آیا به اسماعیل هنیه «شهید» بگوییم؟! این سؤالی است که پس از ترور شدن اسماعیل هنیه (رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس) در تهران ذهن برخی را به خود مشغول کرده است. استاد علی صبوحی طسوجی در پاسخ به این سؤال، در جلسۀ بیستوهشتم تدبر در سورۀ مبارک نساء مطالبی را ایراد کردهاند. در ادامه صوت و متن این سخنرانی در دسترس قرار گرفته است.
فهرست مطالب
- ۱ شهید بودن اسماعیل هنیه کاملاً روشن است
- ۲ خلاصۀ سخن منتقدان
- ۳ اما حقیقت ولایت چیست؟
- ۴ ولایتپذیری چیست؟
- ۵ گریزی به قیام عاشورا
- ۶ شیعهگری یک حقیقت زندۀ جاری است
- ۷ پس اصول و احکام «شیعه بودن» چه میشود؟
- ۸ «شریعت» برنامه تمرینی «ولایت» است
- ۹ از راهبرد الهی قرآن و اولیای معصوم علیهمالسلام غفلت نکنیم
- ۱۰ نکتهای از شهید حاج قاسم سلیمانی
- ۱۱ مجرای ادراک حقیقت را نبندیم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام عليك يا ابا عبدالله وعلی الارواح التي حلّت بفنائك عليك مني سلام الله ابداً ما بقيت وبقي الليل والنهار ولا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم السلام علی الحسين وعلی علي بن الحسين وعلی اولاد الحسين وعلی اصحاب الحسين ورحمة الله و بركاته.
بعد از شهادت شهید بزرگوار اسماعیل هنیه، بعضی از عزیزان برایشان سؤال پیش آمد که خوب بههرحال این شخصیت چون مذهبشان تشیع نبوده -حالا از نظر آن کسی که سؤال کرد، مثلاً ولایت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را قبول نداشته- چطور میشود به او گفت «شهید» و چطور میشود او را رستگار دانست و چطور میشود برای او امید به رحمت واسعۀ پروردگار داشت؟
به این مناسبت جوابی در کانال قرار داده شد. بعد از آن جواب، چند نفری با بیانهای مختلف بعضاً تند؛ بعضاً در حد سؤال؛ و بعضاً در حد انتقاد و مخالفت، نظراتی را مطرح کردند که «نه؛ اینها حرفهای بافتنی هستند و با این چیزها مسئله درستبشو نیست. حالا فرض کنید ما بهخاطر سیاست و این حرفها بپذیریم که به ایشان «شهید» گفته شود؛ اما در واقع میدانیم که اینها مسئله را حل نمیکند و پیش خدا اینهایی که ولایت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را قبول ندارند، نزد خدا کافرند» و بحثهایی از این دست.
به همین مناسبت من مطالبی را تقدیم میکنم و بااینکه این مطالب کوتاه تقدیم میشود، حاصل مطالعه عمیق و دریافتی است که در طی این سالیان از قرآن کریم و از روایات ائمه اهلالبیت علیهمالسلام در این موضوع داشتم. فکر میکنم اگر به کلمهکلمه و جملهجملۀ این مطالب دقت بشود، حتی این ظرفیت را دارد که از اینها پایاننامه و مقاله و کتاب نوشته شود و این مسئله یکبار برای همیشه حل شده و روشن شود.
شهید بودن اسماعیل هنیه کاملاً روشن است
فکر میکنم اینکه بعضیها دنبال ثابت شدن شهادت و ولایت کسی مثل اسماعیل هنیه هستند، مثل این است که شما با فانوس دنبال خورشید باشید؛ در حالی که این مسئله کاملا واضح و روشن است که اسماعیل هنیه کسی است که بههرحال شجاعت و از جان گذشتگی و رشادت و تدبیر ایشان در میدان مبارزه با صهیونیسم جهانی ثابت است و در این راه دست از جان شسته و کاملا آماده بوده است.
به طور مثال چند وقت قبل وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او دادند (خب تصویری که در آن حین گرفته میشد، یک تصویر اتفاقی بود) ایشان مثل کوه استوار این خبر را مانند جرعۀ شراب الهی نوشید به معنای واقعی کلمه؛ که واقعاً باعث غبطه است برای کسی مثل من که خوب حالا ممکن است ادعا زیاد داشته باشم. خودش هم که در انتظار ملاقات خداست، یعنی مشتاق شهادت، آماده شهادت، آماده رفتن به میدان و با خون خودش با خدا معامله کرده است.
