حقیقت دین (سخنرانی در مسجد دانشگاه شریف) موضوع سخنرانی استاد علی صبوحی است که در هیئت الزهرا سلاماللهعلیهای دانشگاه صنعتی شریف ایراد شده است. این جلسه همزمان با ۲۱ محرم الحرام سال ۱۴۰۲ بود.
فهرست مطالب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
السلام علیک یا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین وعلی علی ابن الحسین وعلی اولاد الحسین وعلی اصحاب الحسین ورحمة الله وبرکاته.
سلام عرض میکنم خدمت برادران گرامی و خواهران محترم حاضر در جلسه، انشاءالله ساعتی که در خدمتتان هستیم، برای همه ما ساعتی مفید و نورانی در محضر باسعادت قرآن کریم و معارف مکتب اهلالبیت علیهمالسلام باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
حقیقت دین از زوایای مختلف تحلیل و بررسی و تعریف شده است؛ اگر خدا بخواهد، به زاویهای هم امشب میپردازیم و به تبع آن مطالبی را هم به تناسب ایام تقدیم خواهیم کرد؛ که انشاءالله مفید حال باشد.
مردم امت واحده بودند
خدای بزرگ در قرآن کریم در آیه ۲۱۳ سوره مبارک بقره فرمود: «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الكِتَابَ بِالحَقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اختَلَفُوا فِيهِ …» مردم امت واحده بودند؛ خداوند پیامبران را فرستاد به عنوان مبشر و منذر تا به مردم بشارت بدهند و انذار و هشدار بدهند و همراه با پیامبران کتابهای آسمانی را بهحق فرستاد تا بهوسیله این کتاب بین مردم در آنچه در آن اختلاف کردهاند، حکم کند.
بر اساس این بخش از آیه این نتیجه حاصل میشود: مردم امت واحده بودند؛ در این امت واحده اختلاف به وجود آمد؛ اختلاف، امت واحده بودن را بر هم زد؛ خداوند پیامبران را فرستاد تا این اختلاف را برطرف کند: «لِيَحكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اختَلَفُوا فِيهِ»؛ بین مردم در آنچه در آن اختلاف کردهاند، حکم کند.
منظور از اختلاف چیست؟
این اختلاف چیست؟ میخواهم پاسخ را با توجه به یکی دیگر از آیات قرآن را عرض کنم (البته در قرآن آیات فراوانی داریم که برای درک معنای این اختلاف، جای تأمل و بررسی دارد؛ اما فرصت این جلسه ایجاب نمیکند که به همه آنها بپردازم).
هدف انبیا علیهمالسلام برطرف کردن این اختلاف است. انبیا علیهمالسلام آمدند تا با بشارت و انذار و بهوسیله کتاب اختلاف بین مردم را از بین ببرند و برای برطرف کردن اختلاف، حکم الهی را در بین مردم جاری کنند.
خدا همین هدف را در جای دیگر قرآن به بیان دیگری فرموده است؛ سوره مبارک حدید آیه ۲۵:
«لَقَد أَرسَلنَا رُسُلَنَا بِالبَيِّنَاتِ وَأَنزَلنَا مَعَهُمُ الكِتَابَ وَالمِيزَانَ»؛ ما پیامبران را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنها کتاب و میزان فرستادیم (میزان در اینجا عبارت دیگری از خود کتاب است؛ یعنی صفتی از کتاب). کتاب و میزان را فرستادیم تا (در اینجا هدف را به بیان دیگر میفرماید): «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ»؛ تا مردم قیام به قسط کنند.
در سوره بقره فرمود پیامبران را فرستادیم تا خداوند بهوسیلۀ پیامبران و بهوسیلۀ کتاب آسمانی اختلاف را بردارد و مردم همان امت واحده که بودند، باشند. آنچه خدا برای این عالم اراده کرده، امت واحده است. اختلاف در امت واحده باعث شد که خدا پیامبران علیهمالسلام را بفرستد تا اختلاف را بردارد. در سوره حدید میفرماید پیامبران را فرستادیم تا مردم قیام به قسط کنند.
آیات فراوان دیگری از جمله در سوره مبارک نحل و جاهای دیگر وجود دارد که میگوید اصلاً شالوده و اساس امت واحده بودن، قسط و عدل است. امت واحده مفهومش این است: انسانها در یک حیات اجتماعی در کنار هم زندگی بدون ظلم و با قسط و عدل زندگی میکنند.
