وبگاه رسمی حجة الاسلام علی صبوحی
رابطۀ دین و عرفِ پذیرفته‌شده در جامعۀ ما

رابطۀ دین و عرفِ پذیرفته‌شده در جامعۀ ما

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از مهم‌ترین فلسفه‌های وحی، برداشتن غل و زنجیرها از فکر و قلب و عمل افراد جامعه است. بعضی در مواجهه با وحی، فقط این قسمتش را می‌بینند که «دین آمده برای ما محدودیت‌هایی را اعمال کند تا با رعایت این محدودیت‌ها، گرفتار عذاب در دنیا و آخرت نشویم. این چارچوبی است که ما خود را در آن نگه بداریم، فراتر از آن چارچوب عمل نکنیم تا مبادا گرفتار عذاب دنیا و آخرت شویم».

کارکرد دین چیست؟

بله یک قسمت از فلسفه دین همین است، اما این طرف را نمی‌بینند که کارکرد دیگر دین چیست. کارکرد دیگر دین این است که یک سری محدودیت‌هایی که ما به‌غلط پنداشتیم، محدودیت‌هایی که برای خودمان به‌غلط تصور کردیم، خودمان را در آن چارچوب محدود کردیم، آن‌ها را از ما بردارد، از ما بردارد تا ما رشد کنیم و به تکامل برسیم. در قرآن آیات فراوانی با این مضمون داریم: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ» (اعراف: ۳۲). چه کسی گفت این را حرام کنید؟ چه کسی از خودش محدود کرد؟ از این حرف‌ها در قرآن کم نداریم. یکی از حرف‌هایی که در قرآن کریم برای وحی گفته می‌شود، این است: «وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ» (اعراف: ۱۵۷) آن زنجیر را بردارد، آن غل‌هایی که مردم به دست و پای خود زدند، بردارد.

متأسفانه جامعه دین‌داران، فلسفه اول دین را خوب می‌گیرند؛ یعنی آن قسمتی که دین آمده تا یک سری آزادی‌های غلط را از انسان سلب کند. انسان را محدود کند تا انسان گرفتار عذاب نشود، گرفتار رنج نشود، این قسمت را خوب می‌گیرند و خیلی هم به آن پایبند و متعصب و جدی هستند که مبادا حرامی، حلال تلقی شود؛ اما آن فلسفه‌ی دوم را -که دین آمده غل و زنجیرها را بردارد، محدودیت‌های اضافی را بردارد، انسان‌ها را در جنبه‌هایی که فکر می‌کنند باید محدود باشند، اتفاقاً آزاد کند- خیلی جدی نمی‌گیرند و روی آن تعصبی ندارند؛ گویی حالا نشد هم نشد! مشکلی نیست؛ محدودیت‌های تازه هم اضافه می‌کنیم تا خدای‌نکرده یک‌وقت از رونق نیفتد! داغ‌ترش هم می‌کنیم! این روحیه ناشی از تلقی ناقص از دین است. این تلقی از دین که دین محدودکننده است، فقط این را دیدیم. دین محدودکننده است از آنچه ما را به تباهی می‌کشد و آزادکننده است نسبت به آن چیزی که ما را به تکامل می‌رساند و ما را نجات می‌دهد.

 وقتی به دین ناقص نگاه می‌شود و فقط آن جنبۀ محدودکننده دین موردتوجه قرار می‌گیرد، متأسفانه به شکل طبیعی، انسان و جامعه در مقابل آن واکنش نشان می‌دهد. واکنشی که انسان و جامعه نشان می‌دهد، چیست؟ این است که با جاده‌های فرعی و با راه‌های غلطی که خودش ایجاد می‌کند، سعی می‌کند این محدودیت‌ها را به نحوی جبران کند؛ یعنی انسان ظرفیت‌هایی را که خود دین آزاد کرده و جامعه -به‌غلط- برای خود محدودیت پنداشته است، رها می‌کند، و به‌سراغ تعریف آزادی‌های کاذب و باطل و ناقص و… می‌رود؛ یعنی از دو طرف چوب می‌خورد!

