فهرست مطالب
- ۱ گام دوم انقلاب اسلامی بر پایه قرآن کریم برداشته خواهد شد
- ۲ تدبر در قرآن؛ حرکت از کثرت آیات به وحدت غرض
- ۳ مروری بر سورۀ مبارک آلعمران
- ۳.۱ بررسی فصل اول سوره آل عمران (سیاقهای ۱ تا ۶)
- ۳.۲ بررسی فصل دوم سوره آلعمران (سیاقهای ۷ تا ۹)
- ۳.۳ مروری بر این دو فصل
این متن، بخشی از جلسۀ چهلوهفتم تدبر در سوره مبارک آلعمران است که در تاریخ ۲۰ بهمنماه ۱۴۰۱ در ایامالله دهۀ مبارک فجر بیان شده است و اکنون جهت استفادۀ علاقهمندان در دسترس قرار میگیرد. باشد که چراغی قرار گیرد برای حمایت از انقلاب بزرگ اسلامیمان در برابر دشمنان خارجی و داخلی.
ایامالله دهه نورانی فجر انقلاب اسلامی را خدمت حاضران محترم تبریک عرض میکنم و آرزو میکنیم خدای بزرگ شایستگی و کفایت پاسداری از این امانت ارزشمند را به همه ما عنایت کند؛ بر پایۀ علم به قرآن و التزام به قرآن و فرهنگ اهلبیت علیهمالسلام. انشاءالله همیشه محافظ، مدافع، مروج، مبلغ و پشتیبان حقیقی انقلاب پرشکوه اسلامیمان باشیم. از خدا میخواهیم که پرچم پرافتخار این انقلاب را از دستان رهبر عظیمالشأن ما به دستان مبارک امام زمان علیهالسلام برساند؛ به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
گرامی میداریم یاد و خاطرۀ امام راحلمان و شهدای انقلاب اسلامی را و همۀ شهدایی که در رسیدن این امانت بهدست ما نقش داشتند؛ خونِ پاک این شهیدان بر زمین ریخته شده است تا ما امروز به لطف پروردگار در لوای اسلام زندگی کنیم و از شر طاغوت رها باشیم. یاد و خاطره همۀ آنها گرامی. خدا انشاءالله امام عزیزمان و شهدایمان را با سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام و اصحاب و یاران باوفای آن حضرت محشور کند؛ بار دیگر هم صلوات ختم کنید.
در دوران غیبت که دوران سخت و مسیر، مسیر پرفرازونشیب و موانع و دشمنیها فراوان است، این پرچم امروز بر دوش ولی امرمان امام مسلمین حضرت آیتاللّه العظمی خامنهای است (صلوات ختم فرمایید)؛ از خدا میخواهیم که به ایشان توان کافی برای حمل این بار سنگین را بیش از گذشته عنایت بفرماید. سلامتی و طول عمر باعزت ایشان را از خدا مسئلت میکنیم و دوام توفیقاتشان و مزید تأییداتشان را از خدا مسئلت میکنیم. انشاءالله تا ظهور امام زمان علیهالسلام زنده و پرنشاط و پرتوان باشند و برای ما و برای اسلام و برای انقلاب بمانند و خدا به نفسهای ایشان بیش از گذشته برکت عنایت بفرماید انشاءالله؛ و تأییدات امام زمان همواره شامل حالشان باشد؛ بار دیگر هم صلوات ختم بفرمایید.
همچنین از خدا میخواهیم به ملت سرافراز ایران که در تمام این فراز و نشیب و این دوران سخت، چه قبل از انقلاب که برای پیروزی انقلاب زحمت کشیدند؛ چه بعد از انقلاب که برای پاسداری از انقلاب زحمت کشیدند، انشاءالله عزت، سرافرازی، نشاط و سربلندی در همۀ عرصهها عنایت کند؛ خاصه جوانهای این ملت را انشاءالله به مصالحشان بیش از گذشته واقف کند و در پاسداری از این امانت عظیم و سنگین به آنها توفیق عنایت کند؛ برای سربلندی بیشازپیش ملت ایران هم صلوات بلندی ختم کنید.
همچنین از خدای بزرگ عاجزانه مسئلت میکنیم دشمنان انقلاب اسلامی، دشمنان ملت رشید ایران، دشمنان ولایت و انقلاب را سرکوب و ذلیل و نابود کند و توطئهها و شر آنها را به خودشان برگرداند؛ در رأس آنها آمریکای جنایتکار و صهیونیسم را لعنت کند و اینها را از رحمت خود دور بدارد و در اهداف و نیات شومشان ناکام کند. همچنین دشمنان داخلی، کسانی که دانسته و آگاهانه در داخل مرزهای اسلامی و با نفوذ در ساختارهای مبارک جمهوری اسلامی قصد تخریب و توطئه دارند، خدا شر آنها را به خودشان برگرداند و ما را در مقابل آنها آگاه و برای ایستادگی در مقابل نیات شومشان انشاءالله توانمندتر از گذشته قرار بدهد. بار دیگر هم صلواتی ختم بفرمایید.
گام دوم انقلاب اسلامی بر پایه قرآن کریم برداشته خواهد شد
ما باورمان این است که گام دوم انقلاب اسلامی بر پایۀ قرآن کریم برداشته خواهد شد. قرآن کتاب انقلاب است؛ کتاب پاسداری از انقلاب است؛ کتاب رسیدن به تمدن اسلامی بر پایۀ انقلاب است. از خدا میخواهیم که به ما و مسئولان ما و ملت ما این توفیق را عنایت کند که حق قرآن را بیش از گذشته پاس بداریم و حق قرآن را ادا کنیم در حد توان خودمان (کسی نمیتواند حق قرآن را ادا کند؛ اما) در حد توان خودمان مصداق کسانی باشیم که با کتاب الله مأنوس هستند و بر پایۀ کتاب الله فکر میکنند؛ بر پایۀ کتاب الله محبت میورزند؛ بر پایۀ کتاب آسمانی دشمن میدارند و با کتاب آسمانی زندگی میکنند.
باور ما این است که اگر بار دیگر انقلابمان را با قرآن کریم مورد بازخوانی قرار دهیم و اشکالات خود را برطرف کنیم و آنچه را لازمۀ تحقق حکومت الهی است، از قرآن کریم بیاموزیم و به آن عامل باشیم، بیتردید یاری خدا بیش از قبل شامل حال همۀ ما خواهد بود و زمینۀ ظهور امام زمان علیهالسلام فراهم خواهد شد. بر پایۀ باورهای قرآنی ما و بر پایۀ باورهایی که از کلمات پیامبر گرامی اسلام و اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام به ما رسیده، میدانیم که جامعهای به سمت ظهور نزدیک میشود و حرکت معنادار به سمت ظهور برایش رقم میخورد که با قرآن کریم همراهی کند. برای اینکه این همراهی بیشتر از همیشه باشد و این آمار نگرانکنندۀ مهجوریت قرآن و این وضعیت اسفبار دوری از قرآن در جامعۀ ما هرچه زودتر جای خودش را به نورافشانی قرآن کریم بدهد، اجماعاً صلوات جلی دیگری ختم کنید.
تدبر در قرآن؛ حرکت از کثرت آیات به وحدت غرض
متدبر در تدبر، از کثرت آیات بهسوی وحدت غرض حرکت میکند؛ آیات، متعدد و کثیر است؛ اما غرض سوره واحد است؛ این آیات را یک غرض واحد در کنار هم قرار داده است. هرقدر سوره طولانیتر باشد، این حرکت از کثرت به وحدت، بیشتر واسطه میخورد. ما از کثرت ۲۰۰گانۀ آیات سوره آل عمران، رسیدیم به کثرت ۲۹گانۀ سیاقها؛ از ۲۹ سیاق هم رسیدیم به ۴ فصل؛ حالا از ۴ فصل باید برسیم به آن غرض واحد کل سوره تا آن یکپارچگی و انسجام کل سوره را بتوانیم درک کنیم.