بنابراین هدف انبیا با دو بیان مطرح میشود: یکی بیان رفع اختلاف؛ دیگری بیان برپایی قسط و عدل. این برپایی قسط و عدل و رفع اختلاف دو روی یک سکه است. پس معلوم شد اختلاف در آن آیه یعنی نابرابری و بیعدالتی، اختلاف طبقاتی، سهم بیش از حق خود خواستن، حق دیگران را چپاول کردن، حقوق را زیر پا گذاشتن و خلاصه ظلم با تمام مصادیقش؛ از ظلم فیزیکی که کسی به دیگری سیلی بزند؛ کسی را بکشد؛ خانه و شهر و کشور کسی را غصب کند؛ تا مصادیق دیگر ظلم مثل ظلمهای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اخلاقی و هنری. در هر زمینهای ظلم قابل تعریف است که حق یک انسان به شکل کامل یا بخشی از حقوق یک انسان یا انسانهایی از آنها سلب بشود.
بر اساس این دو آیه و آیات فراوان دیگری در قرآن که مجال اشاره به آنها ندارم، فلسفه ارسال رسل و انزال کتب برپایی عدالت و برطرف کردن اختلاف در بهرهمندی از منافع و فرصتها و حقوق است. این فلسفه ارسال رسل و فلسفه انزال کتب است.
مگر «خوب بودن» محتاج دینداری است؟
بگذارید از یک زاویه دیگر هم وارد همین بحث بشوم. خواهش میکنم به این زاویه هم دقت بفرمایید. یک وقت به ما میگویند آقا شما که اینقدر روی دین و شریعت و بالأخره احکام و اسلام و چه و چه تأکید میکنید، برای چیست؟ «آدم خوب بودن» واقعاً چقدر محتاج دین است؟ یک نفر میخواهد آدم خوبی باشد؛ خب دروغ نگوید؛ دزدی نکند؛ بیانصافی نکند؛ با مردم مدارا کند؛ خوشاخلاق باشد؛ در خانه با زن و بچه و با همسر و فرزندان خوشاخلاق باشد؛ کسب و کاری اگر دارد در آن کسب و کار شرط انصاف را رعایت کند؛ بالأخره حواسش به خودش و به زندگیاش باشد؛ مثبت زندگی کند… . واقعاً این چقدر نیاز به دین دارد؟ الآن مد شده میشنویم میگویند: «دین ما انسانیت است»؛ آقا انسان بودن مگر چقدر دین میخواهد؟ اصلاً دین میخواهد؟ بالأخره یک وجدان داریم دیگر؛ با همان وجدان و فطرت خودمان دینداری میکنیم. حالا یکی مسیحی است؛ یکی یهودی؛ یکی مسلمان؛ یکی زرتشتی؛ یکی هم به هیچ دینی نباشد؛ آزاد؛ خودش دین انسانی خودش را در پیش گرفته. در این صورت اصلاً چه ایرادی دارد قائل به خدای واحد نباشیم؛ قائل به پیامبر اسلام نباشیم؛ قائل به معاد -به آن معنا که دین و قرآن تعریف میکند- نباشیم؛ قائل به امام حسین علیهالسلام و روضه و هیئت نباشیم؛ چقدر واقعاً قرار است فرق ایجاد کند در آدمِ خوب بودن ما؟ (فرقهایی که البته ایجاد میکند؛ ولی منظورم در مقام توجه دادن به این سؤال است)
میخواهیم بگوییم که اگر خوب فکر کنیم، ای بسا کسانی هم پیدا بشوند یکوقت بیایند به ما بگویند: «آقا جزیرهای یا ایالتی یا کشوری پیدا شده که هیچ دینی هم ندارند؛ برو ببین چقدر آدمهای آرام خوب منصف کاردرست؛ دارند قشنگ کار میکنند؛ کسب درآمد میکنند؛ میخندند؛ شاد هستند؛ بانشاط هم زندگی میکنند؛ رشد میکنند؛ علمآموزی دارند و… اصلاً دین در آنجا حرف اول را هم نمیزند و اگر کسی دینی هم دارد، برای خودش دارد». پس این دین برای ما میخواهد چکار کند؟! در اینجا سؤال، خود را بهخوبی نشان میدهد. تا وقتی بگوییم: «من، یا خانواده من، یا همشهریهای من، هم محلیهای من، فامیل من، تا وقتی ما داریم میخوریم، خدا را شکر؛ بقیه هم به خودشان مربوط است! اگر در دنیا، خرج رفاه ما را، خرج آرامش و امنیت ما را، خرج نشاط و زندگی پر زرقوبرق ما را دارند در گوشه دیگر دنیا با چکمههای پا شده و سرنیزهها میدهند؛ بدهند؛ ما که خبر نداریم! میکشند؟ میدزدند؟ میخورند؟ مهم نیست؛ من مهم هستم که دارم خوب زندگی میکنم». آیا الگویی که بتواند همان زندگی مرفه برخوردار از حقوق، آرامش، بانشاط و پر از رشد و تعالی و غیره و غیره را (بر فرضی که باشد و من هیچ مصداقی نمیآورم) برای تمام بشریت به ارمغان بیاورد، وجود دارد؟ آن الگو را نشان دهید. الگویی بیاورید که اگر بناست یک سمت دنیا نان آن الگو را بخورد و نفعش را ببرد، سمت دیگر دنیا به خاطرش خون ندهد. این مدلهای گلدکوئیستی را یادتان است؟ الآن هم شاید هنوز به اشکال مختلف باشد. همه را ترغیب میکردند به درآمد بسیار بالا؛ میگویند اگر بیایی و همچین پولی بیاوری؛ خودت عضو میشوی؛ اگر بتوانی فلان تعداد زیرمجموعه بگیری و آنها عضو شوند، فلان مقدار به شما میرسد؛ آنها هم اگر بروند و زیرمجموعه بگیرند، به آنها هم میرسد و از آنها سودی به شما میرسد. هرقدر طبقات زیرین را بیشتر کنی، لایهها را بیشتر میبری. این را به گونهای جلوه میدهند گویا همه میتوانند؛ در حالی که عقلاً دو دو تا چهار تا است؛ همه نمیتوانند در آن رتبههای بالا همزمان حضور داشته باشند؛ هرم است؛ بالای هرم تصاعدی میخورد و طبقات پایین هرم ممکن است بالأخره برسیم به یک طبقاتی که دیگر آدمی نمانده که بخواهد زیرمجموعه بگیرد. این طبقات پایین کسانی هستند که باید خرج رفاه آن طبقات بالا را بدهند. افراد را به امید درآمد میلیاردی وارد هرم میکنند؛ اما برایشان یک مالباختگی میماند! چون این الگو الگوی فراگیری نیست.
آیا الگویی که در آن رفاه برای همه باشد، وجود دارد؟
دنیا زمانی میتواند از اینکه ما دین میخواهیم یا نمیخواهیم حرف بزند که بگوید: «من یک الگوی فراگیر برای رفاه دارم و لازم نیست برای رفاه بخشی از دنیا منابع مالی و ذخایر زمینی بخش دیگر دنیا غارت شود؛ لازم نیست جلوی مطالعه در بخشهایی از جهان گرفته شود؛ لازم نیست فقط ما آقا باشیم؛ بلکه همه میتوانند آقا باشند و هرکس به حق طبیعی و قانونی برسد». وگرنه اینکه یک ارباب پیدا شود و با تسلط بر دیگران خودش را سیر کند؛ خانۀ خودش را مجلل و مزین کند؛ فرزندان خودش را به تحصیلات عالیه برساند؛ بهترین ماشینها را سوار شود؛ بهترین خانه را داشته باشد؛ بهترین امکانات را داشته باشد و بهخاطر این امکانات، رعیتی به او باج بدهند و به نان بخور و نمیر راضی باشند که نمیشود. مگر میشود همه در یک ده اینطور ارباب باشند؟ آیا همه میتوانند از همه خراج بگیرند؟ بالأخره باید عدهای خراجده باشند و کسی هم خراجبگیر؛ یک عده باجده و عدهای هم باجگیر!
در اینجا است که سؤال پیش میآید: اولاً آیا الگویی که در آن مردم امت واحده باشند و کسی بر گردۀ دیگری سوار نباشد؛ کسی با چپاول حق دیگری به آلاف و الوف نرسد؛ کسی با ممنوع کردن و ناممکن کردن تحصیل برای دیگری خود را به درجات عالیۀ تحصیلی نرساند؛ ظلم اساس رفاه نباشد؛ وجود دارد یا نه؟ ثانیاً اگر وجود دارد، کجاست؟ این آیه میخواهد بفرماید: «وجود دارد و آن دین است».