خوب و بد عرفی جامعه باید با واجب، حرام، مستحب و مکروه دین منطبق باشد

لذا یکی از مسائل خیلی مهم در حوزه‌ی دین‌داری و توجه به قرآن «قرآن را آن‌گونه که هست، دیدن» است، «آن‌گونه که هست، فهمیدن» است، «آن‌گونه که هست، باور داشتن» است و «به تمام آموزه‌های قرآن در یک تراز احترام گذاشتن» است. اینکه بگوییم یکجاهایی با عرف ما هماهنگ نیست پس این قسمت‌ها را پس بزنیم و فقط آن قسمت‌های محدودکننده را بگیریم، این اشتباه است. باید توجه کرد که خوب و بد عرفی ما باید با واجب و حرام یا مستحب و مکروه قرآن یا دین، روی هم منطبق شود. الآن نسبت خوب و بد عرفی ما با قرآن، با واجب و حرام قرآن و یا مستحب و مکروه قرآن یک نسبت عموم و خصوص من وجه دارد؛ یعنی این را فرض کنید خوب و بد عرفی ماست و این را فرض کنید واجب و حرام و یا مستحب و مکروه دینی ما است، این‌ها الآن بر هم منطبق نیست؛ یعنی جامعه به شکل کامل، تربیتِ دینی نشده است.

محدود کردن آزادی‌های دین باعث بی‌اعتنایی به محدودیت‌های دین می‌شود

برای همین، این آسیب دارد؛ پایبندی به دین را تضعیف می‌کند. حتی آن‌هایی که نگران محدودیت‌های دین هستند و می‌خواهند این محدودیت‌ها به رسمیت شناخته شود، آن‌ها باید آزادی‌های دین را به رسمیت بشناسند و اگر جلوی آزادی‌های دین را گرفتید، محدودیت‌ها به‌طورجدی تحت‌الشعاع قرار می‌گیرند، کنار می‌روند، به آن‌ها اعتنا نمی‌شود.

مثال: محدودیت‌های غیردینی ازدواج در جامعۀ ما!

با یک مثال خیلی ساده و سطحی من می‌خواهم این مسئله را موردتوجه قرار دهم. یکسری چیزهای عرفی، که ما به لحاظ عرفی قبول داریم و فکر می‌کنیم این‌ها محدودیت‌هایی است که باید رعایت شود ولیکن در قسمت مربوط به محدودیت‌های آزادی‌های دینی به آن توجه نمی‌شود. مثلاً عرف جامعه ما را در مقوله ازدواج نگاه کنید (اینکه می‌گویم مثال ساده و سطحی، چون در دسترس همه است والا ساده و سطحی نیست)؛ مدیریت جنسی و عاطفی یک جامعه شرط اول حیات انسانی است. اولین چیزی که پدر و مادر ما حضرت آدم و حضرت حوا علیهماالسلام قبل از هبوط بر زمین روبرو شدند با همین مسئله جنسی روبرو شدند. به‌محض اینکه به آن درخت نزدیک شدند «فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَت لَهُمَا سَوءَتُهُمَا وَطَفِقَا یَخصِفَانِ عَلَیهِمَا مِن وَرَقِ الجَنَّة» (اعراف: ۲۲)، تازه متوجه این مسئله شدند که با پدیده نیاز جنسی و با پدیده رابطه جنسی روبرو شدند. در سوره اعراف بروید بخوانید که خداوند وقتی انسان را به زمین فرستاد، اولین حرفی که زد این بود: لباس برای شما فرستادم، خودتان را بپوشانید و «وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذلِكَ» (اعراف: ۲۶) لباس تقوا بهتر است و زوجین نسبت به هم این‌گونه هستند و… ؛ یعنی این مسئله زوجیت، مسئله ازدواج، مسئله مدیریت غرایض جنسی، عاطفی، روانی مربوط به حوزه مسائل جنسی، این‌ها جزء اولین مسائل پایه‌ای، زیربنایی و زیرساختی سلامت یک جامعه است. یک جامعه سالم، جامعه‌ای است که مردم آن، در مدیریت مسائل عاطفی و جنسی‌شان با بحران روبرو نباشند.

