وبگاه رسمی حجة الاسلام علی صبوحی
روش صحیح سؤال از ولی جامعه چیست؟

روش صحیح سؤال از ولی جامعه چیست؟

فهرست مطالب

روش صحیح سؤال از ولی جامعه چیست؟ دیدگاه‌هایی در این رابطه وجود دارد که در این گفتار از استاد علی صبوحی طسوجی بررسی شده است.

دیدگاه‌های موجود در جامعه دربارۀ انتقاد از ولی‌فقیه

سه دیدگاه متفاوت بین متدینین جامعۀ ما وجود دارد:

دیدگاه اول

رهبر جامعۀ اسلامی بااینکه جانشین امام معصوم است، خودش معصوم نیست؛ بنابراین چه‌بسا تصمیمات اشتباهی بگیرد و هم به جایگاه خودش لطمه بزند و هم به جامعۀ مسلمین. به همین جهت می‌شود تصمیمات رهبر و امرونهی‌هایش را ارزیابی کرد و هرکدام را به نظرمان اشتباه بود، کنار گذاشت و ایشان را بازخواست کرد و حتی در هر کوی‌وبرزنی به نقد ایشان پرداخت تا به گوش ایشان برسد.

دیدگاه دوم

رهبر جامعۀ اسلامی مانند امام معصوم واجب‌الاطاعه است و اگر اجماع علمای اسلام، دربارۀ شخصی به‌عنوان ولی‌فقیه، با انتخابی دقیق و شایسته قرار گرفت و ایشان را در صدر حکومت نشاند، دیگر جایز نیست مردم قدم‌به‌قدم ایشان را رصد کنند و در پذیرفتن اوامر ایشان کوتاهی کنند.

دیدگاه سوم

مردم در جامعۀ اسلامی حق سؤال کردن دارند؛ حتی از رهبر جامعۀ مسلمین؛ اما از آن جهت که برای حفظ اقتدار امت اسلامی، نیاز به این فصل‌الخطاب است، تا زمانی که ایشان بر مسند حکومت و رهبری هستند، باید درهرحال اوامر رهبر اطاعت شود؛ ولی می‌شود سؤالات به‌وجودآمده در اذهان مردم، توسط خبرگان رهبری پیگیری شود و مردم می‌بایست از نمایندگان خود در خبرگان توضیح بخواهند و ایشان از رهبر؛ و سپس به اطلاع مردم برسانند؛ زیرا هم مردم حق بازخواست از نمایندگان خود را دارند و می‌توانند به ایشان رأی داده یا رأی خود را پس بگیرند و هم خبرگان حق نظارت بر رهبری را دارند و می‌توانند ایشان را استیضاح کرده یا حتی عزل کنند و اگر سؤال ما در همان قدم اول به انکار و تخلف برسد، باید به ولایتمداری خود شک کنیم.

در جواب این سؤال که از میان این سه دیدگاه، کدام‌یک دربارۀ انتقاد از ولی‌فقیه صحیح است، باید گفت دیدگاه سوم صحیح است.

بررسی این سه دیدگاه

بررسی دیدگاه اول

دیدگاه اول دربارۀ ولی‌فقیه صحیح نیست؛ زیرا اینکه گفته شود که «ایشان جانشین معصوم است؛ ولی خودش معصوم نیست و تصمیم اشتباه می‌گیرد؛ پس ما مدام باید نقد و بررسی کنیم و هر جا دیدیم تصمیمشان غلط است، ایشان را کنار بگذاریم» اصلاً این نوع تعامل با رهبر -حتی اگر رهبر اسلامی و الهی هم نباشد و صرفاً یک فرمانده لشگر باشد- صحیح نیست. اگر قرار باشد سربازان یک فرمانده لشگر هم هرگاه دیدند تصمیمش صحیح است، اطاعت کنند و هرگاه دیدند تصمیمش صحیح نیست، اطاعت نکنند و معیار تشخیص هم افراد باشند (هرکس خودش فکر کند که او صحیح می‌گوید و فرمانده‌اش غلط می‌گوید) این روش، چیزی جز تفرقه و دودستگی و هرج‌ومرج و بی‌ثباتی، نتیجۀ دیگری ندارد.

سرپیچی از رهبری یک جامعه، زیر سؤال بردن فلسفۀ انتخاب رهبر است

حتی اگر آن رهبر، رهبر اسلامی نباشد، نباید در اطاعت از او تبعیض قائل شد (البته اینکه جامعه یک‌وقت به این تشخیص برسد که او سزاوار رهبری نیست؛ و تصمیم بگیرد که رهبر عوض بشود، بحث دیگری است). مادامی که رهبر بودن او محرز است، حتی اگر کسی تصمیم او را صحیح هم نداند، باید قبول کند؛ چون در صورت قبول نکردن، مصلحت اصلی که به‌خاطر آن مصلحت، رهبر انتخاب می‌شود، زیر سؤال می‌رود. رهبر برای چه انتخاب می‌شود؟ برای ایجاد رویۀ واحد در جامعه. اگر قرار باشد هرکس -با ادعای اینکه تشخیص خودش صحیح است- به تصمیم خودش عمل کند، دیگر معنای رهبری چیست؟ هیچ! او تبدیل می‌شود به یک رهبر تشریفاتی و در این صورت هرکس خودش رهبر خودش است! این نقض رهبری است و فلسفۀ رهبری را زیر سؤال می‌برد؛ یعنی نه‌تنها فلسفۀ رهبر جامعۀ اسلامی؛ بلکه هر نوع رهبری، به این شکل زیر سؤال می‌رود. اگر گفته شود «رهبر نمی‌خواهیم»، بهتر و عاقلانه‌تر از این است که گفته شود «رهبر می‌خواهیم؛ ولی به صلاح‌دید خودمان عمل می‌کنیم؛ اگر حرفش خوب بود (مطابق میل ما بود)، اطاعت می‌کنیم و اگر حرفش خوب نبود، اطاعت نمی‌کنیم»! این در حالی است که به تعداد افراد، رأی و نظر وجود دارد؛ پس این نوع تعامل با رهبری، به دلیلِ عقلیِ روشن، باطل است؛ و اگر رهبر، رهبر جامعۀ اسلامی باشد، این نوع تعامل، به‌طریق‌اولی باطل است.

