازدواج.)
  4. تعریف حریم خصوصی و پاسداری از حریم خصوصی.
  5. تعریف شبکه ارشاد، ارشاد عمومی جوان‌ها و نوجوان‌ها و مرد و زن به ریاست و رهبری و فرماندهی مستقیم ولی امر.

این ۵ قدم را قرآن می‌فرماید «امر جامع». می‌گوید اگر بناست در جامعه‌ات عفت را درست کنی، عفت صرفاً با گشت ارشاد درست نمی‌شود‌. عفت با ۵ کار درست می‌شود و پنجمی آن گشت ارشاد است. آن‌هم با تعریفی متفاوت، چهارتا کار دیگر را اگر انجام ندادی، این فایده نمی‌کند، این امر جامع است و همه باید در میدان باشند.

برای سلامتی خودتان و همه بزرگواران صلوات ختم بفرمایید.

دسته‌بندی: ‌
اخبار برگزیدهپاسخ به شبهاتپرونده حجاب و عفافسخنرانی‌ها
برچسب: ‌ اجبار در دین، ‌اکراه در دین، ‌تدبر در قرآن کریم، ‌سوره بقره، ‌سوره حاقه، ‌سوره حدید، ‌سوره قمر، ‌سوره ماعون، ‌سوره محمد (ص)، ‌سوره نور، ‌لا اکراه فی الدین، ‌همایش
ارسال برای دیگران
نظرات

۱۳ دیدگاه. جدید

  • سلام
    معلم بازنشسته هستم كل فرمايشات اقاي سخنران را شنيدم اين فرمايشات همان محور حركت معلمان دوران انقلاب بود اما شايد بدون اين نوع تدريس
    يعني معلمين درفضاي ايماني ايثارگراني بودن كه با وضع مالي متوسط هم انفاق ميكردن هم جهاد ،هم درس ميدادن هم تسليم عقايد بودن، و…. ولي بمرور اين ويژگيها كم رنگ شد اميد كه دوباره روح تعبد وايثار به كالبد جامعه خصوصا معلمين عزيز برگرده درود بر معلم شهيد بيطرفان، شهيد مصطفي عسكري، شهيد حاج غلامرضا حاج علي عسكري مربي پرورشي، شهيد پاروبخش مربي پرورشي، شهيد بهبود، شهيدرستمي، شهيد امجدي ،وهمه ي شهداي اموزش وپرورش همونايي كه عكسشون در ورودي اداره هامون نصب شده بياييد مثل اونا شهيد زندگي كنيم تا به شهادت برسيم انشاءالله، خوشحال ميشم دوباره اون فضا رو حس كنم وببويم

    پاسخ
  • سیما جدیدی
    ۱۴ آذر ۱۴۰۱ ۲۱:۴۱

    با سلام واقعا تدبر درکلام وصحبت خدا با بندگانش وچقدر عالیه سپاسگزارم از شما

    پاسخ
  • زهرانیکپور
    ۷ آذر ۱۴۰۱ ۰۱:۳۹

    خداخیرتون بده ?استادگرانقدر?.این مبحث خیلی به دردم خوردمونده بودم چطورجواب لااکراه فی الدین وبه نحواحسن پاسخگوباشم?

    پاسخ
  • سلام خیلی عالی بود خاصه در جامعه امروزی که مدام دشمنان با انداختن شبه دینی واعتقادی قصد ضربه زدن ب مسلمانان رو دارن اشراف ب مفاهیم قرآنی برای خانواده‌ها بیش از پیش ضروری هست خدا قوت

    پاسخ
  • سلام بسیار عالی بود خدا قوت

    پاسخ
  • سیده زهرا طالبیان
    ۲۳ آبان ۱۴۰۱ ۲۲:۱۴

    من با تدبر در قرآن شما زنده ام و کلی عشق میکنم و لذت میبرم با قرآن هیچ کمبودی در زندگی ندارم و به دیگران می‌رسونم الحمدلله درس میگیرم و درس میدم .

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت را پر کنید
این قسمت را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up