حالا شما نگاه کنید بایدها و نبایدهای عرفی ما در حوزه ازدواج به‌گونه‌ای است که آزادی‌ها و محدودیت‌های دین را قشنگ به چالش می‌کشاند یعنی دین یک چیزی است برای خودش و ما هم یک چیزی هستیم برای خودمان! من بعضی وقت‌ها احساس می‌کنم این فرآیند ازدواج در خانواده‌ها از صفر تا صدش به‌گونه‌ای تعریف شده که از هزارتا وحی محکم‌تر است! یعنی هیچ‌کدام این‌ها در کتاب آسمانی آیه ندارد؛ اما یک عرف پذیرفته‌شده‌ای است که مگر می‌شود از آن تخلف کرد؟!!! به‌گونه‌ای اینجا را سفت گرفتند و پایش ایستادند و تمام تبعاتش را می‌پذیرند و تمام فشارهای ناشی از آن را به جان می‌خرند که دیگر در نهایت، جوان جامعه ما از دین و دیانت و پایبندی به بایدها و نبایدهای دینی صرف‌نظر می‌کند و دنبال تأمین آزادی‌های خودش از راه‌های دیگر است. شما بیایید به جامعه بگویید بیایید یک واقعیت را ببینید، یک واقعیت خیلی ساده را ببینید: جوان جامعه به سنی رسیده که نیاز به ازدواج و نیاز به رابطه سالم با جنس مخالفش دارد و در این سن قرار دارد و شما نتوانستید این فرصت را برای او فراهم کنید و این شرایط را ایجاد کنید. در جامعه شما آن‌قدر سن ازدواج بالا آمده که مثلاً به جای اینکه دختر مثلاً در سن پانزده تا بیست‌سالگی یا حداکثر بیست‌ودو یا بیست‌وسه‌سالگی ازدواج کند، به سن سی، سی‌وپنج و بالاتر از این‌ها رسیده و پسر هم به سن چهل رسیده، به چهل‌وپنج رسیده، دختر الآن چند سال است که نیاز دارد؟ پانزده سال! پسر چند سال است؟ بیست سال، سی سال! چه‌کار کرده؟ چگونه‌ زندگی کرده؟ هیچ کسی برای این مسئله دغدغه‌ای ندارد. بعد ما دلمان خوش است که روی عرفمان ایستاده‌ایم و تکان هم نمی‌خوریم! چه می‌شود؟ این‌گونه است که جلوی چشم شما که حاضر نبودید اسم ازدواج موقت را بیاورید که مبادا عرفت مخدوش شود؛ جلوی چشم شما که حاضر نبودید اسم ازدواج مجدد را بیاورید که مبادا عرفت مخدوش شود؛ جلوی چشم شما که آزادی‌های دینی را از جامعه‌ات گرفتید و -به خیال خودت- به عرفت پایبند شدید، جلوی چشم شما دوست‌دختر، دوست‌پسر باب شده و جامعه هم باید بپذیرد. جلوی چشم شما می‌گوید: «حجاب نمی‌خواهم، محدودیت نمی‌خواهم، غیرت نمی‌خواهم، ناموس نمی‌خواهم، نمی‌خواهم… ولمان کنید». چرا؟ چون شما حاضر نیستید به نفع آزادی‌های دینی یک قدم از عرفت فاصله بگیری، یک قدم از باورهای غلط اجتماعی خودت فاصله بگیری، حاضر نیستی راجع به آن گفت‌وگو کنی. آن خانواده مذهبی شاید بداند که دختر او یا پسر او با کسی رابطه‌ای دارد، شاید این را راحت تحمل کند؛ اما اگر به آن خانواده عرض کنند که «اجازه دهید فرزندتان تا زمانی که شرایط ازدواجش فراهم شود، با اطلاع خودتان با این آقا یا خانمی که با او رابطه دارد، حلال باشند»، می‌گویند: «نه! حلال نباشند؛ هر چه می‌خواهند باشند، باشند»!!! یعنی چه؟ این چه شد؟ این ناقص نگاه کردن به دین، بلای جان دین‌داری است. حالا بحث ازدواج و بحث مدیریت مسائل جنسی عاطفی یکی از نمونه‌های آن است، ولی در همه‌چیز همین است: «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ» (نساء: ۱۵۰)!!! هر جایی از دین را که با میل ما، با عرف ما، با آداب‌ورسوم ما می‌خواند، می‌گیریم و هر جا که نمی‌خواند، می‌گوییم عرف نیست و نمی‌گیریم. جامعه دین‌دار ما آن‌قدر که نگران موی بلند کردن پسران و تتو کردن بازوهایشان، رنگ روشن و جیغ پوشیدن و … هست (که هیچ‌کدام حکم دینی هم ندارد. آیا اگر یک پسر موهایش را بلند کند این حرام است؟ مکروه است؟ تازه شما در کتاب «حلیة المتقین» می‌بینی که امامان موهایش بلند بوده است، پیامبر موهایشان بلند بوده است)، آن‌وقت فکر این مسائل نیست! حالا اگر من موهایم را بلند کنم، دیگر پشت سر من نماز نمی‌خواند. می‌گوید حاج‌آقا دم‌اسبی ببند! دقت می‌کنید! یعنی خودمان ساختیم، این‌ها که دین نیست. مثلاً من فردا فرض کنید قرمز بپوشم بیایم می‌گویند دیوانه شده است. امامان ما قرمز می‌پوشیدند، زرد می‌پوشیدند، سبز می‌پوشیدند، آبی می‌پوشیدند، یک روز با عمامه مشکی یک روز با عمامه سفید، یک روز با عمامه سبز، یک روز بی‌عمامه، یک روز با دستار، یک روز با عبا، یک روز بی‌عبا، این‌ها را شما درست کردید، این‌ها جزء دین نیست. یا در حجاب، فقط یک مدل حجاب داریم که این است! شما مدام آمدید محدودیت‌هایی تعریف کردید که این محدودیت‌ها برای دین نبود؛ برای عرفتان بود، حالا مجبورید به‌خاطر محدودیت‌های عرفی خودتان که به نام دین خرجش کردید، جلوی چشمتان مردم دین را پشت سر بگذارند و بخواهند رد شوند. گناهش پای کیست؟ پای آن‌هایی که الکی از خودشان دین تعریف کردند و پایش ایستادند، بی‌جهت.