نظر ولی‌فقیه را باید بر نظر خود ترجیح داد

درواقع سخن رهبر این است که «استنباط من از دین، این است که اگر اکنون پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و امام معصوم علیه‌السلام هم بودند، در این شرایط همین نظر را می‌گفتند»؛ زیرا ولی‌فقیه به‌عنوان فقیه‌ترین، باتقواترین و شجاع‌ترین مردم شناخته می‌شود و صلاح را می‌فهمد و می‌تواند از روایات، حکم خدا و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را استنباط کند؛ بنابراین اگر در مقابل ایشان کسی حرفی برای گفتن دارد، به دلیل اینکه فقیه‌تر و آگاه‌تر از ولی‌فقیه نیست، باید نظر او را بر نظر خود ترجیح دهد؛ البته باید خبرگانی هم باشند که همواره احراز کنند که او فقیه برجسته‌ای است و تحت تأثیر هوای نفسش نیست؛ و همواره احراز کنند که او شجاع، مدیر و مدبر است و پذیرفته شده که او رهبر و فقیه‌ترین و شجاع‌ترین و مدبرترین افراد از بین فقهای اسلام‌شناس است.

بررسی دیدگاه دوم

دیدگاه دوم این بود که «چون رهبر هم مانند امام معصوم، واجب‌الاطاعه است، دیگر حق نداریم رصد یا سؤال یا اعتراض کنیم؛ بلکه باید سکوت مطلق حاکم باشد و چشم و گوش‌های خود را ببندیم و هرچه گفت، به‌دنبال ایشان حرکت کنیم؛ بدون سؤال و بدون لزوم کسب آگاهی».

این دیدگاه و نتیجه‌اش غلط است؛ زیرا در برابر امام معصوم هم حق سؤال پرسیدن وجود دارد. تأیید این مطلب در سخن حضرت علی علیه‌السلام که حاکم جامعه اسلامی هستند و می‌گویند هر مطلبی برای شما روشن نیست، سؤال کنید و اگر حرفی در گلو دارید آن را بازگو کنید (واِنْ ظنَّت الرعیة بک حیفاً فَاَصْحِر لهم بعذرک واعْدل عنک ظنونهم باِصحارک فاِنَّ فی ذلک ریاضة منک لنفسک ورفقاً برعیتکنامۀ ۵۳ نهج‌البلاغه (عهدنامۀ مالک اشتر رحمةالله‌علیه)). این نشان می‌دهد که باید در جامعه، آن‌قدر فضای آزاد و آرام وجود داشته باشد که این مجرای سؤال کردن و پرسیدن باز باشد. البته ممکن است توضیح امام، قانع‌کننده باشد یا نباشد و اگر کسی قانع نشد، باز هم تکلیف اطاعت است؛ اما درهرصورت می‌توان سؤال کرد و جواب گرفت.

ما به‌اشتباه فکر می‌کنیم که در زمان امام معصوم سؤال نبوده است. خیر؛ نه‌تنها سؤال بوده است؛ بلکه در زمان حضور یازده امام معصوم علیهم‌السلام همۀ این مشکلات وجود داشته و شاید بدتر از این‌ها هم وجود داشته است؛ اما چون امروز با ائمه علیهم‌السلام تماسی نداریم، این‌گونه می‌گوییم.

در زمان ائمه علیهم‌السلام هم مردمی که با ایشان زندگی می‌کردند، به‌راحتی نمی‌گفتند که آن‌ها معصوم هستند؛ یا مردم کوفه امام را معصوم می‌دانستند و او را دعوت کردند؛ اما تنهایش گذاشتند. خودشان امام را کشتند؛ درصورتی‌که ادعای «اهل‌بیتی بودن» و «علوی بودن» و «شیعه بودن» هم داشتند.

اگر امام معصوم هم حضور داشت، معلوم نبود از او اطاعت می‌کردیم!

لازم است به این نکته توجه کنیم که معصوم دانستن معصومی که به او دسترسی نیست، معیار ایمان نیست و نباید صرفاً با معصوم دانستن ایشان، خود را «معتقد به عصمت» محسوب کرد. همین الآن اگر امام معصوم بیایند، سخنانی می‌فرمایند که همه به معصوم بودن ایشان شک می‌کنند! تاریخ این موضوع را ثابت کرده است که کدام معصوم را معصوم شمرده‌اند.