چندین بار هم بر این مطلب تأکید شده که اینکه میگوییم سوره غرض واحد دارد، نافی اغراض متعددی که ذیل سوره است، نیست؛ یعنی این سوره ۴ فصل دارد و هر فصلی غرضی دارد که در جای خود محفوظ است. همچنین هر فصلی تعدادی سیاق دارد و هر سیاق غرضی دارد که سر جای خود محفوظ است. پس منکر اغراض متعددی که هر سیاق دارد، نیستیم؛ منکر اغراضی که هر یک از فصلها دارد نیز نیستیم؛ اما در نهایت میخواهیم بگوییم خداوند این ۴ فصل را در یک سوره جمع کرده است. در حقیقت به این سؤال میخواهیم پاسخ دهیم: «چرا این آیات، این سیاقها، این فصلها کنار هم قرارگرفتهاند و یک سوره شدهاند؟» سوره از «سور» است؛ سور یعنی دیوار بلندِ محکم. گویا خداوند دور این آیات یک دیوار بلند محکمی کشیده و آنها را از آیات قبل و بعد جدا کرده و یک مجموعه به وجود آمده است. این کار که لغو و بیهوده نیست؛ هم بالوجدان؛ هم به عقل؛ هم به نقل؛ هم خود قرآن چنین چیزی نمیفرماید؛ بلکه ما را دعوت به تدبر میکند.
پس میخواهیم برسیم به آن انسجامی که مدنظر خداوند بوده و هدفی که خدا از کل سوره دنبال میکرده است.
مروری بر سورۀ مبارک آلعمران
دور اول تدبر در سورۀ مبارک آلعمران که مفاهیم آیات بود، به لطف خدا سپری شده است. دور دوم و سوم همزمان انجام شد؛ سیاقها شناسایی و جمعبندی شد به لطف خدا؛ و دور چهارم را داریم انجام میدهیم.
در دور چهارم در حال ارتباطیابی سیاقهای سوره با یکدیگر هستیم؛ اینکه سیاقهای این سوره چه ارتباطی با هم دارند؛ چه سیری دارند و کلیت سوره چه میخواهد بفرماید. در همین دور چهارم هم به هنگام بررسی ارتباط سیاقها متوجه فصلبندی در سورۀ آلعمران شدیم.
این سوره دارای چهار فصل است (فصل، مجموعۀ سیاقهای همبسته با یکدیگر است؛ سیاقهایی که در کنار یکدیگر یک هدف را دنبال میکنند)؛ یعنی سوره آلعمران که ۲۰۰ آیه داشت، ۲۹ سیاق دارد. ارتباط ۲۹ سیاق را که بررسی کردیم، متوجه شدیم در ۴ فصل سازماندهی شده است؛ یعنی آنچه ما تابهحال فهمیدیم، این است که سوره آلعمران ۴ فصل دارد. حالا موظف هستیم هر فصل را جمعبندی کنیم و بعد ارتباط فصلها را با یکدیگر موردمطالعه قرار دهیم تا به یکپارچگی و انسجام سوره دست پیدا کنیم.
بررسی فصل اول سوره آل عمران (سیاقهای ۱ تا ۶)
شش سیاق اول سوره آلعمران را بهعنوان یک فصل شناسایی کردیم و دلیل همبستگی این شش سیاق را بیان کردیم. گفتیم این سیاقها، مجموعه آیات ۱ تا ۳۲ است. پس سیاق ۱ تا ۶ همان آیات ۱ تا ۳۲ است.
سیاق اول: آیات ۱ تا ۶
در این سیاق، خدا توراتیها و انجیلیهای کافر به قرآن را تهدید کرد. در آیه ۴ فرمود: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ لَهُم عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ» چرا تهدیدشان کرد؟ چون فرمود: «قرآن را که ما نازل کردیم، مصدق تورات و انجیل است»؛ تورات و انجیل هم که فرقان حقانیت قرآن هستند. قرآن، مصدق تورات و انجیل و تورات و انجیل، فرقان قرآناند که حقانیت قرآن را نشان میدهند. پس دیگر عذری برای اهل کتاب در کفر به قرآن باقی نیست. پس کفر کافران اهل کتاب به قرآن، یک کفر بدون عذر موجه و بعد از اتمامحجت است. بنابراین مستحق شدیدترین تهدید هستند: «لَهُم عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ».
جهت هدایتی سیاق اول: نظر به اینکه قرآن مصدق تورات و انجیل است و این دو فرقان قرآن هستند، کفر به قرآن از سوی صاحبان تورات و انجیل، انتقام الهی را در پی دارد.
سیاق دوم: آیات ۷ تا ۹
خداوند بحث را از کافران به قرآن منتقل کرد به حوزه مسلمین. گویا از بحث کافران به قرآن موقتاً فاصله گرفتیم و آمدیم در دایره اسلام و مسلمین. این سیاق فرمود یک عده در خود مسلمین هستند که قلبشان منحرف است. اینها میآیند بهدنبال متشابهات قرآن و درصدد تبعیت از متشابهات قرآن هستند تا به بهانه متشابهات، فتنهجویی و تأویلطلبی کنند؛ یعنی میخواهند سعی کنند از قرآن بر پایه آن متشابهات، خروجیای بگیرند که این خروجی مدنظر خداوند نیست. با تفسیر به رأی قرآن دنبال خروجی گرفتن از قرآن، مطابق امیال نفسانی خودشان هستند. اینها نمیآیند به قرآن کفر بورزند و بگویند ما قرآن را قبول نداریم؛ ادعای کفر به قرآن ندارند برخلاف گروه قبل؛ اما از قرآن سوءاستفاده میکنند؛ از قرآن برای اثبات اهداف خودشان و گروههایشان و امیال شخصی و نفسانی خودشان استفاده میکنند.
متشابهات قرآن چیست؟
آیا قرآن چنین ظرفیتی دارد که بشود از آن سوءاستفاده کرد؟ بله؛ دارد. این ظرفیتی که امکان سوءاستفاده از قرآن را میدهد، اسمش متشابهات است؛ اینها آن سایهها است. هر کلامی حاوی محکماتی است؛ اما میشود از سایههای این محکمات سوءاستفاده کرد؛ این میشود متشابهات. متشابهات یک تعداد آیه در قرآن نیستند. تأکید کردیم که «آیه» حتماً و حتماً محکم است. منظور از «آیه» این قطعات شمارهدار قرآن نیست؛ آیه مجموعهای است که دارد یک حرف واحد میزند و حکم واحدی میدهد و حکمت واحدی را بیان میکند. آیات قرآن کریم، محکم هستند. پس این متشابه چیست؟ متشابه برمیگردد به آن لایههای پنهان و ناگفته که شما بخواهی سوءاستفاده کنی.
مثالش را زدیم. آیه میفرماید دست دزد را قطع کنید. این آیه محکم است و یک حکم محکم در اسلام است؛ دست دزد باید قطع شود. اما وقتی میخواهی عمل به این آیه انجام دهی، عمل به این آیه در سایه میتواند تفسیر به رأی بشود. یک نفر میگوید: «خب قرآن فرموده دست دزد را قطع کنید»؛ بعد دیگر نمیرود بپرسد تعریف آن دزدی که باید دستش را قطع کرد، چیست؛ چگونه دزدی را میشود دستش را قطع کرد؛ نمیرود بپرسد وقتی ثابت شد مستحق قطع دست است، از کجا دستش را قطع کنیم؛ نمیرود بپرسد با چه چیزی دستش را قطع کنیم؛ نمیرود بپرسد چه کسی دستش را قطع کند؛ آیا هرکسی دزد را پیدا کرد، میتواند دستش را قطع کند؟ مثلاً پدر، دست پسرش را که دزدی کرده، میتواند قطع کند؟ اگر مغازهداری دید کسی پفکی از مغازه دزدیده، دستش را میتواند قطع کند؟ چه کسی مسئول این کار است؟ او این را نمیپرسد. آیه حرف محکمی زده اما لایههای ناگفتهای دارد که در ظاهر آیه دیده نمیشود. لذا آن شخص اهل سوءاستفاده، میآید اینها را تفسیر به رأی میکند. مثلاً میگوید: «من میگویم دست هر دزدی را باید قطع کرد؛ دستش را از بازو باید قطع کرد؛ آنقدر باید با یک جسم تیز روی دستش زد تا با زجر قطع شود؛ هرکسی، هر دزدی پیدا کرد دستش را باید قطع کند…»! یا مثلاً همین داعشیها؛ میپرسیم چرا جنایت میکنید؛ میگوید: «قرآن گفته»! قرآن کی میخواست این خروجی را بگیرید از حکم «قَاتِلُوا» و قطع دست دزد و… که اینگونه جنایت کنید؟ از خودش حرف میزند.