مثال دیگر: محدودیت در برخی تفریحات و ظاهر

یک جایی استخری در تهران هست که تا وارد می‌شوید، می‌بینید همان اولش تابلو زده که اگر روی تنت طرح و نقشی داری، نمی‌توانی داخل شوی؛ وقتی وارد شدی، بلند خندیدن ممنوع است؛ در آب شالاپ‌شلوپ کنی ممنوع است؛ شیرجه زدن ممنوع است! یعنی چهارتا افسرنگهبان آنجا گذاشته‌اند که کسی زیادی خوش‌حال نشود! این استخر در منطقه مذهبی است. خب چرا؟ چرا شورَش را درمی‌آورید؟ شما اینجا این ادابازی را دربیاور، آن‌طرف فردا در تهران استخر مختلط درست می‌کنند. طبق دین جلو برو؛ هر جا خدا حرام کرده، حرام است، خدا مکروه کرده، مکروه است، چیزی هم که نه حرام و نه مکروه است، پس هیچ‌چیزی نیست، شما چه‌کار دارید؟ می‌گوید: «پسره را دیدی ابرویش را برداشته بود؟» خب به تو چه؟ حرام است؟ مکروه است؟ چیست؟ کجای دین است که مرد مثلاً نباید به ابرویش دست بزند؟

– مخاطب: «پس چرا علمای ما این کار را نمی‌کنند؟»