لحظۀ اعلام خبر شهادت پسران شهید اسماعیل هنیه به ایشان
در جلسهای که در محضر رهبر معظم انقلاب بودند، حضرت آقا به ایشان خطاب میکنند که شنیدم که شما افراد زیادی از خانوادهتان به شهادت رسیدند، ایشان آنجا مطرح میکنند که «۶۰ نفر از اعضای خانواده من شهید شدند که ۱۰ نفر از آنها بچهها و نوههای من بودند. اما ۶۰ نفر از اعضای خانواده من شهید شدند، البته در قبال شهدایی که خانوادههای غزه میدهند چیزی نیست بعضی از این خانوادهها ۱۶۰ یا ۱۷۰ نفر شهید در راه خدا دادهاند» و ایشان وقتی درباره این موضوع صحبت میکند گویا مصداق واقعی «كالجبل الراسخ لا تحرّكه العواصف» (تسلیة المُجالس، ج۱، ص۴۹۵) است؛ مومن مانند کوهی استوار است که تندبادها او را حرکت نمیدهد. رهبر در پاسخ ایشان گفتند: «حقاً شما به جهان اسلام عزت بخشیدید»؛ یعنی آنها گروهی و کسانی هستند که مایه عزت جهان اسلاماند این تعبیر حضرت آقا درباره این عزیزان بود.
دیدار شهید اسماعیل هنیه با رهبر معظم انقلاب اسلامی در ۷ فروردین ۱۴۰۳
من فکر میکنم صحبت کردن درباره اینکه «آیا ولایت درباره این شخصیت او صدق میکند یا نه؟» و «میشود به او شهید گفت یا نه؟» یک مقدار کملطفی است؛ حتی بیش از «یک مقدار»؛ یعنی ندیدن یک نور ساطع و روشن است. باید کسی که در این حوزه دچار تردید میشود، یک مقدار روی بصیرت خودش کار کند، روی بینایی خودش کار کند.
صِدّیق شهید بودن یعنی کسی که بر «قله از جان گذشتگی» قرار دارد؛
صدّیق شهید بودن یعنی کسی که از دنیاگرایی برای خدا دوری کرده است؛
صدّیق شهید بودن یعنی کسی که با مال و جانش در رکاب ولی امر مسلمین جهان جهاد میکند؛
کسی که در مقابل صهیونیسم جهانی که دشمن درجه اول اسلام و مسلمین است ایستاده؛ و این نیازی به اثبات ندارد.
من بیشتر نگران شیعه بودن کسانی هستم که اسم شیعه را یدک میکشند و هیچ نسبتی با دوری از دنیاگرایی ندارند؛ اسم شیعه را یدک میکشند و هیچ نسبتی با جهاد فیسبیلالله در رکاب رهبر الهی ندارند. حالا بگذریم از کسانی که به نام شیعه، مزدور دشمنان خدا هستند؛ اسم شیعه را هم دارند. سر در آخور اسرائیل و آمریکا و رژیم صهیونیستی دارند؛ اسم شیعه را هم دارند. که حضرت آقا تعبیر کردند به «شیعه انگلیسی» (اینجا).
با این وجود برای روشن شدن ذهن عزیزانی که دنبال روشنگری هستند، به امید روشن شدن قلب کسانی که دلشان زنده است، کلماتی تقدیم میکنم به امید اینکه مقبول حق تعالی بیفتد، به امید این که بهانهای برای بهرهمندی ما از شفاعت شهیدان راه خدا باشد.
خلاصۀ سخن منتقدان
عزیزانی به روایاتی استناد کردند که بگویند آنکسانی که ولایت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را قبول ندارند، جهنمی هستند و بهشت بر آنها حرام است. عرض میکنم که روایات جای خودشان را دارند؛ در متن صریح خطبه راهبردی غدیر هم هست که کسی که ولایت حضرت علی علیهالسلام و ولایت اولاد معصوم ایشان را قبول نداشته باشد، جهنمی است و بهشت بر او حرام است. این متن صریح خطبه غدیر است؛ که بنده حقیر توفیق داشتم این متن را تدبر کنم و در سایت موجود و قابلدسترسی است (اینجا). بالاتر از خطبه غدیر، این روح قرآن است؛ «ولایت» و «لزوم ولایتپذیری» روح قرآن است و روح قرآن، مضمون بسیاری از آیات و بینات الهی در قرآن کریم است.
اما حقیقت ولایت چیست؟
اما سؤال این است که ولایت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و به طور کلی حقیقت ولایت یعنی چه؟ لازم به ذکر است اینکه بگوییم «کسی که در حوزه ولایت نیست به بهشت نمیرود و جهنمی میشود» کاملاً درست است. اما ولایت چیست؟ این حقیقت ولایت را از کجا بشناسیم؟
قبول ولایت، یعنی قبول سرپرستی. ولایت مفهومش سرپرستی است. یعنی قبول اهداف و راهبردها و برنامههای سرپرست. حال آن سرپرست هر که هست، اهداف و راهبردهایش را بپذیری؛ برنامههایش را قبول داشته باشی و التزام عملی به او داشته باشی؛ پایبند باشی به آن اهداف و به آن راهبردها و به آن برنامهها. ولایتپذیری یک اسم نیست؛ یک رسم است؛ یک نوع زیستن است؛ یک نوع زندگی کردن است. حقیقت ولایت در قرآن کریم با این عبارت مطرح شد: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» (بقره: ۲۵۷).