قرآن پر است از اعتراضات افراد به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آیه می‌خواندند، باور نمی‌کردند و آیات را ساختۀ خود پیامبر می‌دانستند (آیۀ ۸۲ سوره نساء)؛ می‌گفتند حکم قتال را از خودت گفته‌ای! قرآن پر است از درگیری‌های مسلمانان با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم. چطور قائل به عصمت پیامبر بوده‌اند درحالی‌که این‌همه با او درگیر بوده‌اند و در اطاعتش کوتاهی کردند؟ دربارۀ ائمه علیهم‌السلام هم همین‌طور بوده است. امروز ما چون از زمان ظهور ائمه علیهم‌السلام فاصله گرفته‌ایم و امامی نیست که در حضورش باشیم و بتوانیم متهمش کنیم و اگر لازم باشد (نعوذبالله) او را بکشیم! همۀ امامان را معصوم می‌دانیم و اعتراف می‌کنیم که معصومان، واجب‌الاطاعه هستند و اگر آن‌ها بودند کارها درست بود و هرچه می‌گفتند، قبول می‌کردیم!

الآن دلیل غیبت امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف نیز خود ما هستیم و اگر جایی بین نظر ما و نظر امامان علیهم‌السلام، اختلافی وجود داشته باشد، حاضر نیستیم نظر امام را ترجیح دهیم؛ پس ولایت‌پذیری کجاست؟ اگر قرار باشد اطاعت از امام، صرفاً در جایی باشد که نظر امام را صددرصد قبول دارم، دیگر ولایت‌پذیری چه معنایی دارد؟

سؤال مجاز است؛ اما سرپیچی از دستور مجاز نیست

بله حق دارید سؤال کنید؛ حق دارید جواب بخواهید؛ اما حق ندارید که بگویید: «چون قانع نشدم، اطاعت هم نمی‌کنم. چون توجیه نشدم، تبعیض قائل می‌شوم در این مسئله از تو اطاعت نمی‌کنم». اگر این‌طور بود که تک‌تک افراد جامعه رهبر جامعه می‌شدند! مسئلۀ صلاحیت رهبری این‌طور نیست که وقتی ایشان در وسط معرکۀ جنگ می‌گوید «شمشیرها را غلاف کنید و برگردید»، تازه در اینجا شبهۀ صلاحیت رهبریت ایجاد کنیم! بلکه صحیح آن است که وقتی بازگشتند، از خبرگان مطالبه و سؤال کنند که «بروید و جریان را بپرسید». اینکه رهبر را وسط میدان رها کنی و بگویی: «من تشخیص دادم که تو رهبر خوبی نیستی» نقض مفهوم رهبری است.

بررسی دیدگاه سوم

در جامعه باید مجرای سؤال وجود داشته باشد

در فرهنگ دین سؤال کردن از رهبر جامعۀ اسلامی، نه‌فقط در مقابل رهبر فقیه؛ بلکه حتی در مقابل رهبر معصوم (حتی به‌صورت انتقادی) چگونه است؟ کسی که از طرفی سؤالی دارد و نیازمند توضیح است و از طرفی معتقد به سزاوارتر بودن رهبر است، چگونه باید سؤال کند؟ لازم به ذکر است که این نوع سؤال سرکوب نشده است و در جامعه باید فضای صحیح را برای این موضوع ساخت؛ چون در غیر این صورت، نوع غلطش خانمان‌سوز است.

خدا در سوره حجرات می‌فرماید:

  • «لَا تُقَدِّمُوا بَينَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ» (حجرات: ۱)؛ از رسول جلو نیفتید؛
  • «لَا تَرفَعُوا اَصوَاتَكُم فَوقَ صَوتِ النَّبِيِّ» (حجرات: ۲)؛ صدایتان را بالاتر از رسول نبرید؛
  • «لَا تَجهَرُوا لَهُ بِالقَولِ» (حجرات: ۲)؛ صدایتان را برابر با رسول قرار ندهید؛
  • «اِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ اَصوَاتَهُم عِندَ رَسُولِ اللَّهِ…» (حجرات: ۳)؛ صدایتان را پایین‌تر قرار بدهید؛
  • «اِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاءِ الحُجُرَاتِ…» (حجرات: ۴)؛ از پشت دیوارها او را ندا ندهید؛
  • «وَلَو اَنَّهُم صَبَرُوا حَتَّىٰ تَخرُجَ اِلَيهِم لَكَانَ خَيرًا لَّهُم» (حجرات: ۵)؛ صبر کن تا رهبر جامعه از تو بپرسد که «سؤالی دارید یا نه».

پس باید این مجرا وجود داشته باشد که برایتان توضیح بدهند؛ و اگر نتوان این راه را به‌درستی در جامعه طراحی کرد، دچار مشکلات می‌شویم؛ و این زمان است که هرکسی انتقادی دارد خطاب به رهبری، کلیپ و پادکست درست می‌کند تا صدای اعتراضش را بشنوند و این صدا را از کوی‌وبرزن به ایشان می‌رساند. پس وقتی که راه مسدود باشد کار خراب می‌شود.