استاد: من نمی‌دانم؛ من حدود بیست سال است که در این حوزه کار می‌کنم و نه آیه‌ای نه روایتی دال بر این‌ها ندیدم. حالا اگر او انجام نمی‌دهد طبق عرفی که او معتقد است پایبند است. من صحبتم بر سر این نیست که الآن مردان بروند و ابرویشان را بردارند؛ صحبت من بر سر این است که ببینیم حساسیت‌هایمان را روی کجا زوم کردیم؟ ما آن‌قدر که روی عرفمان حساس هستیم، روی دینمان حساس نیستیم. حرفم این است، می‌گویم جامعه دین‌دار بیاید به جای اینکه روی عرفش حساس باشد روی دینش حساس باشد. حساسیت بیش‌ازحد روی عرف، دین را در جامعه شل کرده است؛ یعنی آن‌وقت جوانی که ابرویش را می‌گیرد، تتو می‌کند یا موهایش را بلند می‌کند، این جوان فکر می‌کند: «نماز هم نباید بخوانم؛ چون این‌ها جزء دین است و من یک کار بی‌دینی کرده‌ام. پس نماز هم نخوانم، پس روزه هم نگیرم، پس قرآن هم نخوانم»! باید به او گفت: «این‌ها هیچ‌کدام به دینت ربط نداشت؛ سلیقه‌ات بوده یک کاری کردی». بله؛ حالا اگر شما بخواهی مثلاً به این نکته‌اش دقت کنید که جوان، خوب است به میدان کار برود و کار کند و باغیرت باشد و به‌دنبال کسب و تولید باشد، آن‌کس که اگر به‌دنبال کسب و تولید باشد مگر چه قدر وقت می‌کند دو ساعت جلوی آینه به خودش برسد و… حالا این یک بحثی است… من چند تا اشاره کردم که همین جا خواستم سوزن را بزنم ببینید چگونه است، این‌گونه نمی‌شود دست زد، نمی‌شود.

مثال دیگر: قبح ازدواج موقت

بنده دوستی داشتم و دارم و آقایی است که سنش گذشته است و سال‌ها است که نیاز به ازدواج دارد و نمی‌تواند ازدواج کند شرایط ازدواجش مهیا نیست، یک بار به او گفتم فلانی ازدواج موقت کن. کسی را پیدا کن، هماهنگ شو بالاخره با خانواده‌اش و در یک چارچوبی ازدواج موقت با او داشته باش؛ حال یا بعداً خدا جور می‌کند با او ازدواج می‌کنی یا جور نمی‌شود و طبق قانون شرع موقت بوده و دوره‌اش تمام می‌شود و او به‌سوی خودش می‌رود و تو هم به‌سوی خودت، تحت حکم دین باشد، چارچوب داشته باشد. شاید گفتنش کم‌ادبی باشد؛ اما باور کنید درد می‌کشید، زجر می‌کشید، مصیبت می‌کشید، شب و روزش به هم دوخته بود؛ اما می‌گفت: «نه؛ اصلاً اسم ازدواج موقت را نیاور»! چرا؟ چرا؟ بیرون این دیوارها به نام دوست‌پسر و دوست‌دختر بدون هیچ چارچوبی دارند نیازهایشان را به این شکل برطرف می‌کنند، تو که متدینی چرا از آن ظرفیت‌هایی که دین در اختیار تو گذاشته باید بترسی که اگر استفاده کنی، متهم می‌شوی و خیلی قبیح است؟!

حساسیت ما روی عرفمان بیش از حساسیتمان روی دینمان است!

ببینید این یعنی چه؟ این یعنی حساسیت‌های ما روی آنچه عرف ما هست، پذیرفتیم به‌عنوان عرف به‌مراتب بیش‌تر است از حساسیت‌های ما روی آنچه دین ما و شرع ما است.

