مقاله ولایت فقیه در دوران غیبت در کتاب جلد یک تدبر در قرآن ذیل سوره حجرات منتشر شده است که جهت مطالعه علاقهمندان در این صفحه منتشر میشود.
از نظام سوره حجرات برمیآید که جایگاه و شخصیت رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقش محوری در نظام هدایتی سوره حجرات دارد و هدایت این سوره بدون حضور چنین شخصیتی قیام پیدا نمیکند. حال سؤال این است: اکنون که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به اعتبار ظاهر در این دنیا نیست، تکلیف ما در قبال سوره حجرات و امثال این سوره چیست؟ در پاسخ به این پرسش، دو وجه قابل تصور است:
- تکلیفی نداریم و عمل به این سوره برای ما منتفی، یعنی سالبه به انتفاء موضوع است؛
- پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، جانشینانی برحق دارند که مؤمنان مکلف هستند از آنان اطاعت کنند.
بیتردید گزینه نخست، غلط است؛ زیرا:
قرآن کتابی جهانی و جاودانی است و هدایتگری آن به زمان و مکان و افراد خاص، محدود نمیشود؛ و آیات بسیاری در قرآن کریم بر این مدعا، دلالت دارد که یکی از آنها عبارت است از: «تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيرًا»؛[۱] پر خیر و برکت است کسی که فرقان (قرآن) را بر بنده خود نازل کرد تا هشداردهندهای برای جهانیان باشد.
اگر قرار باشد به دلیل رحلت رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، عمل به برخی آیات و سورههای قرآن منتفی شود؛ بخش بسیار قابلتوجهی از کتاب خدا، تعطیل خواهد شد؛ زیرا بسیاری از آیات و سیاقها بهطور مستقیم به تنظیم مناسبات مردم با رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پرداخته و بسیاری دیگر، بهطور غیرمستقیم، یعنی با نگاه تدبری و در ارتباط با قبل و بعد خود، درباره تعامل مردم با پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است و این در حالی است که قرآن عزیز، آخرین کتاب آسمانی و پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، آخرین پیامبر الهی است و تعطیل شدن بخشی مهم از چنین کتابی، خلاف هدف خدا از ارسال رسل و انزال کتب است.
ممکن است کسی بگوید سخنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) جای خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را پر میکند، امّا این سخن در این سوره صادق نیست چون پرواضح است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در این سوره بهعنوان شخصیتی زنده و حاضرِ در زمان مطرح است.
ممکن است کسی بخواهد از سوره حجرات برای نحوه تعامل با قبر مطرح پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بهره بگیرد که این نیز راه به جایی نمیبرد و چارچوب سوره را پوشش نمیدهد.
درنتیجه، همان گزینه دوم درست است؛ یعنی مؤمنان مکلف به اطاعت از جانشینان برحق پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هستند و آیاتی در قرآن کریم بر این معنی دلالت دارد؛ از جمله: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُم»؛[۲] ای کسانی که ایمان آوردید! از خدا اطاعت کنید و از رسول او و صاحبان امر از خودتان اطاعت کنید.
اکنون سؤال این است که جانشینان برحق پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، چه کسانی هستند؟ در پاسخ، به دو بُعد باید توجه کرد:
ویژگیهای آنان بهگونهای باشد که شایستگی جانشینی پیامبر الهی را داشته باشند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، شخصیتی است که قرآن بارها و بارها او را وصف کرده و بهاینترتیب صلاحیت او را برای رهبری امت و اعتماد مردم به او تأیید نموده است؛ از جمله: «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحًا مُبينًا، لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطًا مُسْتَقيمًا، وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزيزًا، هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيمانًا مَعَ إيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَليمًا حَكيمًا» (فتح: ۱-۴)؛ ما برای تو گشایش ایجاد کردیم، گشایشی آشکار تا خدا برای تو مغفرت کند گناه پیشین و آیندهات را (تو را معصوم قرار دهد که هیچگاه گناهی نکنی، نه تاکنون و نه پس از این)[۳] و نعمتش را بر تو تمام کند (علاوه بر معصومیت از گناه، مصونیت از اشتباه را به تو عطا کند و بدین ترتیب نعمت خود را بر تو تمام گرداند) و تو را به صراطی مستقیم هدایت کند (تا بهترین و نزدیکترین و امنترین راه را برای حرکت برگزینی) و تو را به نصری مطلق و نفوذناپذیر نصرت دهد (بهگونهای که هیچ مانعی از جانب تو باعث محرومیت از نصرت الهی نشود) او کسی است که آرامش را در قلوب مؤمنین فرو فرستاد تا همواره بر ایمانشان افزوده شود (و هیچگاه در پیروی از تو دچار نگرانی نباشند).