راه انتقاد کردن، اردوکشی خیابانی نیست

البته باید گفت که راه بسته نیست؛ بلکه ما «بسته‌انگاری» داریم. خود مردم در پیگیری مطالبات دچار اشتباه هستند؛ زیرا شرایط را به‌گونه‌ای رقم می‌زنند که آب در آسیاب دشمن ریخته شود. تعجب از این است که بعد از ۴۰ سال انقلاب، تاریخ معاصر نفهمیده باشد که ایران به‌صورت باروت است؛ و نفهمیده باشد که ۴۰ سال سوخت جمع کردند برای سوزاندن ایران و هر کاری که توانستند کردند و الآن منتظر یک جرقه و مشعل هستند که تروخشک را باهم بسوزانند؛ پس راه انتقاد کردن، ریختن در خیابان‌ها و داد کشیدن نیست؛ زیرا در این صورت نیز مردم‌اند که ضربه می‌خورند و فضا را برای عده‌ای نفاق‌زده فراهم می‌کنند؛ شهر را برای خود و دیگران ناامن می‌کنند؛ همسر و فرزندان خودشان را به کشتن می‌دهند و… و این راهش نیست. چه باید کرد؟

از طریق خواص، از طریق نمایندگان در تجمعات، در نماز جمعه‌ها، فریاد خودتان را برسانید؛ یا در مقابل همین تجمعاتی که در تهران درست شد که در مقابل تجمعات ضد اغتشاش بود. درواقع مسئله به راه انداختن روش صحیح سؤال است برای حل شدن مشکلات. باید به جلو حرکت کرد نه به عقب.

با طراحی قانون، مسائل مربوط به اعمال ولایت حل می‌شود

گفته می‌شود که ما قانون اساسی داریم و در قانون اساسی اختیارات اصلی شخص درجه اول و شخص اول مملکت بیان شده است و باید مجرای اِعمال ولایت درست طراحی بشود. قانون طوری طراحی شده که یک نفر رئیس‌جمهور یعنی رئیس مردم است. در مملکتی که رهبر هست، دیگر نباید رئیس‌جمهوری مطرح شود؛ بلکه باید رئیس دولت یا نخست‌وزیر انتخاب شود.

نخست‌وزیری به جای ریاست جمهوری

بین ریاست دولت و ریاست جمهوری تفاوت وجود دارد. در ریاست جمهوری، رهبر نمی‌تواند درست به نقش خودش عمل کند؛ چون رئیس‌جمهور، خود را منتخب ملت و رهبر، خود را ولی‌امر می‌داند؛ و هر دو می‌خواهند اعمال ولایت کنند. اینجا است که تزاحم ایجاد می‌شود. راه‌حل آن، تشکیل نخست‌وزیری ذیل مجلس است؛ یعنی کابینه‌ای تشکیل شود یا دولتی انتخاب شود؛ که کنار زدنش در این صورت راحت‌تر است و انحلال دولت آسان می‌شود؛ یعنی دولت ابزاری می‌شود در دست مجلس. این راه‌حل خیلی فرق می‌کند با اینکه دولتی خودش رئیسی داشته باشد که منتخب مردم است.

باید توجه کرد که تفاوت ولایت‌فقیه با سلطنت در همین است که در ولایت‌فقیه شخص بما هو شخص حاکم نیست؛ بلکه شخص بما هو فقیه جامع‌الشرایط باتقوای مدیر و مدبر، حاکم است؛ اما در نظام سلطنتی شخص چون پدرش شاه بوده، شاه می‌شود؛ حال، هر که می‌خواهد، باشد! به‌خاطر زورش حاکم است. ما یک شخص اول مادام‌العمر نداریم؛ بلکه ولی‌فقیه، فقیه جامع‌الشرایط است و سلطان نیست و به زور نیزه و زور آباواجدادش نیامده است؛ بلکه به‌خاطر شایستگی‌های علمی و معنوی و روحی، در این مقام ایستاده است. تفاوت نظام ولایت‌فقیه با نظام سلطنتی دقیقاً همین نقطه است. وقتی این موضوع نادیده گرفته شود، رهبر هرقدر هم قانون به او مجال بدهد، این مجال‌ها قابل‌استفاده نیست و عملاً رهبری در جامعه به ناظر تبدیل می‌شود.

در حال حاضر به جای اینکه جمهوری اسلامی داشته باشیم، جمهوری مشروطه داریم؛ ولایت‌فقیه نداریم؛ نظارت فقیه داریم؛ به‌عنوان‌مثال: در عراق یک فقیه وجود دارد (آیت‌الله سیستانی)؛ آیا ایشان ناظر هستند یا ولی‌فقیه؟ ناظر هستند؛ یعنی سخنرانی و ارشاد می‌کنند و فقط یک جایگاه معنوی دارند. دیگر کسی از ایشان مطالبه‌ای ندارد که چرا بنزین گران شد یا چرا نفت ارزان شد و…؛ چون او مسئول نیست و فقط مرشد است.

الآن در ایران بااینکه فقیه، جایگاه مسئولیتی دارد و به لحاظ قانونی شخص اول جامعه است، برد اجرایی اعمال ولایت را ندارد. تنها جایی که رهبری اداره‌اش می‌کند، نیروی مسلح است؛ که عملاً یک دولت دوم در سایه‌ای درست می‌کند؛ یعنی ناخواسته هم قهراً این تعارض درست می‌شود. عمدۀ علت این مشکل برمی‌گردد به عدم درک صحیح جامعه از قرآن، جامعه‌ای که قرآن را بفهمد و به‌سادگی ولایت را بپذیرد.