مثال: عرفی شدن حجاب

در همین مسئله حجاب گفتم چند سال است که در تهران مسئله حجاب به چالش کشیده شده است، خیلی سال است. ولی یک عرفی برای ما تعریف شده بود مثلاً گفتیم تا سه یا چهار یا پنج سانتیمتر اگر موی خانم بیرون آمد، این مقدار ایراد ندارد. الآن ما نگران آن چند سانتیمتر بعدی هستیم؛ و الّا اگر حدود الهی را در نظر بگیرید، همان موقعی که روسری عقب رفت یک موی کسی عمداً آمد بیرون همان حدود الهی نقض شده است. یک سانتیمتر و دو سانتیمتر، شد کنار رفتن کل روسری؛ از اینجا به بعد شما درگیر عرف هستید. سر آن محدودیت دینی، معیار خاصی نداشتیم؛ امّا سر این قسمت که عرف است، می‌ایستیم! هر چه از دین که عرف ما شد روی آن هم می‌ایستیم؛ اما اگر عرف ما نباشد، نه!!!

بیایید بین خود و خداوند عهدی ببندیم

می‌دانید چرا؟ این خطای راهبردی مؤمنان و متدین‌ها و کسانی هست که می‌خواهند به اسلام و قرآن پایبند باشند. خواهش بنده این است که اگر می‌خواهیم در مسیر قرآن حرکت کنیم، ما قرآنی‌ها، تدبری‌ها بین خودمان و خدا یک عهدی داشته باشیم، آنچه خدا و رسولش حرام کردند حرام بدانیم، آنچه خدا و رسولش مکروه، ناپسند دانستند ما هم ناپسند بدانیم (در همین حد). مکروه با حرام فرق دارد، اگر همه جامعه هم این مکروه را انجام بدهند، منکر نیست؛ یعنی مکروه منکر نیست، ناپسند است، پسندیده نیست که برای یک مرد برای یک خانم و برای یک خانواده چنین باشد؛ در همین حد است. اگر بخواهیم هم به کسی تذکر بدهیم، در همین حد که «پسندیده نیست و مکروه است» بگوییم. آنچه خدا و پیامبر حلال دانستند، حلال بدانیم؛ آنچه واجب دانستند، واجب بدانیم؛ آنچه مستحب دانستند، مستحب بدانیم. سعی کنیم عرفمان را با قرآن منطبق کنیم. این را در جامعه جریان‌سازی کنیم. وحی نیامده تا مقیّد به عرف بشود و عرف برای آن تعیین تکلیف کند، وحی آمده تا عرف را بازسازی، اصلاح و تنظیم کند، طبق اصلاحات و تنظیمات وحی با عرف برخورد کنید و الّا گرفتار افراط‌وتفریط می‌شویم، زیاده‌روی‌ها و کوتاهی‌های بی‌مورد.

– مخاطب: می‌گویند خدا فرموده: «لا‌ تقربوا» و اگر ما رعایت تقوا را نکنیم و به مرزها نزدیک شویم، مرزها شکسته می‌شود؛ یعنی به این دلیل تنگ می‌گیرند.

استاد: خدا مرزها را برای ما در قرآن گذاشته و تقوا را به ما یاد داده است. ولی کاسۀ داغ‌تر از آش شدن صحیح نیست. سخن خداوند که «به مرزها نزدیک نشوید» یعنی به عبور از مرزها اراده نکنید. علت این نیست؛ بینی و بین الله این نیست، این‌ها روی مرزهای عرف ایستاده‌اند؛ نه روی مرزهای شرع. شما اگر نگران مرزها هستید پسر که جلوی چشمت است و اجازه نمی‌دهی ازدواج موقت بکند یا دخترت که جلوی چشمت است رابطه دارد و هیچ کارش نداری، مسئله تو این است که فردا مردم چه می‌گویند! مگر ازدواج موقت مرز است؟ یا مثلاً در پوشش، شما آنچه را که خدا گفته باید ببینی، داغ‌تر از آنچه خدا گفته کسی بخواهد بگیرد همین‌که گفتم می‌شود. محدودیت دیگری را می‌گیرند آزادی‌های دیگری را نمی‌گیرند فردا باید جلوی چشمت محدودیت‌های دینی پشت سر گذاشته بشود، طغیان به وجود می‌آید. خدا که یک چیزی را حلال می‌کند و یک چیزی را حرام می‌کند، انسان و جامعه را خوب می‌شناسد؛ فطرت انسان و گرایش‌های اجتماعی انسان را خوب می‌داند. امکان ندارد چیزی را که خدا باز کرده ببندید؛ مگر اینکه جای دیگری را که خدا سدی را درست کرده بشکنید. دین تنظیم شده و تنظیم دین، قرآن است، اگر تنظیم دین را به هم بزنید و مثلاً اینجا را سفت گرفتید، مطمئن باشید آنجا را باید رها کنید.