این میشود متشابهگرایی، این یک مثال بود؛ اما متشابهگرایی در اعتقادات اتفاق میافتد؛ در اخلاقیات اتفاق میافتد؛ در مسائل رفتاری اتفاق میافتد؛ گرفتن خروجیای از قرآن که مطابق اهداف و امیال نفسانی و شخصی و گروهی و حزبی خودت است. نرفتی بپرسی صاحب این کلام از این آیه، دنبال چه بود. آن را از چه کسی باید میپرسیدی؟ از پیامبر صلیاللهعلیهوآله. بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآله باید از چه کسی میپرسیدی؟ از امام. باید میرفتی از کسانی که خدا صلاحیت تفسیر قرآن را به آنها داده، سؤال میکردی؛ اما طبق نظر خودت این کار را انجام دادی.
پس مسئلۀ دوم در سوره آلعمران، منحرفانی هستند که با استناد به متشابهات قرآن، دارند از قرآن سوءاستفاده میکنند و اهداف و امیال خود را دنبال میکنند؛ تأویلطلبی میکنند؛ بهدنبال خروجیهای ناصواب از قرآن کریم هستند و اینگونه در جامعه اسلامی فتنه ایجاد میکنند. اینها از قرآن منفصل نیستند ولی قرآن را عامل فتنه در جامعه اسلامی کردهاند.
مرحلۀ همبستگی را که انجام دادیم، در سیاق ۵ و ۶ متوجه شدیم این جریان، مستقیماً تحت تأثیر جریان اول است؛ یعنی آن کافران به قرآن از بین اهل کتاب که حجت برایشان تمام شد و عذر و بهانهای در کفر به قرآن نداشتند ولی به قرآن کفر ورزیدند. آنها سردمداران شکلگیری این جریان در جامعه اسلامی هستند. یعنی عقبۀ این جریانهای تفسیر به رأی و جریانهای تأویلگرا، فتنهجو و متشابهگرا را که دنبال کنید، متوجه میشوی اینها از یک راههایی و با یک نفوذهایی بند به همان کافرانی هستند که میخواستند اصلاً قرآنی در کار نباشد؛ اما وقتی دیدند قرآن را نمیتوانند حذف کنند، آمدند در داخل امت اسلامی جریانهایی را تقویت کردند که بهدنبال تفسیر به رأی هستند.
همین امروزِ تاریخ هم همین است! همین الآن، آن قرائتهای ناصواب از اسلام، بر پایه تأویلهای نفسانی، متشابهگرایی؛ چه قرائتهای افراطی و چه قرائتهای تفریطی، چه آن اسلامهای تساهل و تسامحی سکولار، چه آن اسلامهای خشن بیمنطق؛ عقبۀ تمام اینها تکیه دارد بر کافرانی که حقانیت قرآن را فهمیدند ولی آن را تمکین نکردند و نپذیرفتند (هر جا دیدید بنده حقیر حرفی دربارۀ این سیاقها گفتم که پیدا نکردید کجا است، بپرسید تا بگویم این جمله یا عبارت یا ادعا مربوط به کدام قسمت است).
سیاق سوم آیات ۱۰ تا ۱۳
سیاق سوم میگوید: «این کافرانی که در سیاق اول دربارهشان صحبت کردیم که مکذب آیات الله و منکر قرآن و کافر به قرآن هستند، اینها بدانند که اموال و اولادشان به داد آنها نخواهند رسید». در اینجا آیات دارد به ما سرنخ میدهد؛ یعنی بدانید ابزاری که این کافران برای ضربه زدن به امت اسلام استفاده میکنند، ابزار اموال و اولاد، یعنی ثروت و قدرت، است. از ابزار قدرت و ثروت استفاده میکنند تا بتوانند آن لطمه را به مسلمین بزنند. در دو سیاق قبل فهمیدید که آن لطمهای که خداوند نگرانش بود، متشابهگرایی ما بود. یعنی آنها با استفاده از ابزار اولاد و اموال میآیند متشابهگرایی را در بین ما تقویت میکنند. ثروت و قدرت، ظرفیتی را برای آنها ایجاد کرده که میتوانند بر پایه آن این جریانها را تقویت کنند. چگونگی آن، در سیاق بعد فهمیده میشود.
لذا خدا در اینجا آنها را تهدید میکند که اموال و اولادتان به دادتان نخواهد رسید و بدانید جهنمی و در همین دنیا محکوم به شکست هستید: «سَتُغلَبُونَ وَتُحشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئسَ المِهَادُ قَد كَانَ لَكُم آيَةٌ فِي فِئَتَينِ التَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ…»(آلعمران: ۱۲). اموال و اولاد کافران به آیات الله مانع عذاب ایشان نخواهد شد و در همین دنیا شکست خواهند خورد و روانه جهنم خواهند شد.
سیاق چهارم: آیات ۱۴ تا ۱۷
در این سیاق دوباره بهسراغ امت مسلمان آمد که آی مسلمانان، در سیاق قبل به شما گفتیم که کافران با تکیه بر اموال و اولاد به شما لطمه میزنند و در سیاق قبلتر به شما گفتیم که لطمهای که میخواهند به شما بزنند، تقویت جریانهای متشابهگرا و تأویلطلب در دل امت مسلمان است. الآن میخواهیم شما را متوجه کنیم تا بدانید آن لغزشگاهی که باعث میشود شما به وادی متشابهات و متشابهگرایی سُر بخورید و زمینهای که باعث میشود کافران بتوانند شما را به سمت تفسیر قرآن هُل بدهند، چیزی نیست جز حب شهوات: «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالبَنِينَ وَالقَنَاطِيرِ المُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ وَالخَيلِ المُسَوَّمَةِ وَالأَنعَامِ وَالحَرثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الحَيَاةِ الدُّنيَا وَاللَّهُ عِندَهُ حُسنُ المَآبِ»(آلعمران: ۱۴).
اگر میخواهید در مقابل حب شهوات بایستید، راهی جز تقوا ندارد. تقوا این است که به درکی رسیده باشید که پیگیری حب شهوات و مغلوب حب شهوات شدن، آتش عذاب خدا را در پی دارد (لایۀ معرفت)؛ بعد به خودت این تمرین را داده باشی که خود را از آتش عذاب خدا بر حذر بداری (لایۀ اخلاق و عمل). این میشود تقوا. تقوا یعنی پرهیز از هر آنچه خدا را به غضب میآورد؛ زمینههای رفتارهای غضبآور برای خدا همین حب شهوات است؛ اگر به این رسیده باشی، میتوانی در مقابل این کافران و آن تلاشی که با اموال و اولاد میکنند تا شما را به متشابهات بکشانند، میتوانی بایستی؛ وگرنه میتوانند بهراحتی با تکیه بر ظرفیتهای مادی، از نقطهضعف شما -یعنی مادیات- استفاده کنند و شما را هُل بدهند. بهسادگی یک نفر را با زن فریب دهند؛ یک نفر را با پول فریب دهند؛ یک نفر را با مقام فریب دهند…؛ هرکس را با نقطهضعف او فریب دهند و اینگونه میتوانند آن هجمۀ خود را در بین شما با سوءاستفاده از دنیاگرایی شما انجام دهند. لذا باید در اینجا یک دقت جدی و حواس جمع داشته باشیم.
مسلمانان انقلاب کردهاند و حکومت اسلامی بر پا شده است. بدون شک این حکومت دشمنانی دارد که نمیخواهند اسلام و قرآن باشد. تلاش میکنند زمینههای تفسیر به رأی انقلاب را تقویت و انقلاب را مصادره کنند. تلاش میکنند با تفسیر به رأی انقلاب، به فاصله چند سال پس از انقلاب، خوانشی از انقلاب درست کنند که هیچ مزاحم دستگاه استکبار جهانی نباشد؛ بلکه کاملاً هماهنگ و موافق باشد؛ رفیق باشد، راه بدهد و همهجوره با آنها همراهی کند! خداوند میفرماید حواستان باشد آنها با تکیه بر اموال و اولاد به جلو میآیند و نقطهضعف شما هم حب شهوات است.
ببینید چه کسی است که در جامعۀ اسلامی نمیگذارد جلو غلبۀ شهوات گرفته شود!