ولایت از «الله» سرچشمه میگیرد و حقیقت ولایت، فلسفه و کارکردش این است که انسان را از ظلمتها به نور برساند. ظلمتها چه هستند؟ دنیاگرایی. نور چیست؟ خداگرایی. ولایت این است که خدا تو را از ظلمتها به نور برساند؛ اما چگونه؟
قرآن کریم در آیه ۹ سوره حديد میفرماید: «هُوَ الَّذِى يُنزَّلُ عَلىَ عَبْدِهِ ءَايَاتِ بَيِّنَاتٍ لِّيُخْرِجَكمُ مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّور»؛ خدا کسی است که بر بنده خود آیاتی روشن نازل میکند تا بندگانش را از ظلمت به نور برساند. یعنی «يُخْرِجَكمُ مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّور» بهوسیلۀ «آيَاتِ بَيِّنَاتٍ» انجام میشود. آن آیات بیناتی که بر عبدش نازل کرده است؛ و این «عبد» رسولالله «ولی الله» است. کدام «آیات بینات»؟ همان آیات بیاناتی که خدا بر عبد خودش، محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم، نازل کرده تا به وسیله آیات بینات، انسانها را از ظلمتهای دنیاگرایی به نور خداگرایی برساند. پس ولایت «الله» در ولایت «رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم» تبلور یافته است. از طرفی ولایت آن حضرت بر اساس خطبه غدیر در «ولایت ائمه طاهرین علیهمالسلام» جاری شده و در دوران غیبت «فقیه جامعالشرایط» پل ارتباطی ما برای اتصال به جریان روشن ولایت است.
در سوره حدید بحث این است: رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم یا امام بر حق علیهالسلام یا فقیه جامعالشرایطی که جانشین امام در دوران غیبت است، مؤمنان را دعوت میکنند به این که یاریاش کنند؛ «هل من ناصر ینصرنی» میگوید.
در واقع فلسفه بعثت انبیا بر پایه قسط و عدل است و آن رسول یا آن امام یا آن فقیه جامعالشرایط دعوت میکنند تا جامعه به هدف والای بعثت همه انبیا یعنی برپایی قسط و عدل برسد؛ دعوت میکنند که «بیایید کمک کنید تا آن هدف را برپا کنیم. قسط و عدل را در جهان برپا کنیم. بیایید از جان و مالتان در راه خدا بگذرید. بیایید جهاد کنید».
ولایتپذیری چیست؟
جهت هدایتی سوره حدید گذشتن از جان و مال در راه خدا در رکاب ولی خدا برای برپایی قسط و عدل است. پس ولایتپذیری چیست؟ لبیک به دعوت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم؛ لبیک به دعوت امام معصومی که جانشین رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم است؛ لبیک به دعوت فقیه جامعالشرایطی که در دوران غیبت، ما را به حقیقت ولایت وصل میکند.
لبیک بگوییم برای مبارزه با ظلم، برای برپایی عدالت. چگونه؟ با گذشتن از مال و جان در راه خدا. این حقیقت ولایت است. حال با همین معیاری که قرآن به طور روشن برای همه تبیین کرده است، ببینیم چه کسانی در طول تاریخ رسالت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم ولایتپذیر بودند و چه کسانی نبودند. بالأخره وقتی میخواهی بگویی فلان شخص در حوزه ولایت هست یا نیست، به شاخص احتیاج داری. آیا شاخص، شناسنامه است؟ آیا اسم است؟ یا یک حقیقت و یک رسم است؟
شاخص ولایتپذیری چیست؟
ولایت یک نوع زیستن است. حال شاخص چیست؟ این شاخصی است که قرآن فرمود: آیات بینات را بپذیری؛ از جان و مال در راه خدا بگذری؛ در رکاب ولی خدا برای برپایی عدالت به مبارزه با ظلم قیام کنی. این شاخص است. با این شاخص باید ببینیم چه کسی ولایتپذیر بوده و چه کسی نبوده است؛ چه کسی الآن ولایتپذیر است و چه کسی نیست. با این تعریف همۀ کسانی که پیامبر خدا و جانشینان برحق آن حضرت را برای رسیدن به هدف والای قسط و عدل جهانی در پرتو توحید یاری کردند، همه ولایتپذیرند؛ و همۀ آنهایی که از این هدف و یاری فرماندهان والای این هدف -یعنی اولیای معصوم علیهمالسلام و نمایندگان ایشان- جا ماندند، همه از حوزۀ ولایت بیروناند. با این شاخص ولایتپذیران و ولایتگریزان را بشناسید؛ نه با شاخص شناسنامه و نه با شاخص اسم.