خانمی که روسری کرم یا صورتی یا سبز روشن پوشیده، در مدرسه مذهبی‌ها راهش نمی‌دهید؛ در حوزه گیر به او می‌دهید، شلوارت آبی است و روسری‌ات کرمی است و مانتوات صورتی است، جورابت سفید و کفشت کتانی است، این‌ها کجای دین است و چه وقت جزو دین تعریف شد؟ بله؛ اگر به‌عنوان دیگر، شما به‌گونه‌ای پوشیدی یا راه می‌روی که جلب توجّه می‌نمایید، یک بحث دیگری است، سلایق جامعه متنوع است؛ شما دوست داری این‌گونه بپوشی، بپوش، همیشه سیاه و قهوه‌ای بپوش؛ مشکلی ندارد، یکی دیگر دوست دارد کرم بپوشد؛ مشکلی نیست؛ دوست دارد آبی بپوشد؛ چه مشکلی هست؟ دوست دارد صورتی بپوشد، چه مشکلی هست؟ شما وقتی در اینجا افراط می‌کنید، نتیجه‌اش تفریط در آن‌طرف می‌شود.

بعضی می‌گویند من حاضر نیستم همسر طلبه بشوم که جدوآبادش طلبه است، زن حزب‌اللهی حاضر نیستم بشوم که همه کسانشان حزب‌اللهی هستند. چون شورش را درآوردید، چون افراط کردید. در جریان موسیقی همین کار را کردیم. الآن چه محدودیتی برای موسیقی باقی ماند؟! یعنی وقتی شما آنچه را خدا جایز می‌داند، برخورد حرام با آن می‌کنید، آن‌وقت با آنچه حرام است، برخورد جایز خواهد شد. این قهری و طبیعی است و انسان‌ها این‌گونه هستند؛ انسان‌ها بی‌خودی پشت درودیوارهای ساختگی ترحمی‌ ما نمی‌مانند؛ کلش را می‌زنند می‌شکنند. آن زمان خودت آسیب می‌خوری و جامعه‌ات و بچه‌هایت آسیب می‌خورد و همه لطمه می‌بینند.

آموزه‌های دین باید دقیقاً به همان شکلی که هست، حفظ شود

حفظ آموزه‌های دین آن شکلی که هست باید باشد؛ نه اضافه‌تر و نه کمتر؛ در همان چارچوب‌ها. من دارم به شکل خروج نرم ا‌ذهان را برای سوره‌ی نساء آماده می‌کنم و ان‌شاءاللّه وارد سوره نساء که بشویم، بحث‌های مفصلی وجود دارد که باید مطرح بشود و فرهنگ‌سازی بشود؛ روی آن کار باید بشود و مبانی آن و اصولش باید گفته بشود.

الآن جریان‌های فمینیستی که به‌ظاهر به طرفداری از حقوق زنان سال‌هاست که در جوامع بشری فعالیت می‌کنند، به نام حفظ حقوق زنان، بدترین ظلم را در حق زنان مرتکب می‌شوند، بدترین ظلم را در نگاه کلان به جامعه زنان همین جریان‌های به‌ظاهر برابری‌طلب بین زن و مرد و به‌ظاهر طرفدار حقوق زن مرتکب می‌شوند. بیشترین آسیب را به عواطف به موجودیت زن وارد می‌کنند و متأسفانه جامعه ما هم در این مسئله همراهی می‌کند؛ در سطوح عالی همراهی می‌کند نه همراهی کف خیابانی.