حال ببینید دستهای کیست که در داخل جامعه اسلامی، نهفقط حب شهوات را کنترل نمیکند؛ نهفقط به مردم کمک نمیکند تا در مقابل حب شهوات ایستادگی کنند و مغلوب شهوات نشوند؛ بلکه میآید حب شهوات را به نحوی ترویج میکند یا راههای نفوذ را باز میکند تا جامعه هرروز مادیتر شود؛ مردم هرروز دنیاگراتر شوند؛ مصرفگرایی همیشه بیشتر شود؛ تجملات همیشه رو به افزایش باشد؛ هموغم مردم دنیا شود. تمام آن علل و عواملی که به دنیاگرایی در جامعه اسلامی ختم میشود، آن عواملی است که اگر عقبۀ آن را نگاه کنید تحت تأثیر همین کافرانی هستند که با اموال و قدرت میخواهند زمینه نفوذ را فراهم کنند.
لذا سیاق چهارم دارد میگوید حواستان باشد؛ اگر دنیاگرایی را کنترل نکنید، متشابهگرایی و تفسیر به رأی قابلکنترل نیست. انقلاب وقتی تحریف میشود و تحریف انقلاب وقتی در بین مردم جا میافتد که دنیاگرا شده باشید. حال ببینید که چقدر رسانه مهم میشود! ببینید چقدر مسائل مربوط به حوزه سرمایهداری مهم میشود! چقدر مسائل مربوط به حوزه مصرفگرایی مهم میشود! چقدر مسائل مربوط به حوزه عفت و زنان مهم میشود! اولین ابزاری که معرفی میکند میفرماید: «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ». از اینجا شروع میکند، از همینجا یک جامعه دچار آسیب میشود. از همینجا آن نقاط قوت یک جامعه از بین میرود و تبدیل به نقاط ضعف میشود و جامعه نفوذپذیر میشود. کمکم میبینید مردمی که روزی انقلاب کردند که از زیر یوغ طاغوت و استکبار جهانی و تصمیمگیری غرب و شرق نجات پیدا کنند، در یک فرایندی، میآیند و به گفتمانهای سازشطلبی رأی میدهند. خودشان در حقیقت میشوند طرفداران گفتمان سازشطلبی! پس برای چه انقلاب کرده بودید؟ الآن به کجا رسیدهاید؟! این برگشت است دیگر! این از کجا درست شد؟ از دنیاگرایی. انقلاب تفسیر به رأی شد. نمیگویند: «ما انقلابی نیستیم»؛ بلکه رهبران جریانهای سازشطلب با دشمنان خدا و سازشطلب با کافران به قرآن، بسیاریشان عمامهبهسر هستند، انقلابیهای قدیمی هستند، کلی برای خودشان سابقه دارند؛ اما این فرایند اینگونه طی شده است.
سیاق پنجم: آیات ۱۸ تا ۲۵
جهت این سیاق، دعوت به اسلام و قسط بود در برابر محاجّۀ کتابدادهشدگانِ کافرِ زیادهخواه؛ و تهدید مؤکد کافران اسلامگریز و قسطستیز بود. در اینجا خداوند یک فلسفهای از اسلام را ارائه فرمود.
در چهار سیاق قبل گفتیم کافران به قرآن هستند که دارند تلاش میکنند که مؤمنین و مسلمین متشابهگرا شوند (سیاقهای اول و دوم) و این کافران به قرآن، بر پایۀ تکیه بر اموال و اولاد این کار را میکنند و با سوءاستفاده از نقطۀ ضعف مسلمین، یعنی حب شهوات، پیش میروند (سیاقهای سوم و چهارم).
اما اینها با چه چیزی مشکل دارند؟ چرا نمیخواهند اسلام باشد؟ چه اشکالی داشت که اسلام هم باشد؟ پاسخ این است که آنها با توحیدی که بخواهد به عدل و قسط ختم شود، مشکل دارند. مسئلۀ آنها قسط و عدل بر پایۀ توحید است؛ یعنی عدالت نباید باشد! چرا؟ عدالت مگر چه مشکلی دارد؟ آخر عدالت است که اگر برقرار شد، منافع آنها زیر سؤال خواهد رفت؛ آقایی و سلطنت آنها در دنیا، نابرابری، نظام طبقاتی و تقسیم انسانها به درجه یک و دو را تضمین میکند. باید بخش عمدۀ انسانها بردگان آنها باشند و آنها اربابان دنیا باشند. این با توحید عدالتگرا به هم میخورد.
مشکل اصلی آنها عدالت توحیدی است!
پس با اسلام مشکل دارند چون اسلام بهدنبال قسط و عدل است. از هر دری راهی باز میکنند که اسلام بهگونهای تفسیر شود که از درون آن پیگیری قسط و عدل درنیاید؛ بشود اسلام انگلیسی! بشود شیعۀ انگلیسی! بشود اسلام آمریکایی! بشود قرائتهای مختلفی که هر چه میخواهد باشد؛ الله اکبر و لا اله الا الله و محمد رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم و علی ولی اللّه داشته باشد؛ اما بهدنبال قسط و عدل نباشد! نمیتوانند این را بپذیرند. اگر شده پیامبران را میکشند؛ آمران به قسط را هم یکییکی میکشند: «إِنَّ الَّذِينَ يَكفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيرِ حَقٍّ وَيَقتُلُونَ الَّذِينَ يَأمُرُونَ بِالقِسطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ»(آلعمران: ۲۱). آنان تا حذف کامل جریان عدالتطلب بر پایه توحید، پای کار ایستادهاند.
خداوند میخواهد بفرماید بدانید اینها مشکلشان با چیست؛ اینها حتی مشکلشان با مرگ بر شاه و درود بر خمینی نیست؛ مشکلشان با طرفداری از ولایت و ضد ولایت بودن نیست؛ بلکه مشکلشان با روح این مسائل است. ممکن است یک روزی راضی بشوند به اینکه تو درود بر خمینی هم بگویی ولی در دستگاه آنها کار کنی؛ مرگ بر شاه هم بگویی ولی در دستگاه آنها باشی؛ این مصادره کردن به مطلوب است. اسم برای آنها چندان مسئله نیست. شما الآن نگاه کنید؛ آنان در مسائلی با ما میجنگند و در مسائلی ما را تحریم میکنند که چند برابرش را کشوری مانند عربستان هم دارد؛ مثلاً میگویند «آزادی زنان»؛ اما دربارۀ عربستان ایرادی به این مسئله نمیگیرند. خب آنجا کجاست؟ درحالیکه مسائل سادهای مانند رانندگی زنان و رأی دادن زنان و… در عربستان رعایت نمیشد. آن خفقان و… در آنجا ایرادی ندارد؛ اما بهخاطر همینها با ایران میجنگند. پس اینها معلوم است که اینها با ظاهر حجاب و چادر و نماز و… مشکلی ندارند؛ اما درصورتیکه با منافع استکبار جهانی کاری نداشته باشد. میگویند جوری بگو لا اله الا الله که کاری با من نداشته باشد! جوری بگو محمد رسول الله که کاری با من نداشته باشد! جوری بگو انقلاب اسلامی، جوری بگو دهه فجر، جوری بگو امام خمینی که کاری با ما نداشته باشد! آنوقت مشکلی نیست؛ هرقدر دلت میخواهد بگو! بدانید اینها به دنبال چه هستند؛ بدانید با چه مسئلهای مشکل دارند.
بعد خداوند اینها را تهدید میکند و دعوت میکند؛ یک دعوت اتمامحجتگونه. میفرماید اینها آمدند محاجّه کردند؛ پیامبر، تو با اینها محاجّهای نداری؛ تو فقط به اینها بگو: «آیا شما تسلیم میشوید در مقابل توحیدی که بهدنبال قسط و عدل است؟ دین نزد خدا اسلام، یعنی «قیام به قسط مبتنی بر توحید» است. کتابدادهشدگانِ زیادهخواه بهرغم علم به این حقیقت، در برابر آن میایستند. آنان را به اسلام دعوت کن و اگر نپذیرند، مستحق عذاب سخت الهی هستند.
سیاق ششم: آیات ۲۶ تا ۳۲
گام آخر این فصل که از آیۀ ۲۶ تا آیۀ ۳۲ است، نهی مؤمنان از قبول ولایت کافران و دعوت ایشان به تبعیت از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اطاعت از خدا و رسول است. به آن نقطه هدف دقت کنید.