گریزی به قیام عاشورا
بگذارید سری بزنیم به قیام عاشورا. در آن زمان کسانی بودند که اسمشان در شناسنامه شیعه بود؛ شیعۀ شناسنامهای بودند؛ اما از امام حسین جا ماندند. بعضیهایشان امام را دعوت کردند و جا ماندند. کسانی هم بودند که هنوز شناسنامۀ شیعی نگرفته بودند و اسم شیعه نداشتند؛ اما امروز دربارهشان میگوییم «…و علی الارواح التي حلت بفنائک»؛ یعنی در آستانۀ روح بلند امام حسین علیهالسلام حلول کردند. پس -به اصطلاح علم منطق- رابطۀ حقیقت ولایت با اسم شیعه بودن، «عموم خصوص مِن وجه» است؛ یعنی بعضیها بدون اسم شیعه در دایره ولایت بودند و هستند و بعضیها با اسم شیعه از دایره ولایت بیرون بودند و هستند.
اما یک سؤال: زهیر و حر و مانند اینها مگر نه این که شیعه شدند؟ بله اینها شیعه شدند و به امام حسین علیهالسلام پیوستند؛ شیعه شدند و بعد شهید شدند؛ بله درست است؛ امروزه ما از «رسم» شیعهگری آنها است که به آنان «اسم» شیعه میدهیم. چون رسم شیعهگری را عمل کردند. ما امروز به آنان میگوییم شیعه؛ نه به این دلیل که شناسنامه آنان شیعی شده است و خبر داریم در تاریخ که اینها مذهبشان را عوض کردند و بعد به شهادت رسیدند؛ بلکه دیدیم اینها آمدند در حوزه ولایت؛ آمدند امام حسین علیهالسلام را یاری کردند؛ از جان گذشتند؛ آنگاه فهمیدیم حقیقتاً شیعه هستند و حقیقتاً ولایتپذیرند.
حال اگر رسم شیعهگری و ولایتپذیریِ کسی میتواند باعث شود که به او بگوییم شیعه، چه مصداقی روشنتر از «اسماعیل هنیه»ها دارد که آنها را هم شیعه بدانیم؟ شیعه یعنی چه کسی؟ شیعه یعنی آن کسی که رسم شیعهگری را عمل کرده است. اگر میگوییم حر شیعه شد، به این خاطر است که رسم شیعهگری را عمل کرد؛ اگر به زهیر میگوییم شیعه شد؛ چون رسم شیعهگری را عمل کرد؛ چون در حوزۀ ولایت به یاری «ولی خدا» شتافت و برای مبارزه با ظلم و «برپایی عدالت» جان و مال داد؛ برای این به او میگوییم شیعه. اگر برای این میشود به کسی گفت شیعه، چرا به اسماعیل هنیه و اسماعیل هنیهها نگوییم شیعه؟
شیعهگری یک حقیقت زندۀ جاری است
این است فرق بین شیعهای که در تاریخ جا مانده با شیعۀ معاصر. شیعهگری یک حقیقت زنده جاری است، یک پدیده صرفاً تاریخی نیست. اینطور نیست که بگوییم «در آن موقع از تاریخ یک دعوایی شده؛ و دیگر تا قیام قیامت بچههای آنهایی که آنطرف دعوا بودند، جهنمی هستند و بچههای اینهایی که این سمت دعوا بودند، بهشتی هستند». هر زمان «شیعهگری» امتحان خودش را دارد. در هر زمان «ولی الهی» وجود دارد و لبیکی که به «ولی الهی» میگویی نشان میدهد تو شیعه هستی یا نه. در هر زمانی.
چهبسا کسانی که پدرانشان در صدر تاریخ به علی علیهالسلام لبیک گفتند؛ ولی خودشان بعداً لبیک به امام وقت خودشان نگفتند؛ میروند بیرون. چهبسا کسانی که پدرانشان در صدر تاریخ لبیک به امام علی علیهالسلام نگفتند؛ اما خودشان بعداً لبیک گفتند به امام بر حق زمان خودشان. پس آنها در حوزۀ «شیعهگری» هستند.
شیعهگری یک پدیده تاریخی نیست.
فرق است بین شیعهای که در فقه جا مانده باشد با شیعه اعتقادی.
فرق است بین شیعهای که فقط به عبادت مشغول باشد با شیعه سیاسی و نظامی.
پس اصول و احکام «شیعه بودن» چه میشود؟
حال سؤالی پیش میآید. میگویید: این حرفها درست؛ فرض کنیم که اینها در حوزۀ ولایت هم هستند؛ اما بالأخره شیعه بودن یک اصول اعتقادی دارد؛ یک احکام فقهی دارد؛ اینها چه میشود؟
در پاسخ باید گفت:
اولاً؛ مهمترین اصل اعتقادی شیعه چیست؟ ولایتپذیری و یاری ولی خدا و از جان گذشتگی در راه مبارزه با ظلم و برپایی عدالت است. خب این اصل اعتقادی درباره همگی صادق است. اینها این اصل اعتقادی مهم را دارند.