الآن اگر ما به یک چیزی پایبند هستیم به دلیل این است که با سلیقه ما هم‌خوانی دارد. ما جانماز هم نمی‌خواهیم آب بکشیم؛ بگوییم ما خیلی خوب هستیم، نه؛ ما آدم‌ها متأسفانه ترجیح می‌دهیم آنچه با فکر و سلیقه ما می‌خواند، می‌گوییم و آنچه را نمی‌خواند، مؤدبانه و محترمانه از کنارش رد می‌شویم!

قرآن می‌خوانیم که خود را با قرآن تطبیق دهیم

این مقدمه‌ای بود؛ خواستم بگویم که ما قرآن را نمی‌خوانیم که فقط بفهمیم، قرآن می‌خوانیم که خودمان را با قرآن تطبیق دهیم؛ تنظیم کنیم؛ همراه کنیم؛ آنچه را خدا حلال دانسته، حلال بدانیم و آنچه را خدا حرام دانسته، حرام بدانیم؛ آنچه را مکروه دانسته… . هیچ‌وقت از خدا جلو نزنیم: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيم» (حجرات: ۱) این آسیب بسیار بسیار جدی است. در سوره‌های قرآن، حرام کردن آنچه خدا حلال دانسته است، همزاد شرک است؛ یعنی در کنار بحث شرک مطرح است. اگر چیزی را که خدا حلال کرده، کسی بیاید و حرام کند، این چیزی است که پابه‌پای شرک می‌شود. خدا بر بنده حلال دانسته تو حرام می‌دانی؟ تو چه‌کاره هستی؟ از کجا آمده‌ای؟ روی چه حسابی برای خود چنین حقی را قائل هستی؟ این را اگر بفهمیم، باور کنید خیلی خیلی از مسائل و مشکلات که امروز خیال می‌کنیم چالش‌های دین و دین‌داری است، خیلی‌هایش برداشته می‌شود. جامعه می‌توانست یک حجاب اسلامی را با رعایت جذابیت و جاذبه‌های موردنیاز جامعه داشته باشد؛ ولی به قیمت اینکه حتماً حجاب باید سیاه باشد و حتماً باید حجاب چادر باشد، از اصل حجاب افتادیم، این‌ها یک جنبه‌هایی از آسیب‌شناسی است. حالا چه اشکالی داشت که مثلاً اگر عده‌ای سلیقه‌شان متفاوت بود و نمی‌توانستند چادر سر کنند، جامعۀ دین‌دار راضی می‌شد که آن‌ها مانتوی مناسب تن کنند و رنگ مناسب هم داشته باشد؟ خط قرمز را -که مسئله آشکار کردن زینت‌ها و… است- باید رعایت می‌شد. اگر هم این‌ها پذیرفته می‌شد، مطمئن باشید که شاید بسیار از طغیان‌هایی که در عرصه‌های دیگر شاهد هستیم، اتفاق نمی‌افتاد یا به این شکل اتفاق نمی‌افتاد.

هرکدام از این بحث‌ها در جای خود نیاز به گفت‌‌و‌گو دارد، آنچه من در این مقدمه به آن توجه کردم، اصلِ چنین اراده‌ای در جامعه قرآنی است که ان‌شاءالله این پایبندی را داشته باشیم.

بخشی از جلسۀ ۳۷ تدبر در سورۀ مبارک آل‌عمران
۲۶ آبان ۱۴۰۱

دسته‌بندی: ‌
اخبار برگزیدهتحلیل قرآنی حجاب و عفافدیدگاه‌ها
برچسب: ‌ افراط و تفریط، ‌جامعه اسلامی، ‌دینداری، ‌عرف جامعه، ‌عرف گرایی، ‌کارکرد دین
ارسال برای دیگران
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت را پر کنید
این قسمت را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up