این چالش‌ها جز با رجوع به قرآن حل نمی‌شود

درواقع چالش بزرگی که پیش روی انقلاب است و هنوز این چالش حل نشده است، به نظر حقیر جز با قرآن و رجوع به قرآن و توجه به قرآن و باب شدن قرآن در بحث‌های حکومتی و اجتماعی حل نخواهد شد.

سؤالاتی از این دست، جوابش در قرآن است:

  • در دوران غیبت اگر بخواهیم حکومت تشکیل دهیم، مردم در چه جایگاهی قرار دارند؟
  • انتخابِ ولی چه سازوکاری دارد؟
  • اعمال ولایت چه سازوکاری دارد؟

مردم: مشورت‌دهنده؛ تصمیم‌گیرنده: رهبر جامعه

این مدل، در کل جهان و حتی در دوران معصومین علیهم‌السلام نیز سابقه نداشته است؛ مثلاً آیا در دوران پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله انتخابات بود؟ آیا در دورۀ حضرت علی علیه‌السلام انتخاباتی در کار بوده است؟ آیه می‌فرماید «وَاَمرُهُم شُورَىٰ بَينَهُم» (شوری: ۳۸) یا «وَشَاوِرهُم فِي الاَمرِ فَاِذَا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَى اللَّهِ» (آل‌عمران: ۱۵۹). نقش مردم در حکومت اسلامی یک جلسۀ مشورتی برای ولی‌امر است. بله؛ باید مجلس شورای اسلامی تشکیل بشود و در زمینه‌های مختلف به ولی‌امر مشورت بدهند؛ ولی ایشان باشد که تصمیم بگیرند. مردم باید به این درک برسند که اگر ولی‌امر جامعه تصمیمی گرفتند و خلاف میل آن‌ها بود، گروه فشار و اهرم فشار نشوند و او را منفعل نکنند. در تاریخ نیز دیده می‌شود که علی علیه‌السلام را در وسط جنگ صفین برگردانند و ایشان را مجبور به قبول حکمیت کردند.

مهم‌ترین جلوۀ ولایت؛ حکم کردن بین مردم در مسائلشان

قرآن می‌فرماید «يَا دَاوُودُ اِنَّا جَعَلنَاكَ خَلِيفَةً فِي الاَرضِ فَاحكُم بَينَ النَّاسِ بِالحَقِّ» (ص: ۲۶) مسئله، حکم دادن و حکم بر اساس کتاب الله دادن است و «مَا اَلاِمَامُ اِلاَّ اَلحَاكِمُ بِالكِتَابِ…» (روضة الواعظین، ج۱، ص۱۷۱)؛ حکم کردن بین مردم در اختلافاتشان و در مسائلشان. این مهم‌ترین جلوۀ ولایت است.

بله؛ ما می‌خواهیم اقتصاد کشورمان پیشرفت کند؛ اقتصاد کشور تکلیف مردم است. باید حدودی را برای مردم تعریف کرد و مردم هستند که باید اقتصاد را به جایی برسانند. البته غیر از تعریف حدود و مواظبت از خطوط قرمز (که مواظبت از حدود قرمز، علی‌القاعده کار قوه قضائیه است). چه کسی گفته تصدی‌گری در اقتصاد از شئون ولایت است؟ کدام تاریخ از اهل‌بیت علیهم‌السلام؟! به‌عنوان‌مثال امام علی علیه‌السلام چهار سال حکومت داشته‌اند؛ آیا متصدی شهرسازی یا راه‌سازی بوده است یا متصدی اقتصاد مردم بود؟

مردم باید اقتصاد را خودشان اداره کنند؛ باید برای آن سازوکار تعریف کنند. ممکن است که در ساخت‌وساز و کارش، حکومت کمک کند؛ اما کار اصلی حکومت، مواظبت از تخلفات این وادی است؛ مراقبت از خطوط قرمز است؛ مسائل امنیت و سایر مسائلی است که از شئون «فاحکم بین الناس…» باشد؛ یعنی تفکیکی لازم است که ببینیم چه چیزهایی از امورات حکومتی است و وظیفۀ حاکم است (امروزه همه را از امورات حکومتی می‌دانند!) و چه چیزهایی وظیفۀ مردم است. آن بخشی که وظیفۀ مردم است، مردم جمع شوند و فردی را انتخاب کنند و آن را هم به تائید حاکمشان برسانند؛ عقلا جمع شوند؛ نظر بدهند؛ کارشناسان را جمع کنند؛ هر کاری می‌خواهند، بکنند؛ اما در شئون حاکمیتی قصه فرق دارد.

۴۰ سال از انقلاب ما گذشته؛ هنوز ذره‌بین فکری حکومت و مردم از دولت برداشته نشده است. کلاً دولت‌گرا هستیم و همه‌چیز را باید دولت تعیین کند و دولت همه‌کاره است؛ درحالی‌که باید گفت شخص اول مملکت رهبر است و شخص دوم، قاضی‌القضات است و اعمال حاکمیت اسلامی از قِبل قضا پیش می‌رود. قضا هم صرفاً این نیست که دو نفر دعوا کنند و بروند دادگاه؛ بلکه وظیفه‌اش اصلاح بین کشورها، بین طوایف، بین احزاب و مسائل مهم اقتصادیِ مطرح است. قاضی تخلفات را باید رسیدگی کند. اگر تفکیک درستی بشود، جواب می‌گیرد و همه باید برگردیم به قرآن؛ اما امروزه چه کردیم؟