ثانیاً؛ مهمترین حکم فقهی شیعه چیست؟ جهاد با ظالم. جهاد با ظالم مهمترین حکم فقهی شیعه است که این هم در مورد هنیهها صادق است.
میپرسید: «فقط جهاد که نیست؛ نماز چه میشود؟ روزه چه میشود؟ غسل چه میشود؟ اینها را آنها چگونه انجام دادند؟»
میخواهم عرض کنم در منطق قرآن «احکام شریعت» برنامۀ تمرینی شیعه است؛ برنامۀ تمرینی یک مسلمان است. ما با نماز و روزه و سایر واجبات و محرمات و احکام الهی داریم تمرین میکنیم؛ مانور برگزار میکنیم. تمرین برای چه؟ برای به خط شدن در جبهۀ ولایت. برای همین است که در روایات ما، نماز، زکات، حج و بسیاری از واجبات دین بیان میشود؛ اما آخرش میگوید همهاش [وابسته] به ولایت است. همۀ اینها تمرین ولایتپذیری است.
بله؛ سودجویانی از صدر تاریخ پیدا شدند و تا الآن که نگذاشتند این برنامۀ تمرینی و این شریعت -یعنی احکام درست نماز و روزه و وضو و غسل و غیره- بهطور دقیق و صحیح به همه برسد؛ مانع شدند. اجازه ندادند همه به این تمرینها بهطور صحیح دسترسی پیدا کنند؛ دخالت کردند. اینهایی که مردم را در شریعت به غلط انداختند و دچار اشتباه کردند، تکلیفشان روشن است؛ در پیشگاه خدا از رحمت خدا بهدور هستند؛ مسئول هستند. آنها که در «شریعت حق» دخالت کردند و نگذاشتند شریعت حق به مردم برسد، مسئول هستند.
اما آنکسانی که به غلط افتادند چه؟ آن کسی که دچار اشتباه شده است، چه میشود؟ آن کسی که شریعت حق را نشناخته، چه میشود؟ تکلیف او چه میشود؟ بعضی معذورند و بعضی نه. چه کسانی معذورند؟ آنکسانی که راهی برای رسیدن به شریعت حق نداشتند، معذور هستند. آنکسانی که دانستند و خطا رفتند، مسئول هستند. حسابوکتاب آنها با خداست. چه کسی تعیین میکند که شما میتوانستید حق را بفهمید یا نه؟ بله؛ فقط خدا میداند.
من همینجا خطاب به کسانی که اشکال کردند عرض میکنم: خدایی چند درصد از ما در مورد حقانیت مذهب شیعه با تحقیق جلو آمدیم؟ همین وضعیتی را که من و شما مسلّم میدانیم که مذهبمان حق است، دیگرانی هم هستند که مسلّم میدانند که مذهبشان حق است. همین قدر که من و شما احساس نیاز نمیکنیم که بهدنبال تشخیص مذهب حق برویم که کدام است، آن کسان دیگر هم در دنیا احساس نیاز نمیکنند که بروند تشخیص دهند مذهب حق کدام است. من نه خودمان را بهخاطر این صفت قبول دارم و نه آنها را؛ اما نمیشود به این سادگی گفت که ما هم شناسنامهای و پدر و مادری شیعه بودیم همه ما اهل نجات هستیم و آنکسانی که شناسنامهای و پدر و مادری شیعه نیستند همه در جهنم هستند! خدا نگاه میکند ببیند چه کسی واقعاً میتوانست حق را بفهمد و نفهمید. چه کسی حق را فهمید و به آن پشت کرد. اما چه کسی راهی نداشت که تشخیص بدهد حق چیست و باطل کدام است. خدا نگاه میکند، حسابوکتاب با خداست.
«شریعت» برنامه تمرینی «ولایت» است
در یک کلام از نظر بنده، خوش به حال آنکسانی که هم شریعت را درست فهمیدند و هم ولایت را. «شریعت» برنامه تمرینی «ولایت» است و «ولایت» هم روح «شریعت» است. خوش به حال آنکسانی که جسم و روح را باهم درست فهمیدند. اما در رتبۀ بعد، خوش به حال آنکسانی که اگر شریعت را درست نفهمیدند، حداقل از ولایت جا نماندند؛ حقیقت ولایت را کشف کردند؛ پیدا کردند؛ لطف خدا با آنها بوده است که پیدا کردند.
بنده نگاه میکنم به زیست، سیره، عملکرد، نورانیت، صلابت و ایمان راسخ شخصیتی مانند اسماعیل هنیه و بسیاری از مردان و زنان شجاع غزه و فلسطین. بنده به آنها نگاه میکنم میبینم تحت حقیقت ولایت هستند. مگر ولایت چیست؟ ولایت مگر چه میخواهد؟
و بدا به حال آنکسانی که ولایت را نفهمیدند؛ حال چه شریعت را درست فهمیده باشند و چه نفهمیده باشند. چون اگر در حوزه ولایت نباشی، شریعت سودی به حال تو نخواهد داشت.