تا اینجا گفته شد کافرانی که حقانیت قرآن برایشان معلوم شد اما قبول نکردند، سردمداران جریانسازی متشابهگرایی و تفسیر به رأی در امت مسلمان هستند. اینها با تکیه بر اموال و اولاد، یعنی ثروت و قدرت، این جریانسازی را پیش میبرند؛ پس مسلمانها باید مراقب نقطهضعف «حب الشهوات» باشند که مغلوب اینها نشوند. اگر میبینید اینها با اسلام مشکل دارند، مشکلشان با اسم اسلام نیست؛ با روح اسلام است. روح اسلام، توحیدی است که بنا است ثمرۀ آن قسط و عدل باشد. اگر بتوانند اسلام را به نقطهای بکشند که با قسط و عدل کاری نداشته باشد، اینها هم مشکلی با اسلام ندارند. حواستان باشد.
حال آن نقطۀ نهایی که تیر اینها به هدف میخورد، کجاست؟ این است که ولایت خودشان را، ریاست خودشان را، آقایی خودشان را، سرپرستی و تصمیمگیر بودن خودشان را بتوانند به امت اسلام تحمیل کنند. این آن نقطۀ هدف است؛ یعنی از آن تفسیر به رأی دنیاگرایانه بهدنبال تسلط هستند. اگر مسلط شدند، دیگر کار تمام است. یعنی کافر به قرآن زمینۀ تفسیر به رأی را ایجاد کرد؛ پشتیبانی کرد تا خود مسلمانها اسلام را تفسیر به رأی کردند؛ از اسلام خوانشی استخراج کرد که منافاتی با منافع او نداشته باشد؛ بر پایه اموال و اولاد و ثروت و قدرت پیش روی کرد و مسلمانها را بهخاطر نقطهضعف حب الشهوات مغلوب کرد. در نهایت با قسط و عدل در تقابل قرار گرفت و آن تسلط و سیطرۀ خود را بر امت اسلام، تحمیل کرد.
بترسیم از اینکه انقلاب ما مصادره بشود
بترسیم از وقتیکه انقلاب ما اول تفسیر به رأی بشود و بعد مصادره بشود و بعد از مصادره تسلط بر انقلاب حاصل بشود. دیگر خداینکرده در دهههای بعدی آنها باشند که بگویند چه کسی رهبر شما باشد؛ چه کسی رئیس شما باشد؛ چه کسی وکیل شما باشد؛ چه قانونی باید داشته باشید… . از آن روزی که حتی (اینجا یک «حتی» میآورم که قدری دردش زیاد بشود) بتوانند به نام اسلام و به نام انقلاب، آن آزادیهای حیوانی مثل همجنسگرایی را هم در همین کشور قانونی کنند! همین الآن بغل گوش ما، همایشهایش را برگزار میکنند! همین وضعی را که امروز میبینیم، ۱۰ سال پیش یا ۲۰ سال پیش فکر نمیکردیم ببینیم؛ همان چیزی را که الآن هم فکر نمیکنیم، اگر بیدار نشویم، خداینخواسته خواهیم دید.
این تفسیر به رأی دنیاگرایانه کار را به تسلط آنها میکشاند. ابتدا تفسیر به رأی؛ سپس مصادره؛ سپس تسلط! پس مراقب باشید تسلط پیدا نکنند؛ بهجای قبول ولایت کافران، تابع پیامبرتان باشید. تبعیت از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقطۀ مقابل تبعیت از متشابهات است. تابع پیامبرتان باشید تا اسلامتان تفسیر به رأی نشود؛ تا اسلامتان مصادره نشود؛ تا منجر به ولایت و تسلط کفار بر شما نشود. تابع پیامبر باشید؛ اطاعت از خدا و رسول کنید.
جمعبندی شش سیاق
۱. خط جریان کفر
کافران به قرآن از اهل کتاب به رقم اتمامحجت درباره حقانیت قرآن (سیاق اول)، با تکیه بر ثروت و قدرت خویش در تلاش هستند (سیاق سوم)، تا با راهبرد اسلامگریزی و قسط ستیزی (سیاق پنجم) به مقابله با رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم پرداخته، مؤمنان را تحت ولایت خود قرار دهند (سیاق ششم).
این خطی است که جریان کفر دارد دنبال میکند. میخواهند جریان ایمانی را از ولایت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم تحت ولایت خود بیاورند؛ نه با حذف اسلام؛ بلکه با تفسیر به رأی اسلام؛ با مصادرۀ اسلام؛ با به وجود آوردن خوانشی از اسلام که کاری با دستگاه استکبار نداشته باشد. لذا مستکبران، قاتل عدالتطلبان میشوند؛ میگویند حق ما است که بیشتر داشته باشیم؛ ما آقای دنیا هستیم، ارباب دنیا هستیم… جا دارد انسان در داخل جامعۀ اسلامی نان خشک بخورد؛ سیلی بخورد؛ اما آن شرافت و اصالت و نجابت اسلامی خود را حفظ کند و با دشمنان اسلام که بهدنبال حذف حاکمیت خدا و رسول و تثبیت و استیلا و ولایت خودشان بر مؤمنین هستند، مقابله کند. این نیاز به غیرت دارد. طرف از شرایط بهوجودآمدۀ داخلی ناراحت است؛ بهجای اینکه عزم خود را جزم کند برای حل مسائل داخل کشورش و سهم خود را از حل مسائل داخل امت اسلامی پیدا کند، میرود راه تسلیم در مقابل همانهایی که عامل این بدبختی هستند، انتخاب میکند! یک تصمیم مهم آنها را به هدف میرساند. بابا مصاف است، جنگ است. پس این بند اول.
۲. آنچه موجب موفقیت جریان کفر است
لغزشگاه مؤمنان، فتنهجویی تأویلطلبانه با تبعیت از متشابهات قرآن است (سیاق دوم) که بر پایۀ بیتقوایی درباره زینتهای دنیا شکل میگیرد (سیاق چهارم) و آنان را از تبعیت رسول خدا بازمیدارد و تحت ولایت کافران قرار میدهد (سیاق ششم).
پس کاری که آنها دارند انجام میدهند با وضعیتی که ما داریم، به هم گره میخورد و این همان خطری است که اسلام و انقلاب اسلامی را تهدید میکند.
در این شش سیاق، دو غرض بههمپیوسته وجود داشت؛ دو روی یک سکه؛ غرض اول دو شاخه است:
- از یکسو تهدید مؤکد کافران به قرآن از اهل کتاب به عذاب (سیاق یک، سه و پنج) و شکست (سیاق سه)
- از سوی دیگر دعوتشان به اسلام؛ یعنی برپایی قسط بر مبنای توحید (سیاق پنج).
هم تهدیدشان کرد به عذاب و شکست و هم حجّت آخر را بر آنها تمام کرد. فرمود: ما با شما حرفی نداریم جز اینکه تکلیفتان را معلوم کنید: تحت لوای اسلام که بهدنبال قسط است میآیید یا نه؟ توحیدِ در جستوجوی عدالت را قبول میکنید یا نه؟
غرض دوم با مؤمنان است: بازداری مؤمنان از فتنهجویی تأویلطلبانه با تبعیت از متشابهات قرآن؛ و سفارش ایشان به تقوا برای مقابله با دنیاگرایی بهعنوان ریشۀ متشابهگرایی و در نهایت امر ایشان به تبعیت از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و دوری از ولایت کافران.
فصل اول سورۀ آلعمران؛ فصل پاسداری از انقلاب امروز برای ما است. باید حواسمان باشد. موقع نزولش هم همینطور بوده است؛ فصل پاسداری از انقلاب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بوده است. این انقلاب ما هم انشاءالله در تداوم همان است و این فصل، فصل پاسداری از همین انقلاب است. حواسمان باشد از کجا لطمه میخوریم.
یک سؤال!
بگذارید همینجا سؤالی از جمع بپرسم: سوره آلعمران را تا قبل از این تدبر نکرده بودیم؛ چند درصدمان فکر میکردیم که سورۀ آلعمران دارد مسائل ما و جامعۀ ما را تحلیل میکند؛ نقاط ضعف و قدرت ما را دارد به ما میگوید؛ راه را دارد به ما نشان میدهد؛ راهبردها را دارد مشخص میکند؟ تازه ما که با قرآن مأنوس هستیم.