دین فقط مناسک نیست
این تخیلی که دین را اینطور برای ما تعریف کنند که دین صرفاً تعدادی مناسک است؛ ما فرقی با بقیۀ مردم دنیا نداریم؛ همۀ مردم دنیا دارند زندگی میکنند؛ سر کار میروند؛ مدرسه میروند؛ دانشگاه میروند؛ خیابانهایشان چراغ قرمز دارد؛ مغازه و کارخانه دارند؛ زن و بچه دارند و…؛ ما هم همینطور هستیم و همینطور زندگی میکنیم؛ حالا آنها اسمشان مسیحی و یهودی و… است؛ اسم ما مسلمان است؛ آنها آنطور خدا را میپرستند یا اصلاً نمیپرستند و ما اینطور میپرستیم. دین مناسکی است؛ نمازه روزه است؛ حجاب است؛ خمس و زکات و… است؛ عدهای هم با پول خمس و زکات شما دین را برایتان تبلیغ میکنند؛ هرچه هستی باش؛ دین هم داشته باش؛ امام حسین علیهالسلام هم داشته باش؛ هیئت هم داشته باش؛ روضه هم داشته باش. چه کسی گفته این کارها با هم منافات دارد و قرار است در دنیای شما دخالت کند؟
این تعریف غلط است. دین را فقط مناسکی جدای از زیستن و جدای از هدف زیستن تعریف میکنند! مناسکی که اگر نامش دین است، داشتنش با نداشتنش فرقی نداشته باشد. اگر قرار باشد دو میلیارد نفر بگویند ما مسلمان هستیم و بعد همگیشان از کل دنیا توسری بخورند، دین داشتن و نداشتن چه فرقی میکند؟ چه اتفاقی قرار است بیفتد؟!
حقیقت دین اقامۀ عدل است
دین فلسفه و حقیقتی دارد؛ فلسفه و روح دین «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ» و «لِيَحكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اختَلَفُوا فِيهِ» است؛ از بین بردن اختلاف در بهرهمندی از عالم، فرصتها و حقوق است؛ از بین بردن اختلاف طبقاتی است. هرقدر دربارۀ این فلسفه کوتاهی شود، دین بیشتر از گذشته زیر سؤال میرود؛ بیشتر لغو و بیفایده جلوه میکند. در جریان عاشورا طرفین این نبرد سر مناسک دعوا ندارند؛ در ظهر عاشورا در اینطرف کمتر از صد نفر به نماز جماعت ایستادهاند، در آنطرف سی هزار نفر به جماعت ایستادهاند. یزید خبط و خطاهایی داشت؛ اما خود را امیر «مؤمنین» میدانست؛ خود را وارث حکومت (نامشروع) پدرش و خلیفه و جانشین پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم میدانست. وقتی یزید بعد از خطبۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها از اطرافیانش پرسید که با اینها چه کنم؟ خیلیها فتوا دادند به کشتن اسرا؛ یک نفر هم گفت: «یزید، ببین رسول خدا چه میکرده؛ تو هم همان کار را بکن؛ رسول خدا با اسرا مدارا میکرد؛ ما هم مدارا کنیم». پس دعوا سر مناسک نیست؛ سر حقیقت دین است. جنگ روز عاشورا بین مسلمین و کفار نبوده؛ بین اقلیتی از مسلمین با اکثریتی از مسلمین بوده؛ بین قرائتی از اسلام با قرائتی دیگر از اسلام بوده؛ بین اسلام ناب و اسلام مضمحلشدۀ در دنیا بوده است.
اسلام بهدنبال چیست؟ آیا پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آمده که عدهای بعد از او حکمرانی کنند و بگویند «ما امیرالمؤمنین هستیم» و بعد هرطور میخواهند، حکمرانی کنند؟ امام حسین علیهالسلام فرمود: «مَا اَلإِمَامُ إِلاَّ اَلحَاكِمُ بِالكِتَابِ» (الارشاد، ج۲، ص۳۸)؛ کسی که قیام به کتاب خدا نکند و برای برپایی کتاب خدا قیام نکند که حاکم نیست. کتاب خدا برای عدالت است؛ کسی برای عدالت حرکت و تلاش نکند؛ کسی در مسیر برپایی عدالت به وظیفۀ خودش عمل نکند، این را نمیشود پذیرفت.
پس آن مسیر میرفت تا دین رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را از بین ببرد؛ لذا امام حسین میفرماید: «اِن لَم یَستَقِم دینُ رَسولِ اللّهِ اِلّا بِقَتلی فیا سیوفُ خُذینی»؛ یعنی حالا که کار به اینجا رسیده که دین رسول خدا قیام نمیکند مگر به کشتن من، ای شمشیرها مرا در بر گیرید. اینجا دیگر فرصت جان دادن برای حقیقت دین است و امام حسین علیهالسلام به این وظیفۀ الهی خود عمل میکند.
دین آمده تا یک الگو بدهد که اگر مردم امت واحده بودند دوباره امت واحده باشند. امت واحده یعنی همه باید مساوی بخورند؟ نه؛ معنی امت واحده مساوی خوردن نیست؛ بلکه یعنی همه به اندازۀ حق خود از دنیا برخوردار هستند؛ از ثروت، قدرت، فرصتها، حقوق، تحصیل، درمان، آموزش. کسی نمیتواند حق کسی را چپاول کند.