قرآن برای خواندن و فهمیدن است

کتاب برای خواندن و فهمیدن است. الآن حدود ۲ میلیارد مسلمان در جهان وجود دارد. این‌ها وقتی می‌خواهند مسابقۀ قرآن برگزار کنند، یا با آواز می‌خوانند یا حفظشان را به رخ هم می‌کشند. برای کتاب عدل شهید مطهری رحمةالله‌علیه مسابقه طرح می‌کنند؛ اما برای فهم عدل در قرآن نه! برای قرآن، فقط صحبت از آواز است و صحبت از اینکه چه کسی موسیقیِ خواندنش بهتر است! خنده‌تان نمی‌گیرد؟ این در حالی است که برای مسابقه‌های کتاب‌خوانی، از صوت خواندن کتاب مسابقه برگزار نمی‌کنند. می‌گویند: «نه آقا یکی از چیزهای زیبای قرآن صوت است و این هم قابل مسابقه برگزار کردن است». این وقتی شد اصل، طلبه‌ها تندتند قرآن حفظ می‌کنند تا دو زار شهریه بیشتر بگیرند!

رسوماتی که ۱۴۰۰ سال است دولت‌های جور اموی، عباسی، عثمانی و… برای حفظ مصالحشان ایجاد کردند. آن‌هم منوط بر این بوده که مردم قرآن را نفهمند؛ اما چون نمی‌توانستند قرآن را به‌صورت کامل کنار بگذارند، مجبور بودند طوری در جامعه تبلیغ کنند که مردم به این قرآن خواندن دل خوش کنند و بسنده کنند و حتی بترسند از فهمیدن قرآن!!! ترس از اینکه نکند قرآن ما را منحرف کند! آن‌قدر که از خدا می‌ترسیم، اگر از شیاطین می‌ترسیدیم، کارمان درست بود؛ ولی متأسفانه نمی‌فهمیم که غیر از انسان مریض (که از قرآن به‌دنبال حق نباشد و بخواهد با قرآن سرپوشی بر مقاصد خود بگذارد) کسی ذیل قرآن به انحراف کشیده نمی‌شود؛ وگرنه این نقض غرض خداست. قرآن «هُدًى لِّلمُتَّقِينَ» (بقره: ۲) و «وَهُدًى لِّلعَالَمِينَ» (آل‌عمران: ۹۶) است؛ علم، برهان، بیان، نور و هدایت است.

گام‌های سورۀ حجرات برای تثبیت نظام ولایی

سوره حجرات سه قدم در تثبیت نظام ولایی برمی‌دارد:

  1. به مؤمنان می‌گوید پشت رهبرتان بایستید؛ داد نزنید؛ کلیپ درست نکنید؛ بیانیه صادر نکنید؛ الآن وقت تسویه‌حساب و سؤال دارم و… نیست؛
  1. با هم درگیر نشوید؛ به جان هم نیفتید؛ اگر به جان هم بیفتید، آن‌که نفع می‌برد، نه شما هستید، نه رهبر، نه اسلام، نه قرآن؛ آن‌که نفع می‌برد، دشمنان ما هستند. اخلاق را رعایت کنید، یکدیگر را مسخره نکنید، غیبت نکنید.
  1. به ملی‌گراها هم می‌گوید شما که هیچ‌وقت دلتان با اسلام نبود؛ نه جوشی زدید؛ نه جهاد کردید؛ نه قدمی برداشتید. همواره کنج نشستید و عافیت‌طلب بودید و خندیدید. دهانتان را ببندید: «قَالَتِ الاَعرَابُ آمَنَّا قُل لَّم تُؤمِنُوا وَلَٰكِن قُولُوا اَسلَمنَا وَلَمَّا يَدخُلِ الاِيمَانُ فِي قُلُوبِكُم…» (حجرات: ۱۴). سپس می‌فرماید: «اِنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَم يَرتَابُوا وَجَاهَدُوا بِاَموَالِهِم وَاَنفُسِهِم فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (حجرات: ۱۵)؛ ایمان این‌طوری است. سپس می‌فرماید: «قُل اَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُم» (حجرات: ۱۶)؛ می‌خواهید به خدا دین‌داری یاد بدهید؟! فعلاً زیپ دهانتان را بکشید؛ ما وقتی مشکل را حل کردیم، بعد بیا ببینیم تو کی هستی و کجا بودی! (تدبر در سورۀ حجرات را اینجا ببینید.)