الآن که تدبر و پیگیری کردیم، دیدیم که اصلاً انگار این سوره تازه نازل شده است! الآن دارد با ما حرف میزند، همین الآن!
همۀ قرآن همین است؛ کهنه نمیشود؛ غبار کهنگی روی آن نمینشیند؛ چون قرآن روی پایههایی دارد صحبت میکند که تغییرناپذیرند. یک پایۀ تکلم قرآن، فطرت است؛ که تغییرناپذیر است. قرآن معتقد به این نیست که دهۀ شصتی و هفتادی و هشتادی و نودی و قبل انقلاب و بعد انقلاب و… آدمهای متفاوتی هستند؛ اینها همه آدم هستند؛ برای قرآن فرق نمیکند. یک پایۀ دیگر صحبتهای قرآن سنتهای الهی است که تبدیل نمیشود؛ برایش جایگزینی نیست: «وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا»(احزاب: ۶۲). سنتها که عوض نمیشوند. فطرت انسانها که تغییر نمیکند.
مسائل عمدۀ انسان و انسانیت و مسائل عمدۀ یک جامعه همواره یک مسائل ثابتی است. قرآن روی این خط حرف میزند و این خط کهنه نمیشود. هزار و چهارصد سال قبل که هیچ؛ چهارده هزار سال بعد هم همین است. اگر جهان باشد و انسانها باشند همین است؛ چیزی تغییر نمیکند.
قرآن سرچشمۀ حقیقت است
قرآن سرچشمۀ حقیقت است؛ یک رونوشت از روی حقیقت نیست؛ خودِ حقیقت است؛ لفظش از خدا است، معنایش هم از خدا است؛ ظاهر از خدا است؛ باطن از خدا است؛ جسمش از خدا است؛ روحش از خدا است. قرآن ظرفیتی را برای انسانها ایجاد کرده است که بتوانند، مثل انبیا علیهمالسلام بفهمند. آنچه را تا قبل از قرآن، انبیا علیهمالسلام باید میدیدند و برای مردم بازگو میکردند، در عهد قرآن، خداوند جلوی چشم همه گذاشت؛ این فلسفۀ خاتمیت است. دیگر نیازی به آمدن پیامبر نیست؛ دیگر فرآیند نبوت به کمال و غایت خودش یعنی نزول قرآن رسیده است. آنچه انبیا علیهمالسلام در طول تاریخ باید از بالا ذرهذره میآوردند و درخورِ فهم مردم به مردم منتقل میکردند یکجا در عهد قرآن در اختیار بشر قرار گرفت. بعد از این دیگر پیامبر بیاید که چه بگوید؟ لذا به امامان ما نیز که مقامشان، مقام بسیار عالی و تالیتِلو مقام پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، دیگر وحی نمیشود؛ دیگر نیازی نیست؛ نیازی نیست که به امام معصوم وحی شود.
ما این کتاب را داریم و در کنار این کتاب در فقر فکریفرهنگی زندگی میکنیم! در فقر فکریفرهنگی! شبیه کسانی که منابع عظیم طلا دارند و گرسنهاند! چه کسی را جز خودشان باید ملامت کنند؟ دیگر خدا چه کاری کند برای شما؟! اگر ما عرضه نداریم از طلا استفاده کنیم، خدا چه کار باید کند؟ اگر ما حاضر نیستیم یا لیاقت نداریم یا تلاش نمیکنیم این کتاب را باز کنیم و از این گنج استفاده کنیم، خدا چه کار کند؟! میگوییم قرآن هم خوب است!
یک عزیزی در بستگان ما بود (خدا رحمت کند پدر ما را و پدران شما و رفتگان شما را)، پدر ما به ایشان میگفت: «الحمدلله که بچههای ما دارند تدبر در قرآن کار میکنند». ایشان گفت: «خوبه؛ حالا همینکه بالأخره معتاد نشدهاند، خیلی خوب است. همینکه بالأخره در خیابانها علّاف نیستند، خیلی خوب است. آن هم نعمتی است. الحمدلله… الحمدلله»!!! یک پله بالاتر از آن هم این است که فرد میگوید: «حالا قرآن هم خوب است. قرآن کار میکنی؟ بارکالله؛ آفرین؛ کار کن؛ خوب است»؛ اما خودش هیچ انگیزهای پیدا نمیکند تا قرآن کار کند. بدون این قرآن مگر میشود کار را به مقصد رساند؟!
جالب اینجاست که خدا میفرماید این قرآن را همه باید بخوانند و همه باید در آن تدبر کنند؛ همه باید بلد باشند. اینگونه نیست که بگوییم که این حرفها، حرفهایی است که برای امامان و جانشینان امامان است؛ بلکه همۀ شما باید بخوانید و همۀ شما هم باید بفهمید. اسلام چنین دینی است. هر مسلمانی برای خودش یک دانشمند است. البته ظرفیت آدمها فرق دارد؛ هرکسی به تناسب ظرفیتش؛ یکی در حد خیلی فرهیختگانیاش، یکی هم به مقدار عادیترش؛ اما کسی معاف نیست از اینکه قرآن را بخوانند و راهبردهای قرآن را بفهمد.
دائم در تریبونهایمان، در تلویزیونمان، در منبرهایمان، اسلامی را داریم ترویج میکنیم که حرف بسیار سادهای دارد به شما میزند: «آدم خوبی باش»! این آدم خوب بودن را آنقدر ساده و بسیطش کرده که یک نفر بخواهد مقایسهای بین این منبرها و قرآن کند، میگوید: «پس قرآن چه میگوید؟ پس این حرفها چیست؟ پس اینها را کجا باید گفت؟! پس اینها را چه کسی باید بخواند؟! پس اینها را چه کسی باید یاد بگیرد؟!» ما الآن در دورۀ دین پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآلهوسلم، به سبک دورۀ حضرت نوح علیهالسلام مسلمانی میکنیم! قبلاً میگفتم به سبک دورۀ حضرت ابراهیم علیهالسلام؛ حال یک پله عقبتر رفتهام! میترسم فردا بگویم به سبک دورۀ حضرت آدم علیهالسلام! یعنی حتی اسلام ما در سطح دوران قبل از حضرت ابراهیم علیهالسلام و حضرت نوح علیهالسلام است. اگر بنا بود «آدم خوب بودن» یک تعریف سادۀ اینگونه داشته باشد، دیگر مفهوم تکامل دین چه بود؟ دیگر مفهوم تکامل کتب آسمانی چه بود؟ این کتاب ۶۰۰ صفحهای عمیق، در دوران حضرت ابراهیم علیهالسلام ده دستور در یک صفحه بوده که حال شده این؛ تکامل یافته است. بعد انسان هم تکامل یافته است؛ یعنی ما هم انسانهای تکاملیافتهای هستیم. من یادم است که مثلاً سی، چهل سال پیش، بچهها که به دنیا میآمدند، تا دو سه روز چشمهایشان بسته بود. الآن از همان لحظۀ به دنیا آمدن در حال بررسی پیشآمدها و پدیدههای اطرافشان هستند! هنوز زبان باز نکردهاند، تحلیل میکنند!
انسانها تکامل یافتهاند؛ کتاب تکامل یافته است؛ ولی نسبت ما با کتاب و دین شبیه انسانهای اولیه است. کجا ایستادهاید؟ طوری شده است که اگر مثلاً در اتوبوس، مطب یا… که اگر قرآن را باز کنیم و مطالعه کنیم، یک نفر از بیرون نگاه کند، میگوید: «دنیا پیشرفت کرده است؛ ولی این بیچاره هنوز قرآن میخواند»! یعنی ارزش بازی با گوشی بیشتر از این است که شما وقتتان را با خواندن قرآن سپری کنید. یعنی این کتابی که عظیمترین، و عالیترین کتاب برای بشر است، رسیده است به چنین نقطهای!
برای قرآن خیلی کم میگذاریم!