امام حسین علیهالسلام هم مانند امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف بهدنبال برپایی عدالت بود
امام حسین علیهالسلام کسی بود که برای عدالت قیام کرد. اگر پیمان با امام حسین علیهالسلام را نمیشکستند، ایشان همان امام زمانی بود که ما الآن منتظرش هستیم. مگر فرق میکند امام زمان با امام حسین علیهالسلام؟ مگر ما الآن منتظر نیستیم که امام زمان علیهالسلام ظهور کنند تا عدالت را در جهان برپا کند؟ «يَملَأُ اَلأَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً كَمَا مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً» (کتاب سلیم بن قیس هلالی، ج۲، ص۷۴۸). مگر غیر از این است شعار و پرچم انتظار؟ منتظریم کسی بیاید تا این کار را انجام بدهد و آن قیام ناتمام و آن هدف ناتمام دین را تمام کند. همه منتظر همین هستیم؛ آیا به غیر از این است؟ امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف بناست این کار را انجام دهد؛ اگر لبیک به امام حسین علیهالسلام نمیشکست، همان کار را میکردند.
غیبت، از دوران امام سجاد علیهالسلام آغاز شد
غیبت، از دوران امام سجاد علیهالسلام آغاز شد. آن وقتی که ایشان در دروازۀ کوفه بودند و اهل کوفه جمع شدند و اظهار پشیمانی و گریه میکردند بر سر میزدند و خطاب به ایشان میگفتند: «نفهمیدیم چه شد؛ یکدفعه دیدیم این اتفاق سخت و تلخ افتاده و پشیمان هستیم. یکبار دیگر فرماندهی ما را به عهده بگیرید». از امام سجاد علیهالسلام مطالبه کردند تا فرماندهی آنها را به عهده بگیرد تا شورش و قیام کنند و کار امام حسین علیهالسلام را ادامه دهند. در آنجا امام سجاد فرمودند: «ای مردم، شما را نصیحتی میکنم. هرکس نصیحت مرا بشنود، خدایش بیامرزد». مردم خوشحال و ساکت میشوند تا امام حرفشان را بزنند. امام ادامه دادند: «ای مردم، از شما میخواهم نه با ما باشید نه علیه ما» (الاحتجاج، ج۲، ص۳۰۵). از آن تاریخ به بعد هیچ امام معصومی فرماندهی هیچ نبردی را علیه ظالمان به عهده نگرفت (منظورم نبرد نظامی برای برطرف کردن ظلم و ریشه کن کردن ظلم از عالم است؛ نه نبرد فرهنگی و فکری و اخلاقی). حتی در قبال قیام مختار، امام سجاد علیهالسلام سکوت اختیار میکنند؛ مختاری که در کوفه بیست سال حکومت کرد. امام رضا علیهالسلام از قبول ولایتعهدی نافذ سر باز میزنند؛ امام صادق علیهالسلام از قبول طومار پر از امضای بیعتکنندگان خراسان سر باز میزنند؛ تا وقتش برسد که این بیعتها واقعی و راست و صادقانه و خالصانه باشد؛ بیعتی برای دو روز دنیا نباشد. اینجاست که حقیقتی به نام جهاد معنا و مفهوم پیدا میکند.
اینجاست که جهاد معنا پیدا میکند
میزان
خداوند در آیات پایانی سوره مبارک حدید میفرماید: «لَقَد أَرسَلنَا رُسُلَنَا بِالبَيِّنَاتِ وَأَنزَلنَا مَعَهُمُ الكِتَابَ وَالمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ» (حدید: ۲۵)؛ پیامبران را با کتاب و میزان فرستادیم تا مردم قیام به قسط کنند. حالا میتوانید بفهمید چرا اسم کتاب، میزان است؟ میزان وسیله سنجش است؛ معیار عدالت است؛ معیار قسط است. خداوند در سورۀ مبارک رحمان فرمود: «وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ المِيزَانَ» (رحمن: ۷)؛ یعنی خدا آسمان را برافراشت و میزان را نهاد؛ برای چه؟ «أَلَّا تَطغَوا فِي المِيزَانِ» (رحمن: ۸)؛ تا دربارۀ میزان طغیان نکنید؛ از میزان، جلوتر نروید؛ «وَأَقِيمُوا الوَزنَ بِالقِسطِ»؛ سهم و حق هرکس و هرچیز را به اندازه بدهید؛ «وَلَا تُخسِرُوا المِيزَانَ» (رحمن: ۹)؛ و از میزان کم نگذارید. این فلسفه خلقت است؛ این یعنی عدالت.