ما کمی تعصب هم نیاز داریم. اگر خیال کنیم دین همه‌اش منطق است، خطا کردیم؛ در دین تعصب بی‌منطق نیست؛ تعصب کور نیست. یک تعصبی هست؛ یک غیرتی هست؛ غیرت یعنی «اگر امروز مجرایش نیست، حرفم را نگه می‌دارم تا مجرایش ایجاد بشود؛ ولی اگر نامحرم حرفی بزند، دهانش را خرد می‌کنم. می‌گویم: تو حرف نزن؛ این یک صحبت داخلی است؛ مؤمنان می‌خواهند حرف بزنند، تو چه می‌گویی؟ تو یک روز برای اسلام هزینه نکردی؛ بگذار پابرهنه‌ها داد بزنند. تو سلبریتی یک‌لاقبا چه می‌گویی؟ وقتی می‌خواهی بچه به دنیا بیاوری، می‌روی کانادا؟ چرا می‌روی کانادا؟ چه آقازاده باشی چه فلان‌زاده. شماها خون مردم را در شیشه کردید. بگذارید پابرهنه‌ها خودشان مسائلشان را با حکومت حل کنند». هنگامی که می‌بینید وقتی این مردم دهان باز کردند، گنده‌تر از آن‌ها دهان باز کردند، یک کار این است که به مردم بگویید: «لطفاً صبر کنید؛ درگیر نشوید؛ دهان نامحرم را ببندید» یعنی در شما نباید ضعف ببینند؛ نباید با آن‌ها همراه شوید که «این چه حکومتی است؟ این چه رهبری است؟…» غیرتتان کجاست؟ ۴۰ سال نان اسلام را خوردیم و در امنیت اسلام بودیم؛ اقلاً برای دینمان نترسیدیم؛ برای دین‌داری‌مان خوف نداشتیم؛ اقلاً به‌خاطر چادر در کوچه و خیابان کتک نخوردیم؛ اقلاً به‌خاطر مجلس اباعبدالله علیه‌السلام تیرباران نشدیم؛ اقلاً تصمیم‌گیران داخل کشورمان بعضاً آدم‌های لایقی بودند، بی‌لیاقت‌ها از خودمان بودند و مستشاران بی‌طهارت آمریکایی نبودند. خودمان گند زدیم. اگر پدر من چند اشکال داشته باشد، اگر غریبه‌ای بخواهد سر پدرم داد بزند، جلواش می‌ایستم.

اگر به این‌ها اجازه بدهی، دهان باز می‌کنند؛ و نه اسلام، نه قرآن، نه رهبر، نه حکومت اسلامی باقی نمی‌ماند. این‌ها نمی‌خواهند سر به تن امثال ما و شما باشد (البته همه در این حد نیستند؛ منظورم این‌هایی است که در این حد هستند و با اسلام مشکل دارند). ما باید جلوی آن‌ها قاطع باشیم. اگر الآن امکان حل مشکل ما و سازوکار حرف زدنمان فراهم نیست، نباید پابه‌پای آن‌ها غر بزنیم و فحش بدهیم. بعد چه بشود؟ اگر این حکومت کنار برود و لطمه بخورد یا این رهبر (که جانم فدای یک نفسش) -خدای‌نکرده- مویی از سرش کم بشود، خیال می‌کنید اسلام برای شما باقی می‌ماند؟ خدا ایشان را نگه دارد. مؤدب باشیم؛ صبور باشیم؛ برای اعتراضمان راه پیدا کنیم.

برای تجدید اسلامیت نظام باید تلاش کرد

باید توجه کرد که انقلاب کردن یعنی یک ساختار را سرنگون کردن؛ اما بعدش، حکومت ایجاد کردن یعنی یک ساختار را ایجاد کردن. من معتقدم از نو باید ساخت، باید دوباره انقلاب بشود؛ اما نه انقلابی برای سرنگون کردن حکومت اسلامی و سپردن دوبارۀ آن به‌دست طاغوت یا نظام‌های دموکراتیک دنیا؛ بلکه انقلابی برای تجدید حیات جنبۀ اسلامیت این نظام؛ نه برای سرنگون کردن اسلامیتش. ما از اسلامیت نظام ضرری ندیده‌ایم؛ بلکه از افسارگسیخته بودن جمهوریتش ضرر کرده‌ایم؛ از تعیین نشدن مجراهای اعمال ولایت. عاقل برای درست کردن چشم یک نفر، کورش نمی‌کند. دشمنانمان ۴۰ سال است که ما را در بحران نگه داشته‌اند؛ خودمان هم کوتاهی کرده‌ایم؛ بد رأی دادیم؛ در حوزه‌ها خوابیدیم (این‌ها را که می‌گویم، صحبت کلی است و برآیندی از جامعه را مطرح می‌کنیم، ما هم این کوتاهی‌ها را داشتیم). باز هم می‌گویم اگر حضرت آقا به بنده بگویند «حرفی داری به من بگویی؟» می‌گویم: من که کسی نیستم؛ به‌عنوان سرباز کوچک شما ۴ تا حرف هم دارم؛ اما عقل هم دارم: «اَكثَرُهُم لَا يَعقِلُونَ… وَلَو اَنَّهُم صَبَرُوا حَتَّىٰ تَخرُجَ اِلَيهِم لَكَانَ خَيرًا لَّهُم» (حجرات: ۴-۵)؛ می‌دانم که اگر در این اوضاع، داد بزنم، ضررش برای خودم است. غیر از اینکه این کار خلاف حقیقت سعادت من است. از طرفی (تصریح می‌کنم با توجه به جامعۀ علما و نخبگان) برای بنده محرز است که بهترین و شایسته‌ترین فرد برای رهبری این انقلاب، شخص حضرت آقا است؛ بی‌بدیل است؛ اما اگر با این ایشان حرفی هم دارم، با حفظ ادب و احترام راهش را پیدا می‌کنم.