روایات به ما گفتهاند کسی که نمازش درست است، روزهاش درست است، حجش درست است، زکاتش درست است؛ اما ولایتش درست نیست، نجات پیدا نمیکند اما نگفتند کسی که ولایتش درست است و در اینها اشکال دارد، نجات پیدا نمیکند.
«روح قرآن» ولایت است. چنین کسی دربارۀ نماز و روزه و حج و زکات باید جوابگو باشد که حق را فهمید یا نفهمید؛ به حق عمل کرد یا نکرد؛ باید جوابگو باشد. اما شرط نجات، «ولایت» است. این متن صریح بسیاری از روایات و روح قرآن کریم است.
از راهبرد الهی قرآن و اولیای معصوم علیهمالسلام غفلت نکنیم
آخر عرضم این باشد که هوشیار باشیم. از راهبرد الهی قرآن و اولیای معصوم علیهمالسلام غفلت نکنیم. کدام راهبرد؟ قرآن در سوره مبارک آل عمران، اهلکتاب را به دو گروه تقسیم میکند. خوب دقت کنید. گروهی کافر و دشمن خدا و گروهی صالح. کلمۀ «صالح» و «متقی»، را درباره آنها به کار میبرد: «لَيْسُوا سَوَاءً مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَٰئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ» (آلعمران: ۱۱۳-۱۱۴) اهلکتاب، اهل آیات الهی و تلاوت آیات الهی در نیمههای شب، اهل سجود، اهل امربهمعروف و نهیازمنکر، اهل سرعت گرفتن و سبقت گرفتن در خیرات. و بعد خدا میفرماید اینها به خیر عمل خود خواهند رسید. هیچ عمل خیری انجام نمیدهند که در پیشگاه خداوند ندیده گرفته شود و همه را از ایشان میپذیرم: «وَمَا يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَن يُكْفَرُوهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ» (آلعمران: ۱۱۵). آنها که اهلکتاب هستند؛ اینها چه کسانی هستند؟ اینها همان کسانی هستند که اگر شریعت را درست نفهمیدند، حداقل از حوزۀ ولایت بیرون نیستند؛ یعنی الله چون میبیند که او راهی نداشته است که شریعت را درست بفهمد ولی قلبش بهدنبال حقیقت بوده است، او را به سمت نور میبرد؛ از ظلمتها فاصله میدهد؛ الله او را نجات میدهد و او در حوزۀ ولایت قرار میگیرد. اهلکتاب کسانی هستند که سوره مبارکه نساء اینها را به حضور در جبهه واحد موحدان، در کنار مسلمین، برای مبارزه با شرک و فساد دعوت میکند. توقع دارد که به جبهه اسلام همراه مسلمین بیایند و با شرک بجنگند. همانهایی هستند که اگر با شرک و فساد مبارزه بشود، راه باز میشود تا شریعت درست را هم بفهمند و به کمال شریعت و ولایت با هم برسند.
این راهبرد قرآنی وحدت بر سر توحید و عدالت است که از «شرایع مختلف» جبهه واحد بسازد. امام زمان علیهالسلام «امام جبهۀ واحد» است که در پرتو توحید برای برپایی عدالت قیام میکند و وقتی این جبهۀ حق به هدف نهایی خود برسد، آن وقت شبهات و زنگارها و ابهامهایی که باعث شده است که حق و باطل باهم قاطی شود، از بین میرود.
امام زمان نمیفرماید: «هر کس شیعه هست بیاید» اینگونه نیست. همین الآن امام زمان علیهالسلام میگوید اگر شیعیان ما به عهدشان با ما عمل میکردند، این قدر در ظهورمان تأخیر نمیافتاد. فوجفوج مسیحیان به امام زمان علیهالسلام خواهند گروید. فوجفوج از اهلسنت به او خواهند گروید؛ و بسیاری از شیعیان متاسفانه به او نخواهند گروید. مسئله «اسم» نیست.
امام زمان علیهالسلام جبهه توحید و عدالت را تشکیل میدهد و وقتی حق پیروز شد، آن وقت شریعت حق، ابهامات (زنگارهای تاریخی که مانع از رسیدن حق به گوش خیلیها میشود و اجازه تحقیق را به خیلیها نمیدهد) بر طرف خواهد شد.
امام حسین علیهالسلام وقتی برای قیام حرکت کردند، آیا فقط با شیعیان صحبت کردند؟ از لحظهای که حرکت کردند تا به کربلا برسند، به هر کس رسیدند او را به این قیام دعوت کردند و نپرسیدند تو شیعهای یا سنی.