حدید
آیا کتاب و میزان که فرستادیم، کافی است؟ دقت کنید؛ در ادامۀ آیۀ سوره مبارک حدید، خداوند میفرماید: «وَأَنزَلنَا الحَدِيدَ»؛ در کنار کتاب و میزان، آهن فرستادیم؛ «فِيهِ بَأسٌ شَدِيدٌ»؛ که دارای قدرت نظامی و قدرت بازدارندگی شدید است. خدایا چرا بازدارندگی؟ برای اینکه عدالت دشمنانی دارد: طمع دشمن است؛ بخل دشمن است؛ حسد دشمن است؛ بَغْی دشمن است؛ زیادهخواهی دشمن است؛ منممنم گفتن دشمن است؛ و کسانی که با بخل و حرص و آز و طمع و خودخواهی و زیادهخواهی و سرکشی در مقابل عدالت میایستند، زبانی به غیر از حدید نمیشناسند!
«وَلِيَعلَمَ اللَّهُ»؛ خدا میخواهد بداند «مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَيبِ»؛ که چه کسانی خدا و رسولان او را یاری میکنند؛ چه کسانی میخواهند در این طرح الهیِ برپایی قسط و عدل مشارکت کنند.
شریعت، سازماندهی دین برای برپایی و حفظ عدالت است
آقا اینکه شما گفتید، فقط قسط و عدل است؛ پس شریعت چه شد؟ شریعت سازماندهی دین برای برپایی قسط و عدل و حفظ و بقای قسط و عدل است. دین برای قسط و عدل سازماندهی دارد، برای قسط و عدل مناسک دارد. لذا روح شریعت ایستادن پای آرمان حقیقی دین است؛ همه اینها برای اینجاست. ما قرار است با آن شریعت و با آن مناسک و با آن نماز و با آن روزه و با آن حجاب به رشدی برسیم و به تکاملی برسیم که بتوانیم به عنوان یک سرباز، در برپایی هدف دین مؤثر باشیم و دخالت کنیم. اگر من نمازم را خواندم اما عضو جبهه مبارزه با ظلم و بیعدالتی نبودم، این نماز همان نمازی است که سوره ماعون میفرماید:
– «أَرَأَيتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ»؛ پیامبر، آیا دیدی کسی را که دین را قبول ندارد؟
+ خدایا، چه کسی را میگویی؟
– «فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ اليَتِيمَ»؛ همان کسی را میگویم که یتیم را میراند؛ «وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ المِسكِينِ»؛ همان کسی را میگویم که به فکر غذای گرسنگان و درماندگان نیست.
+ خدایا، او که دارد نماز میخواند!
– «فَوَيلٌ لِلمُصَلِّينَ»؛ پس وای بر چنین نمازگزارانی؛ «الَّذِينَ هُم عَن صَلَاتِهِم سَاهُونَ»؛ اینها از حقیقت نماز غافل هستند.
+ پس این چه چیزی است که میخوانند؟
– «الَّذِينَ هُم يُرَاءُونَ»؛ این «ریا» و نمایش است.
+ اما او که نمازش را در خلوت میخواند!
– ریایی که قرآن میگوید، در خلوت هم اتفاق میافتد؛ فرد، خودش را گول میزند. «وَيَمنَعُونَ المَاعُونَ»؛ نمیبینی خیرش به کسی نمیرسد؟!
یعنی اگر نماز بخوانی اما خیرت به دیگران نرسد، ریا است. اگر نماز بخوانی اما خدمت به خلق خدا نکنی، ریا است. اگر نماز بخوانی و یتیمنواز نباشی، دروغ است: «يُكَذِّبُ بِالدِّينِ». اگر نماز بخوانی و احساس مسئولیت در قبال فقر و فقرا نکنی، دروغ و نمایش است. آن نمازگزاری که خدا در سوره معارج فرمود تنها نجاتیافتگان هستند و بقیه به جهنم میروند (إِنَّ الإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَإِذَا مَسَّهُ الخَيرُ مَنُوعًا إِلَّا المُصَلِّينَ – معارج: ۱۹-۲۲)، نجاتش به حقیقت نماز است و حقیقت نماز این است که عضو لشکر خدا باشی برای برپایی عدالت؛ به اندازه خودت سهم داشته باشی برای برطرف کردن فقر، محرومیت و اختلاف طبقاتی.
هدف دین هنوز محقق نشده است
آیا در طول تاریخ، آن هدف محقق شد که مردم دوباره به امة واحده برگردند؟ خداوند در ادامه همان آیات سوره حدید میفرماید نشد: «وَلَقَد أَرسَلنَا نُوحًا وَإِبرَاهِيمَ وَجَعَلنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالكِتَابَ…» آخرش میفرماید: «…وَكَثِيرٌ مِنهُم فَاسِقُونَ» (حدید: ۲۶). مردم در دورۀ حضرت نوح و حضرت ابراهیم علیهماالسلام راه نصرت انبیا علیهمالسلام را در پیش نگرفتند؛ در دورۀ «وَجَعَلنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالكِتَابَ» نیز راه نصرت انبیا علیهمالسلام را آنطور که باید و شاید در پیش نگرفتند.