باید سازوکاری برای انتقال حرف نخبگان تعریف شود

لازم است توجه کنیم که ممکن است شما حرف‌هایی داشته باشید؛ نخبگان حرف‌هایی دارند؛ باید مجاری‌اش تعریف شود. نه‌فقط مجاری؛ بلکه باید سازوکارش کلید بخورد. «اصلاح‌طلبی» را ضایع کردند؛ اصلاح‌طلبی یعنی اینکه دختر و پسرها راحت باشید؟ یعنی علیه خدا در خیابان‌ها هم شعار دهیم؟ غلط کردی که می‌توانی شعار دهی! اصلاح‌طلبی این نشد؛ «اَلَا اِنَّهُم هُمُ المُفسِدُونَ وَلَٰكِن لَّا يَشعُرُونَ» (بقره: ۱۲)؛ مفسد هستند؛ ولی نمی‌فهمند؛ حالی‌شان نیست؛ بله؛ من هم می‌گویم اصلاح‌طلبی باید شروع بشود؛ ولی از جنس اصلاح‌طلبی امام حسین علیه‌السلام؛ یعنی «إنّما خرجت لطلب الاصلاح في أمّة جدّي صلّى اللّه عليه و آله» (تسلیة المُجالس وزینة المَجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، ج۲، ص۱۶۰، نامۀ امام حسین علیه‌السلام به محمد بن حنیفه).

البته امیدواریم/باید با فساد به‌صورت جدی مبارزه شود

البته امیدواریم؛ چون انسان‌های مؤمنی هم وجود دارند؛ چون دل‌های سوخته‌ای داریم؛ چون انسان‌های دغدغه‌مندی داریم؛ چون رهبری فرزانه داریم. یعنی باید بدانیم به چه چیز امید داریم و از چه چیز می‌ترسیم. اگر این‌ها را جابه‌جا کنیم، عملاً این می‌شود که الآن بنده این‌طور می‌بینم که این کشتی به تلاطم افتاده؛ عده‌ای تازه سرشان را بلند کرده‌اند که تلاطم است! مگر ندیدید امام امت صریح به مسئولین گفت: «بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست» (امام خمینی رحمةالله‌علیه در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی، ۶/۳/۱۳۶۰). خواب خرگوشی غلط است. اینکه این‌همه سال مردم خبر اختلاس می‌شنوند، این‌همه سال هرروز می‌شنوند یکی دزدیده و رفته و دارد می‌چرد؛ اما یک برخورد قاطع در حد فساد ندیدیم! این مشکل کار است. مثل آن می‌ماند که جلو دشمن خارجی را بگیریم؛ اما از داخل، به فساد میدان دهیم؛ همان کاری را که فساد خارجی می‌خواست با ما بکند، فساد داخلی می‌کند؛ از درون از بین می‌رویم؛ مدام هم شعار مبارزه با فساد دادند.

لذا عرض می‌کنم باید یک مقدار در نگاه‌های ما آن جنبۀ حاکمیت به سمت قضاوت برود و یک مقدار جهت تمرکز را عوض کنیم. یک مقدار باید شئون دولت کم شود؛ چه دولت و چه رئیس‌جمهور و چه نخست‌وزیر، هرکه می‌خواهد باشد؛ اسلام مربوط به حاکم است و آن‌ها دیگر لازم نیست از طرف اسلام حرف بزنند و الگوی پیامبر ارائه کنند! آن‌ها باید مشکلات اقتصادی را حل کنند. اگر هم بلد نیستند، بروند تا کسی دیگر به جایشان بیاید. یک مقدار زوم حاکمیت و نگاه تحلیلگران و نخبگان باید به سمت قضا برود؛ مسئلۀ قضا و ابعاد آن و میدان دادن به مسئلۀ قضا.

البته باید توجه کرد، آن‌که این بذرها را پرورش می‌دهد، خداست؛ آن‌که با باران لطف و رحمتش درواقع دغدغه‌های حق‌جویانه را می‌رویاند و به درخت تبدیل می‌کند و به ثمر می‌نشاند، خداست. با این باور که ان‌شاءالله خدا به دل‌های ما و به جامعۀ ما نگاه کند و ما را برای اینکه مشکلاتمان حل شود شایسته ببیند.

دسته‌بندی: ‌
دیدگاه‌هانظام ولایی، ولایت فقیه و ولایت‌پذیری
برچسب: ‌ اطاعت از رهبری، ‌اغتشاش، ‌انتقاد از رهبری، ‌تثبیت نظام ولایی، ‌حکمرانی قرآنی، ‌روش صحیح اعتراض، ‌سؤال از رهبری، ‌سرپیچی از رهبری، ‌سوره حجرات، ‌معصوم نبودن رهبری، ‌معصومیت رهبری، ‌نظام ولایی، ‌نقش رهبری، ‌نقش مردم، ‌نقش مردم در جمهوری اسلامی، ‌ولایتپذیری
ارسال برای دیگران
نظرات

۲ دیدگاه. جدید

  • پس اسلاف انقلاب چطور بین رهبری و قوای سه گانه در اصل ۵۷ قانون اساسی را جمع کردن؟ یعنی آنها متوجه این مسئله نبودن که ساختار حاکمیت با اشکالاتی که شما اشاره فرمودید نباید شکل می گرفت! و چرا تا الان این ساختار اصلاح نشده!؟

    پاسخ
  • بسیارعالی
    خداحفظ کنه استادرو،که روی حساسترین مسئله روز،وقت گذاشتن وتبیین میفرمایند.واقعا مورد نیاز جامعه ست علی الخصوص مومنین وقرآن پژوهان

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت را پر کنید
این قسمت را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up