میتوان نتیجه گرفت که جانشینان برحق پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نیز مانند ایشان، معصوم از گناه، مصون از اشتباه، مهدی به صراط مستقیم و منصور مطلق از جانب خدا هستند و خدا مؤمنان را در پیروی از ایشان، دلآرام میکند.
ایشان منصوب از جانب خدا و رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) باشند؛ زیرا مهمترین ویژگی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، همین است که منصوب از جانب خداست؛ طبعاً جانشینی او نیز مقامی الهی است و نصب الهی میخواهد.
بنا بر این دو مطلب، جانشینان برحق رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، ائمه اهلالبیت (علیهم السلام) هستند که اول: ویژگیهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) یعنی عصمت، مصونیت، مهدویت، منصوریت و… را دارند و دوم: منصوب از جانب خدا و رسول او (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هستند.[۴]
اما اکنون دوران غیبت امام دوازدهم، حضرت بقیةالله الأعظم(عج) است. در این دوران، تکلیف چیست؟ آن دسته از آیات قرآن که به تنظیم مناسبات ما با رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پرداخته است، چه حکمی دارد؟ سوره حجرات و امثال آن سوره چه حکمی دارد؟ صداها در جامعهای که بر پایه قرآن و اسلام شکل گرفته، بر صدای چه کسی نباید بالاتر رود؟ به رهبری چه کسی باید جامعه را از رهبری موازی فاسقان و آشوبهای داخلی رهایی بخشید؟ در برابر جریانهای ملیگرای مدعی اسلام چگونه و با راهبری چه کسی باید ایستاد؟ در پاسخ به این سؤال دو گزینه قابل تصور است:
کسی برای رهبری الهی نیست و ما هم تکلیفی نداریم؛ یعنی عمل به سوره حجرات و آیات و سورههایی مانند آن برای ما منتفی است؛ یا اینکه ائمه اهلالبیت(علیهم السلام)، جانشینانی برحق دارند که مؤمنان مکلف هستند از آنان اطاعت کنند.
بیتردید گزینه نخست، غلط است و علت آن پیش از این بیان شد؛ درنتیجه، گزینه دوم درست است؛ یعنی مؤمنان مکلف به اطاعت از جانشینان برحق ائمه اهلالبیت(علیهم السلام)هستند و آیاتی در قرآن کریم بر این معنی دلالت دارد؛ از جمله آیه ۵۹ سوره نساء که پیش از این گفته شد.
حال سؤال این است که جانشینان برحق ائمه اهلالبیت (علیهم السلام)، چه کسانی هستند؟ در پاسخ، به دو بُعد باید توجه کرد:
ویژگیهای آنان بهگونهای باشد که شایستگی جانشینی امامان (علیهم السلام) را داشته باشند که این ویژگیها در حدیثی زیبا بیان شد و بخشی از آن عبارت است از: «…فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا یَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا كُلَّهُمْ…»؛[۵] پس آن کس از فقها (اسلامشناسان خبره) که نگهدارنده نفس خویش، نگاهبان دینش، مخالف هوای خود، مطیع امر مولایش (پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمه (علیهم السلام)) باشد، پس بر عموم است که از او پیروی کنند و این نیست مگر بعضی از فقهای شیعه، نه همه ایشان.
و در حدیثی دیگر از امام زمان(عج) آمده است: «…وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ…»[۶] اما در پیشامدهایی که واقع میشود، پس در آن به راویان حدیث ما (فقها) رجوع کنید؛ پس آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم.