بعد میفرماید: «ثُمَّ قَفَّينَا عَلَى آثَارِهِم بِرُسُلِنَا»؛ پیامبران را یکی پس از دیگری فرستادیم و «وَقَفَّينا بِعِيسَى ابنِ مَريَمَ»؛ تا اینکه رسید به عهد عیسی بن مریم علیهماالسلام. در اینجا شرایط تغییر کرد؛ امید میرفت که تابعان عیسی علیهالسلام در برپایی قسط و عدل کاری کنند؛ ولی آنها هم دچار افراط شدند و بدعت کردند. آخر این آیه نیز میفرماید: «وَكَثِيرٌ مِنهُم فَاسِقُونَ» (حدید: ۲۷)؛ آنها هم فاسق شدند.
امروز نوبت ما است
آیۀ ۲۸ میفرماید امروز نوبت من و شما است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا فاتَّقُوا اللَّهَ…». پرونده فلسفه دین هنوز بسته نشده است. ما امروز نمینشینیم عزای امام حسینی را بگیریم که در تاریخ کاری کرد و تمام شد و بگوییم یاد و خاطرهاش گرامی باد. این عزاداریها و این مجلسها همه برای ادامه راه امام حسین علیهالسلام است. انقلاب اسلامی ما زاییده انقلاب امام حسین علیهالسلام است. خون در جریان در امام حسین علیهالسلام منتهی میشود به حقیقتی به نام انقلاب اسلامی؛ ۱۴۰۰ سال بعد از تولد قرآن و اسلام. باید بلند شویم و بگوییم آن کار تمامشده نیست. حرکت اربعین ما همین است؛ روحیه جهاد و شهادتطلبی ما همین است؛ یعنی آقا ما زندهایم؛ پای آرمان عدالت ایستادهایم؛ پای روح و حقیقت دین ایستادهایم؛ ما اجازه نخواهیم داد انقلاب اسلامی ما را که مولود مبارک انقلاب امام حسین علیهالسلام است، دنیا و دنیاطلبی مخدوش کند؛ از بین ببرد؛ چپاول کند؛ مضمحل کند؛ ما ایستادهایم و از یاد نبردهایم. نه به بیدینی رضایت میدهیم و نه به دین دنیازده. نه به بهانه اینکه «کو نتیجۀ شریعتتان؟» دست از شریعت میکشیم و نه به شریعت اکتفا میکنیم. روح شریعت را حرکت برای برپایی عدالت میدانیم؛ تلاش میکنیم؛ یک نفر نیست که بفهمد اما مسئولیت نداشته باشد؛ چه در سنگر تحصیل، چه سنگر تحقیق، چه سنگر تبلیغ، چه سنگر تعلیم، چه سنگر اجرایی، چه سنگر قانونگذاری، چه سنگر قضایی و…؛ در هرجایی هرکس در قبال روح دین و در قبال فلسفه قیام سیدالشهدا علیهالسلام و فلسفه قیام انقلاب خودمان مسئولیت دارد. تاریخ از این فراز و نشیبها زیاد دیده است و ما باید در این نوبت خودمان و در این مجالی که مجال ما است، آن نقش منحصربهفرد خودمان را کشف کنیم.
امام حسین علیهالسلام -با آن وضعی که در ایام دهه محرم شنیدید و خواندید و فهمیدید- در کربلا به شهادت رسید. کمتر از صد نفر در راه خدا قیام کردند؛ در اوج خفقان. در مملکت اسلامی آن روز؛ عراق، عربستان، ایران، بخشهایی از بلاد و سرزمینهای دیگر؛ یک امپراطوری عظیم، در سراسر بلاد اسلامی بیش از سه هزار منبر و تربیون علیه امام حسین علیهالسلام فعال بود. تا جایی که پس از عاشورا سرهای مطهر شهدا و خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام را که مثل اسرای جنگِ با کفار در کوچه و خیابانها و شهرها و سرزمینها با جرأت و جسارت میگرداندند، وارد کوفه کردند؛ به نشانه پیروزی طبل و دهل زدند… . در کوفه وقتی از حضرت زینب سلاماللهعلیها سؤال کردند شما چه کسی هستید و خودشان را معرفی کردند، اگر آنها این بانوی مخدره را نمیشناختند، معلوم نبود حرم پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم وارد حجاب شرعی و طبیعی خودش بشود. تکهپارچههایی جمع کردند و به این خانواده محترم رساندند و اینها خودشان را پوشاندند.