اهلکتاب هم میتوانند در این جبهه باشند چه رسد به اهلسنت. هشدار که شیعیان هم ممکن است در این جبهه نباشند و از این جبهه جا بمانند. کلاهت را محکم بچسب ای شیعه! این همان راهبردی است که به ما میگوید بعضی از اهلسنت برادران ما هستند (خواهم گفت که چرا گفتم «بعضی») و حتی بعضی از اهل تورات و انجیل هم میتوانند برادران ما باشند؛ همانطور که با این راهبرد، بعضی از اهلکتاب و اهلسنت و حتی بعضی از شیعیان هم برادران ما نیستند. آنها چه کسانی هستند؟ آنها کسانی هستند که برای آمریکا و رژیم صهیونیستی و دشمنان خدا دم تکان میدهند. معیار، مشخص است؛ این راهبرد ائمه علیهالسلام و فقهای جامعالشرایط است:
برادری زیر خیمه ولایت؛
برادری زیر خیمه توحید و عدالت؛
برادری زیر خیمه از جان و مال گذشتن برای برپایی قسط در رکاب ولی الله.
این راهبرد نورانی است که «ولی فقیه» شیعیان را نمازخوان پیکر مطهر یکی از رهبران اهلسنت میکند و این خاری است در چشم دشمنان خدا و در چشم آمریکا و در چشم اسرائیل.
از خدا میخواهیم که ما را جزء مردان و زنان الهی نستوه و سربازان ولایت محشور کند و موانع شناخت و التزام به حق را از پیش پای ما بردارد.
نکتهای از شهید حاج قاسم سلیمانی
حالا یک نکته میخواهم عرض کنم:
از شهید حاج قاسم سلیمانی نقل است که ایشان فرمودند: «وقتی ما میبینیم در فلسطین کسی ادعای شیعهگری میکند و میخواهد شیعهگری خود را اظهار کند، ما نمیرویم با او کار کنیم» یعنی چه؟
سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی
در شرایط کنونی دنیا که شرایط پیچیده اجتماعی انسانی است، راهبرد این نیست که «آهای فلسطینیها، بیایید اول شیعه بشوید؛ آهای اروپاییها، اول مسلمان و سپس شیعه بشوید». آقا به جوان اروپایی و آمریکایی نامه مینویسد (اینجا) و از او به خاطر ایستادن در مقابل امپریالیسم جهانی تشکر میکند؛ از او به خاطر مقابله با استکبار جهانی تشکر میکند؛ از او به خاطر دفاع از مردم مظلوم غزه تشکر میکند و میگوید این «همان حقیقت» است که شما به آن دست یافتهاید. رهبر معظم این را پلی قرار میدهد برای ایجاد آن جبهۀ واحد جهانی علیه استکبار. اما اگر بنا باشد بگوید «اول مسلمان شوید»، آن ارتباطی که بناست ایجاد بشود و جریانهای انسانی را به سمت اسلام و حقیقت ولایت سوق بدهد، همینجا قیچی میشود.
من ادعایی دربارۀ اسماعیل هنیۀ بزرگوار نمیکنم؛ اما میدانم که اگر برای رهبران اهلسنت و حتی رهبران اهلکتاب حقانیت تشیع روشن شود، معلوم نیست که تکلیف آنها اظهار تشیع باشد. چون هدف، تشکیل آن جبهۀ واحد جهانی است. مفهوم تقیه که در دین و مذهب ما وجود دارد، یک شاخهاش همین است که همه جا قرار نیست اظهار کنی که من شیعه هستم. یک سلبریتی یا هنرپیشه یا فعال مدنی فرق میکند با رهبر یک ملت؛ او باید با تدبیر حرکت کند. همین قدمهای بلندی که در طول این سالها برداشته شده، برای نزدیکی هرچه بیشتر جریانهای مقاومت از شیعه و سنی به هم و همه تحت زعامت رهبر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی امام خامنهای است. این جریانهایی که دارند پیوند میخورند با راهبرد وحدت، اینها را ببینید. چرا بعضی از ماها گیر میکنیم در کوچه پسکوچهها؟ ما از قرآن دنبال چه چیزی هستیم؟ دنبال رسیدن به حقیقت؛ نه دنبال گیر کردن پشت دیوارهای کوچه پسکوچههای ذهن خودمان، خیال خودمان، روان خودمان، جامعۀ خودمان.
مجرای ادراک حقیقت را نبندیم
برخی در انتقاد به حرفهای من، سخنانی گفتند که شایسته نبود. هیچوقت فکر نکنیم که حقیقت، بیکموکاست، فقط همانی است که ما به آن رسیدهایم. راه در ذهن خود بگذارید. بنده این حرفها را زدم؛ اما اگر کسی حرفی از جنس استدلال داشته باشد، وظیفهام است که گوش کنم. شاید من اشتباه کنم. خدا به انسان گوش داده، چشم داده، قلب داده و عقل داده و از اینها سؤال خواهد کرد: «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا» (اسراء: ۳۶). نبندیم چشم را، نبندیم گوش را و نبندیم مجرای ادراک حقیقت را.
جذبه ولایت را چه میبینید؟ جذبه ولایت یک بانویی مثل نرجس خاتون، مادر امام زمان علیهالسلام، را از کاخ امپراطوری روم میکشاند و میآورد میشود همسر امام حسن عسکری علیهالسلام و مادر امام زمان، به او نشان میدهند و او را حرکت میدهند.