تشخیص ویژگیهای فوق بر عهده مردم است؛ یعنی در دوران غیبت کبری، امام معصوم (علیهالسلام) شخصی را بهطور مشخص معین نمیکند تا مؤمنان از او پیروی کنند؛ بلکه ویژگیها را مطرح میکند و تطبیق آن را بر عهده مردم میگذارد؛ البته مردم نیز طبق سیره عقلایی خویش، با کمک خبرگان خود در تشخیص عالیترین فقیه ربانی اقدام میکنند. تشکیل مجلس خبرگان رهبری در نظام مترقی جمهوری اسلامی به همین منظور بوده است. مردم، خبرگان معتمد خود را از میان علمای وارسته برمیگزینند تا آنان ولیفقیه را به ایشان معرفی کنند.
بنابراین در دوران غیبت، مکلف هستیم از ولیفقیه اطاعت کنیم. او به نیابت عام از طرف امام زمان، جامعه اسلامی را رهبری میکند و ولایت او بر مؤمنان، همان ولایت ائمه(علیهم السلام) و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است. اگر گفته شود که ایشان معصوم نیست، پس پیروی از او واجب نیست؛ در جواب میگوییم:
ولیفقیه، از جانب خود حکمی نمیدهد. او احکام الهی را از متون اسلامی (قرآن و روایات) و با کمک عقل اجتهادی خود، استنباط میکند؛ پس ولیفقیه، واسطهای برای تشخیص حکم خدا و رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و امامان (علیهم السلام) است. اکنون اگر فرض کنیم که او در تشخیص حکمی خطا کند، هم خودش و هم امت معذور خواهند بود.
ولایتفقیه در دوران حیات امام زمان(عج) است؛ یعنی هرچند امام غایب است، زنده است و مسائل امت را رصد میکند و بر اساس ولایت باطنی خود، رهبر شایستهای را که امت برگزیده است، تأیید میکند. اساس این ادعا، قاعده لطف است؛ یعنی لطف خدای بزرگ بیش از آن است که امتی حقجو را که در دوران غیبت امامشان از فقیهی شایسته اطاعت میکنند، به حال خود واگذارد و رهبر ایشان را بهواسطه امام زمان(عج)، یاری نکند. مردم ما در تاریخ انقلاب اسلامی خود، بهوضوح شاهد این لطف الهی بوده و تا زمانی که در دینداری خود، ثابتقدم باشند و در حمایت از اسلام، کوتاهی نکنند، این لطف الهی مستدام خواهد بود.[۷]
پینوشتها
[۱]. سوره فرقان/ آیه ۱.
[۲] سوره نساء / آیه ۵۹.
[۳] مغفرت، گاه برای رفع گناه و گاه برای دفع است؛ یعنی گاه برای درمان و گاه برای پیشگیری است؛ گاه کسی گناه میکند و سپس مشمول مغفرت الهی میشود و گاه کسی مشمول مغفرت الهی میشود، پس گناه نمیکند. هر دو مغفرت است؛ اما یکی برای جبران و دیگری برای عصمت. وقتی خدا خطاب به رسولش از مغفرت گناه او در گذشته و آینده سخن میگوید، منظور عصمت است نه جبران. شاهد این مدعا، ذکر مغفرت گناهان آینده است؛ چون اگر منظور پیشگیری نباشد، لازمه منفی تجویز گناه برای پیامبر؟ص؟ پیش میآید (نعوذ بالله).
[۴]. توضیح بیشتر را در کتب کلامی ما (شیعه دوازدهامامی) و در مبحث امامت جستوجو کنید.
[۵]. وسائل الشیعة، ج ۲۷، ص ۱۳۱.
[۶] همان، ص ۱۴۰.
[۷] برای مطالعه بیشتر درباره قاعده لطف، به کتب کلامی مراجعه کنید.
۲ دیدگاه. جدید
با سلام
استاد عزیز مطالبتان وانتخاب وانتشار ان بسیار اموزنده وعملکردی میباشد خداوند شما را درادامه راهتان موفق وسلامت بدارد
سلام بر شما
ممنون از دعای خیرتون.
انشاءالله در مسیر آموزش تدبر در قرآن کریم موفق باشید.