امام حسین علیهالسلام در چنین شرایطی قیام کرد. عصر رسانه هم نبود که مثل الآن خبرگزاریها جمع بشوند و مخابره کنند؛ رسانۀ سیدالشهدا علیهالسلام مظلومیت او است؛ خون بهناحقریختۀ او است؛ خون بهناحقریختۀ علی اصغر علیهالسلام او است؛ خون بهناحقریختۀ علی اکبر علیهالسلام او است؛ خون بهناحقریختۀ قاسم علیهالسلام او است؛ آن نیزهها و آن سرهای مطهری است که از این شهر به آن شهر به نشانۀ پیروزی میچرخید ولی فریاد حقیقتطلبی و عدالتطلبی حسین علیهالسلام را سر میداد.
در چنین شرایطی حضرت زینب سلاماللهعلیها یک شخصیتی است که تمام اسلام به نقشآفرینی او بند شده است. دلشکسته، داغدیده؛ نه یک داغ؛ داغ فرزند، داغ برادر، داغ ولی و امام، داغ یاران مظلوم امام، داغ تشنگی، حتی داغی مثل داغ علی اصغر. این زینب باید بایستد و کار امام حسین علیهالسلام را تمام کند و به مقصد برساند. الگوی ما است. در مثل این روزها و شبها منزل به منزل این کاروان را حرکت میدادند؛ نه با مهر و عطوفت؛ نه با پذیرایی؛ نه با احترام و استقبال؛ اگر بچهای، اگر مخدرهای از مخدرات حرم؛ بانویی از بانوان حرم تاب حرکت نداشت، بهزور تازیانه باید راه را ادامه میداد؛ اگر کفش کسی پاره شده، باید با پای برهنه راه را ادامه میداد؛ اگر کسی دلشکسته است، باید با دل شکسته راه را ادامه میداد؛ اگر امام بزرگ و بزرگواری به روی ناقۀ بیجهاز با زنجیر بسته است، با زنجیر باید راه را ادامه میداد. برای اینکه این بچهها جا نمانند اینها را به یکدیگر بستهاند؛ میکشند و میبرند.
به جرم عشق توام میکِشند، غوغایی است
تو نیز بر سربام آ، عجب تماشایی است
کاروان در مثل این روزها باید کمکم آماده ورود به شام شود. در مصائب اسارت هیچ مصیبتی مثل مصیبت ورود به شام نیست؛ حضرت زینب فرمود: الشام الشام الشام؛ چون در کوفه این خانواده را میشناختند؛ اهلکوفه انس و الفتی با این خانواده داشت؛ خود حضرت زینب سلاماللهعلیها معلم قرآن بسیاری از خانمهای کوفی بود. پدر حسین بن علی علیهماالسلام در کوفه حاکم بود؛ اما اهلشام آنان را نمیشناختند. برای ورود این خانواده به شام، شام را آذینبندی کردند. مردان و زنان را در دروازه ساعت جمع کردند؛ پایکوبی میکنند؛ هلهله میکنند؛ ساز و دهل مینوازند؛ سر و صدا راه میاندازند؛ نقل و شرینی پخش میکنند. اجازه ورود کاروان را به شام نمیدهند. سرهای مطهر را میآورند؛ بر نیزه میزنند؛ سرهایی که روزهای متمادی از جدا شدنشان از بدن گذشته است. با یک جسارتی، با سنگپراکنیها، با خاک و خاکستر ریختنها، در میان هلهلهها، با دشنامها، با لعنتها این خانواده وارد شام میشود. پیرمردی لعنت میکرد و میگفت: «شکر خدا را که شما خوارج را خوار کرد؛ رسوا کرد؛ شما را به سزای عملتان رساند». امام زین العابدین علیهالسلام با دل شکسته فرمود: میشناسی ما چه کسی هستیم؟! ما فرزندان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم هستیم؛ ما اهلبیت پیامبر خدا محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآله هستیم…
«وَسَيَعلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ»
چنانچه مایل هستید در نهضت مردمی تدبرآموزی سهیم باشید، میتوانید در قالب حمایتهای نقدی، خمس، وقف، قرضالحسنه، نذر و… در گسترش فرهنگ تدبر در قرآن کریم سهیم باشید.
برای اطلاعات بیشتر میتوانید به سایت نهضت تدبر مراجعه کنید:
همچنین برای خرید محصولات چاپی و رسانه ای میتوانید به سایت نشر تدبر مراجعه کنید.