این حرفی را که میخواهم اینجا بزنم به خاطر داشته باشید. ما و شما امانتداران و حاملان کتابی هستیم که یک جلوهای از این کتاب را دیدهایم؛ خیلی باید مراقب باشیم؛ مبادا مثل «الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا»(جمعه: ۵) شویم. «حُمِّلوا القُرآن» به لطف الهی برای ما اتفاق افتاد؛ مراقب باشیم «لَم یَحمِلُوا القُرآن» نشویم. همۀ ما خیلی برای قرآن کم میگذاریم؛ خیلی کم میگذاریم. از شما که اینجا نشستید تا بنده حقیر که دارم حرف میزنم خیلی برای قرآن کم میگذاریم، خیلی هنوز جا دارد برای قرآن بگذریم، از مال، از جان، از عافیت، خیلی جا دارد که بگذریم. از ما سؤال خواهد شد. یک عده ندیدند، یک عده نخواندند، نرسیدند، نفهمیدند؛ خب آنها مسئولاند که چرا ندیدید، چرا نخواندید، چرا نفهمیدید؛ اما من که خواندم و فهمیدم و دیدم، مسئولم که حال که فهمیدم چه کار کردم؟
خواهران، برادران، اجازه ندهید که در دوران حیات شما خدایی نکرده سرعت کشتی تدبر کُند شود. نگذارید، تلاش کنید برایش. خدا برای حرکت دادن دین خود محتاج من و شما نیست؛ اما صبرش هم زیاد است و فردا کسانی خواهند آمد که آنها حمل خواهند کرد. حیف است که ما این توفیق را نداشته باشیم و ما به ثمر نرسانیم. آنقدر ما اینطرف و آنطرف شعار تدبر را دادیم که عدهای ناخواسته فکر میکنند که تدبر مال ما است. ما که اگر خدا قبول کند و مهر تأیید بزند، یک خادم کوچک برای تدبر هستیم که از سر ما زیاد است این اسم. تدبر مگر مال من است؟ آن نقش خودتان را پیدا کنید. به اندازۀ توانتان در ادای حق این کتاب بکوشیم انشاءالله، هم شما و هم ما.
بررسی فصل دوم سوره آلعمران (سیاقهای ۷ تا ۹)
فصل دوم شامل آیات ۳۳ تا ۶۴ و مجموعاً سه سیاق است:
- سیاق اول آن یادآوری تولد، رشد نیک، کفالت پربرکت و اصطفاء حضرت مریم سلاماللهعلیها بر زنان جهان است. در این سیاق خدا فرمود که حضرت مریم سلاماللهعلیها در بطن مادرشان برای خدا نذر شده بودند که به بهترین وجهی پذیرفته شدند. به اراده الهی کفالت ایشان با حضرت زکریا علیهالسلام بود که بشارت تولد حضرت یحیی علیهالسلام به حضرت زکریا از برکات آن بود و در نهایت حضرت مریم سلاماللهعلیها از جانب خدا تطهیر و اصطفاء شدند:
- سیاق دوم، یادآوری سه فصل درباره حضرت عیسی علیهالسلام بود: ۱. تولد اعجازآمیز کلمۀ الله، حضرت عیسی علیهالسلام، از حضرت مریم سلاماللهعلیها؛ ۲. رسالت الهی آن حضرت در دعوت توراتیها به تقوای الهی، اطاعت از ایشان و حرکت در صراط مستقیم عبودیت؛ ۳. مکر خدا در برابر مکر کافران به آن حضرت با عروج حضرت عیسی علیهالسلام بهسوی خدا و تضمین برتری تابعان آن حضرت تا روز قیامت و داوری خدا.
- سیاق سوم دعوت محاجّه کنندگان درباره حضرت عیسی علیهالسلام به مباهله در راستای یگانهپرستی و دوری از شرک است. حق دربارۀ حضرت عیسی علیهالسلام این است که خلقت ایشان مانند خلقت حضرت آدم علیهالسلام از خاک و به اراده الهی بوده است و محاجّه دراینباره بعد از روشنگری قرآن، دعوت به مباهله را در پی دارد. بنابراین اهل کتاب نیز باید مانند مسلمانان، یگانهپرست باشند و از شرک دوری کنند.
فضای سخن در این فصل
خوب دقت کنید که این سه سیاقی که این فصل را تشکیل داده است، چه غایتی را دنبال میکند. ما فضای سخن این فصل را در سیاق سه میبینیم و سیاقهای یک و دو چندان فضای سخنی به ما نمیدهد. سیاق دو مقداری فضای میدهد؛ اما روشنترین قسمت فضای سخن این فصل، در سیاق ۳ است؛ آنجا که دربارۀ حضرت عیسی علیهالسلام با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم محاجّه میکنند. پیامبر خاتم آمده است تا اسلام را رهبری کند. در فصل قبل خواندیم که اسلام پیگیری قسط و عدل بر پایه توحید بود. با توجه به فصل قبل، محاجۀ اینها با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دربارۀ حضرت عیسی علیهالسلام چه معنایی دارد؟ چه میخواهند بگویند؟ پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میخواهد بفرماید: «بیاید مرا بپذیرید و سپس تحت لوای من، برویم قسط و عدل را در جهان برپا کنیم؛ برویم با زیادهخواهیها، زیادهطلبیها، با استکبار مقابله کنیم». در فصل قبل فرمود اگر با تو محاجّه میکنند، به آنها بگو: «أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوا وَّإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ»(آلعمران: ۲۰). آن تفکری که باعث میشود این جریان کافران اهل کتاب دعوت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را نپذیرند و در مقابل ایشان قرار بگیرند، تفکری است که دربارۀ حضرت عیسی علیهالسلام میان اینها رواج یافته است. یعنی بنده اینگونه میفهمم آن دورخیزی که به این فصل ورود شد (از تولد حضرت مریم سلاماللهعلیها شروع کرد و مستقیماً سر حضرت عیسی علیهالسلام بحث نکرد) نشان میدهد هدف این فصل، حضرت عیسی علیهالسلام است.
خداوند از تولد حضرت مریم سلاماللهعلیها شروع کرد، فرمود: در بطن مادر نذر شده بود؛ متولد شد؛ پذیرفته شد؛ کفالتش را زکریا علیهالسلام بر عهده گرفت؛ رشدی الهی در دوره کفالت پیدا کرد؛ به مقامی رسید که زکریا علیهالسلام غبطه خورد؛ به برکت مریم سلاماللهعلیها زکریا علیهالسلام صاحب یحیی شد؛ به مقام اصطفاء بر زنان جهان رسید و این مریم را خداوند ساخت و پرداخت تا عیسی علیهالسلام را از دامان او متولد کند. عیسی علیهالسلام بهگونهای اعجازین، بدون وجود پدر، از مادر متولد شد. رسالت او همان رسالت دعوت به حق و اصلاح انحرافاتی بود که برای پیروان پیامبران قبلی (حضرت موسی علیهالسلام) به وجود آمده بود؛ ولی در مقابل حضرت عیسی علیهالسلام جریان کفری شکل گرفت که از در مکر وارد شد و خدا مکر آنها را با عروج عیسی علیهالسلام خنثی کرد.
حال خداوند بهسراغ این محاجّه دربارۀ عیسی علیهالسلام میآید. این جریان میخواهد عیسی علیهالسلام را خدای فرودآمده بر زمین معرفی کند؛ به چه قصدی؟ نباید فصل قبل را از ذهنتان دور کنید؛ اگر عیسی علیهالسلام خدای فرودآمده بر زمین شد، دیگر ختم رسالت است! ختم جریان اسلام و اهداف اسلام و آرمانهای اسلام و پیگیری قسط و عدل و توحیدی که منتهی به قسط و عدل میشود است. اگر توانستند حضرت عیسی علیهالسلام را بهعنوان پیامبری که طالب قسط و عدل بوده، معرفی کنند، دیگر کار تمام است. دیگر برای چه باید به پیامبر اسلام ایمان آورد؟ برای کار تمامشده؟ این یعنی خداوند مدام پیامبر فرستاد؛ آخر دید که کار درست نمیشود؛ خودش پایین آمد و در قالب حضرت عیسی علیهالسلام متولد شد (ما در دور اول و دوم تدبر در سورۀ آلعمران بر این تأکید کردیم). امروز خیلی شفاف میگویند که خدا بهجای همۀ بندگان بندگی کرد. کاری را که بنا بود بندگان بکنند، دید نمیکنند؛ خودش انجام داد و بعد اجازه داد که خون او را بریزند و خون خود را کفارۀ گناهان بندگان کرد. اگر به عیسی، بهعنوان خدای بر زمین فرودآمده ایمان داشته باشید، همۀ گناهانتان پاک میشود. زحمت و مسئولیت بهدنبال قسط و عدل بودن، تلاش کردن، با استکبار جهانی مبارزه کردن هم نیازی ندارد؛ خداوند فهمید که نمیشود؛ خودش آمد و تئاتری بازی کرد و رفت و تمام!