دافعه ولایت کجاست؟ کسانی را که کنار پیامبر بودند، بیرون می راند و هُل میدهد به بیرون و میگوید برو که تو جایت اینجا نیست.
اما امروز فردی که به قدری جذبه ولایت او را کشیده که با جان و مالش در رکاب رسول خدا، در مقابل صهیونیسم جهانی ایستاده و جای غبطه به شخصیت اسماعیل هنیه است. من غبطه میخورم با تمام وجودم خودم را در علو روحی، خاک پای او نمیبینم. حالا اگر خدا به من نعمتی داده و شریعت را بهتر فهمیدم الحمدلله. بعضی از ماها در خودمان چه چیزی میبینیم؟ بروید و نگاه کنید به نهایت زندگی بعضی از خود ما؛ آیا یک ناخن شما در راه خدا شکسته؟ جوانهای آدم را تکه پاره کنند و بیایند به او بگویند که جوانهایت تکه پاره شدند و نوههای عزیزت، دردانههایت رفتند، بگوید «همه متعلق به خدا هستیم، همه میرویم، خون اینها رنگینتر از خون مردم غزه نیست».
اگر جریان «روح اباعبدالله الحسین علیهالسلام» این نیست، پس چیست؟ اگر حقیقت «هیهات من الذلة» این نیست، پس چیست؟ اگر او عزت نبخشیده به من و شما، پس چه کسی بخشیده؟ آن کسی که شمشیر گرفته و توی سرش میزند عوض اینکه به دشمن بزند؟ آن کسی که دهها کانال به نام امام حسین با بودجه انگلیس دارد؟ آن کسی که خرجش را خود صهیونیسم جهانی میدهد؟ یا منی که در راه خدا هنوز یک سیلی نخوردهام که معلوم شود چند مَرده حلّاجم؟ نگاه کنید توی اینترنت منتشر شد؛ وداع همسر منتشر شد؛ وداع دختر منتشر شد؛ وداع عروس منتشر شد؛ اگر ولایت این نیست به من نشان بدهید پس ولایت چیست؟ اگر این نیست ولایت را به من نشان بدهید تا من بروم و ولایت را پیدا کنم؛ اگر این خیمه امام حسین نیست، کجاست؟ میخواهم بروم آنجا.
وداع همسر شهید اسماعیل هنیه با ایشان
پیام دختر شهید اسماعیل هنیه
سخنان عروس شهید اسماعیل هنیه
فقط هم خودش [اینطور] نیست؛ مردمش را نگاه کنید؛ این مردم را نگاه کنید. مادر روی پای بچهاش اسمش را بنویسد که اگر صبح از زیر آوار درآوردند معلوم باشد که چه کسی بود. اینها ایستادند که ما اینجاییم! یادمان نرود؛ دنیا را فراموش نکنیم. آنکه الآن جلوی یزید سینه به سینه ایستاده، اینها هستند. حالا الحمدلله به برکت انقلاب اسلامی قیادت جبهه مقاومت بهدست ولی امر ماست؛ شیرمردان ما پایین این امر ایستادند؛ این به قوت خود باقی؛ نمیخواهیم این را کوچک بشماریم، اما آنهایی که در خط مقدم جان همینطور میدهند؛ بچههای کوچک، ششماههها، سهسالهها، دهسالهها، بیستسالهها…؛ ولی کوتاه نمیآیند؛ و هر مصیبتی به ایشان میرسد، مثل اباعبدالله الحسین «لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، حسبنا الله نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر» میگویند. اگر او در پرتو ولایت نیست پس چه کسی در پرتو ولایت است؟ من هستم؟ دقت کنیم به خودم عرض میکنم، به شما عزیزان میگویم؛
دنیا، عالم، وسیعتر از آن چیزی هست که بعضی از ما میبینیم؛
خدا عظیمتر از آن چیزی هست که بعضی از ما میشناسیم؛
خدا عظیمتر است و بندههایش را خیلی دوست دارد و از بین بندههایش آنهایی که اینطور عاشقانه خودشان را به خدا میفروشند، خیلی بیشتر دوست دارد.
اینها هم میتوانند معامله کنند؛ میتوانند پرچم را زمین بیندازند. در مجالس امام حسین علیهالسلام شرکت میکنیم تا حواسمان باشد که کجای معرکه ایستادهایم.
دقت کنیم؛ سؤال داشتن اشکال ندارد؛ اما قضاوت کردن اشکال دارد. به این سادگی قضاوت نکنیم. میدانی مشکلت چیست؟ وجدانت است؛ وجدانی که نمیتواند به خودت پاسخ دهد که تو کجا ایستادهای و او کجا؛ بهتر است به منبع نور، ظلمت نپاشیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
جلسه بیست و هشتم تدبر در سوره مبارک نساء
۱۴/۰۵/۱۴۰۳