اعتقاد به الوهیت عیسی علیهالسلام فریاد ختم اسلام است و اسلام را به معنی توحیدی که بهدنبال قسط و عدل است، تمامشده میداند. لذا در همان وقتی که حضرت عیسی علیهالسلام خود خدا شد، توحید و قسط و عدل و «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالمَلَائِكَةُ وَأُولُو العِلمِ قَائِمًا بِالقِسطِ»(آلعمران: ۱۸) هدف گرفته شد. از همینجا محاجّۀ پیامبر آغاز میشود.
لذا فضای سخن این است: کافران به قرآن سعی دارند تا با محاجّه دربارۀ حضرت عیسی علیهالسلام ایشان را خدای بر زمین فرودآمده و درنتیجه پایاندهندۀ اسلام معرفی کنند. محاجّه این را میفهماند.
چرا با پیامبر محاجّه میکنند؟ چرا میخواهند پیامبر را دربارۀ حضرت عیسی علیهالسلام متقاعد کنند؟ چرا بهگونهای کتاب خود را میخوانند که مسلمین را هم متقاعد کنند که عیسی خدا بود؟ این همان جریان مکر پدید آمده در عهد عیسی علیهالسلام است. مکر این جریان این بود که با سوءاستفاده از معجزات حضرت عیسی علیهالسلام، او را خدا و درنتیجه پایاندهندۀ اسلام (آرمان قسط بر پایۀ توحید) معرفی کنند. این فضای سخن این سیاق است.
مباهله؛ مقابله با این فضا
خدا برای مقابله با این فضا، یک بیان تفصیلی از داستان حضرت عیسی علیهالسلام را ارائه میفرماید؛ از معرفی مادر بزرگوارشان تا سیری کامل دربارۀ اینکه رسالت ایشان چه بوده است؛ و در نهایت پاسخ به محاجّۀ باطل کافران اهل کتاب دربارۀ ایشان با مباهله.
یعنی فصل دوم فصل مباهله است. فصل دوم فصل بریدن زبان دراز کافرانی است که میخواهند با خدا معرفی کردنِ حضرت عیسی علیهالسلام، ختم اسلام را اعلام کنند.
بعد از اینکه در فصل اول نشان داد که در این مصاف با چه کسی طرف هستید، حال در فصل دوم میخواهد بگوید که اینها چه کار کردند و از چه دری وارد شدند؛ و آیا بالاتر از مباهله میشود تودهنی به اینها زد؟ این مباهله در تاریخ و در قرآن ثبت است. شما میگویید که حضرت عیسی علیهالسلام خدا بودهاند؟ ما میگوییم نبودهاند؛ بیایید با ما مباهله کنید.
مسیحیت تبشیری، مشکلی با اسلام رحمانی ندارد!
اگر بخواهیم کارکرد این فصل را در تداوم فصل یک در نظر بگیریم، کارکرد این فصل، کوتاه کردن زبان کافران اهل کتاب است از آن اهدافی که در سرشان دارند. آنها برای خنثی کردن اسلام بهدنبال این هستند که اسلام را از پیگیری قسط و عدل بر پایه توحید، تفسیر به رأی و منتقل به وادی دیگری کنند. میگویند: «اسلام اگر رحمانی باشد، مشکلی نداریم. ما مسیحیتی با اعتقاد به الوهیت حضرت عیسی و تبشیری هستیم و شما اسلام رحمانی باشید. کاری به این نداشته باشید که قرار است بجنگیم و قسط و عدل برپا کنیم. در این صورت مشکلی با این اسلام نداریم». اسلام رحمانی هم نمیگوید فلانی خداست؛ ولی همان مقام خدایی را به او میدهد و کار را با همان اعطای مقام خدایی به غیر خدا تمام میکند؛ همان کاری که آنها دربارۀ حضرت عیسی علیهالسلام کردند.
جانِ اسلام، مسئولیتپذیری در قبال قسط و عدل است. این جان و روح اسلام است که از توحید نشئت میگیرد. اگر این ضربه خورد، دیگر هر چه باشد، اسلامی در کار نخواهد بود.
پس درواقع عنوان اصلی فصل دوم سوره آل عمران مباهله است؛ کوتاه کردن زبان کافران اهل کتاب دربارۀ حضرت عیسی علیهالسلام است که او را خدا معرفی میکنند. امّا سوره دورخیز کرده؛ از حضرت مریم سلاماللهعلیه شروع کرده و بهزیبایی شرح و بسط داده که جریان ایشان و تولد حضرت عیسی علیهالسلام و رسالت ایشان چه بود. در نهایت اشاره کرده که حضرت آدم علیهالسلام هم مثل حضرت عیسی علیهالسلام پدر نداشت؛ پس آیا حضرت آدم علیهالسلام هم خدا بود؟! حضرت آدم علیهالسلام را خدا خودش خلق کرد؛ حضرت عیسی علیهالسلام را هم خدا خودش خلق کرد؛ این چه بهانهای است که درباره حضرت عیسی علیهالسلام میگیرید؟ لذا خداوند از طریق مباهله به این محاجّه -که در پی اعلام ختم اسلام است- پاسخ میدهد.
مروری بر این دو فصل
در فصل اول خیلی شفاف از کافران به قرآن سخن میگوید؛ یعنی کافران اهل کتاب که مکذبان آیات الله هستند. در همان فصل اول هم فرمود آن جریانی که میخواهد یک تفسیری از اسلام ارائه بدهد تا صرفاً پوستهای بماند، جریانی است در داخل امت مسلمان و به رهبری کافران اهل کتاب. یعنی فصل اول دو جریان بود: ۱. جریان کافران اهل کتاب که سیاق اول، سوم و پنجم به آن اختصاص داشت؛ ۲. جریان مسلمانانی که تحت تأثیر کافران اهل کتاب اقدام میکنند به تفسیر به رأی اسلام بر پایۀ دنیاگرایی و در نهایت قبول تسلط کفار بر خودشان؛ که سیاق دوم، چهارم و ششم بود. فصل دوم موقتاً کاری با آن جریان متشابهگرا ندارد؛ بلکه همان جریان اول را که کافران اهل کتاب هستند به چالش کشیده است و به آنان میگوید که شما با آن تفسیری که از حضرت عیسی علیهالسلام ارائه میدهید، در مقابل اسلام قرار گرفتید و جوابش این است.
این دو ورود و خروج الهی است به یک پدیده؛ آنها بهدنبال تفسیر به رأی و تقویت آن و مصادرۀ اسلام هستند تا درنتیجه مسلمین را تحت ولایت خود قرار بدهند. همان افراد، کسانی هستند که با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم سر جریان حضرت عیسی علیهالسلام رودررو هستند. در فصل اول (سیاق پنجم) هم محاجّه با پیامبر مطرح بود؛ فرمود آنها اگر با تو محاجّه میکنند، تو تن به محاجّه نده؛ بلکه بگو «أَأَسْلَمْتُمْ»(آلعمران: ۲۰)؛ یعنی آنها را با همین عنوان مخاطب قرار داد؛ حال، در فصل دوم، آن محاجّه را باز میکند و توضیح میدهد که آن محاجّه، دربارۀ حضرت عیسی علیهالسلام دارد انجام میشود و سپس آن را جواب میدهد. لذا شخصیتها عوض نشدند؛ اما پردازشها و ابعاد نگاه تغییر کرده است و در فصل دوم از زاویهای دیگر آن مسئله را بررسی میکند.
دقت کنید که در جمعبندیها داریم آن پیچ و مهرهها را پیدا میکنیم؛ آن پوست و گوشت سوره سر جایش است. هیچوقت جمعبندی جایگزین سوره نیست. درواقع در جمعبندی اگر به فضای سخنها دقت کنیم، آن پیچ و مهرهها را راحت پیدا میکنیم و شبکۀ کلی سوره معلوم میشود. وقتی شبکۀ کلی سوره شناسایی شد، تمام حرفهای مهم دیگر، در جای خود مینشینند و کارکرد خود را دارند.